مرگ و نیستی که بهگونهای با مذاهب و اندیشههای مذهبی پیوند دارد از مفاهیمی است که همواره انسان را در جوش و هیجان نگه داشته است. انسان از آغاز آفرینش همواره رؤیاها و اندیشههای بزرگی را در درون خود پرورده، همین آرزوها و رؤیاها سبب رشد و تعالی او گشته است، و از آنجا که رؤیاها و آرزوهایش عملی نشده است، با پرداختن افسانهها و ساختن شخصیتهای اسطورهای، رؤیاهای خود را تحقق بخشیده است. یکی از این رؤیاهای شگفت انسان میل به «جاودانگی» یا آرزوی «بیمرگی» است که هم در اساطیر قومی و ملی بازتاب یافته است مانند افسانه گیل گمش، آشیل (آخیلیوس) رویینتنی اسفندیار؛و هم در روایات دینی مثل اسطوره خضر منعکس شده است. این اندیشه و تخیل همواره انسان را به جستجوی یافتن راهی برای تحقق آن کشانده است. آثار ماندگار تاریخ اندیشه بشر، جستوجوها و یافتههای او را به زبان هنر باز مینماید. مثنوی مولوی یکی از این نمونههاست. مولوی با الهام از قرآن و احادیث قدسی، بنیاد هستی را بر عشق(حب) میداند و به واسطه جوهر مشترک یعنی روح الهی دمیده در وجود انسان به نوعی تجانس میان او و خدا باور دارد. او معتقد است انسان بهخاطر همین جوهر مشترک میتواند وجود جسمانی خود را نیز خاصیت روح ببخشد و به خداگونگی و جاودانگی برسد. در این مقال«میل به جاودانگی» در اندیشه مولوی با توجه به منبع الهام مولوی و با استشهاد به پارهای از حکایات و ابیات مثنوی و شواهدی از دیوان شمس به اجمال بررسی شده است.
مجموعه حاضر مشتمل بر مقالاتی از نگارنده درباره راز سعادت و جاودانگی انسان است که عمدتا بهرهگیری از مطالب علمی، دینی و ادبی نگاشته شدهاند .برخی از مقالات از این قرارند" :در مقوله شناخت"، "بار امانت"، "راز هستی"، "علم آزاد و علم در بند"، "غم زبان"، "پرواز به ابدیت"، "غم عشق "و "انسانم آرزو است ."مقالات یاد شده از سال 1370به بعد به تدریج در روزنامه اطلاعات چاپ شده است .
کتاب حاضر مشتمل بر دو گفتار به زبان فرانسوی، به خامه توانای استادان گرامی دکتر صفا و لیوه روسای محترم دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و استراسبورگ و یک مقدمه از نویسنده در معرفی کامل نسخه خطی کتابخانه ملی و دانشگاهی استراسبورگ و شرح یکصد و شصت و هشت بیت از مثنوی گلشن راز که متاسفانه شارح عارف آن تاکنون ناشناخته مانده است. و در آخر تعلیقاتی که برای حل مشکلات و توضیح و تعریف لغات و مصطلحات عرفانی و فلسفی به کوشش نویسنده فراهم گردیده است.
ادبیّات تطبیقی از زمان پیدایش خود تاکنون، دورهها و نظریّههای گوناگونی را از سر گذرانده است. نظریّهپردازان و اندیشمندان متناسب با شرایط محیطی خود و با توجّه به نگاه، هدف و شناخت خود از ادبیّات، ادبیّات تطبیقی را تعریف و تبیین کردهاند و آثار ادبی ملّتها را یا از افق دید همسطح نگریستهاند یا با نگاهی فرودستانه یا فرادستانه؛ امّا ادبیّات تطبیقی که در مواردی از آن به «ادبیّات همگانی» یا به تعبیر گوته، شاعر آلمانی، «ادبیّات جهانی» (Weltliterature) تعبیر میشود، با هر نوع نگاه و از هر زاویه دیدی که نگریسته باشند، دانشی است برخاسته از روح قومی یا ملّی و به تعبیر دیگر، دانش مشترک و موافق اذهانِ ملّتها، حاصل پیوند و میراث عظیم مشترک آنهاست. این دانش مشترک ملّتها پیش از اعلام ظهور رسمی و آکادمیک خود در دانشگاهها، در روابط تجاری میان ملّتها، در سفرهای مسافران، از طریق ترجمه و حتّی از طریق پدیدههای شوم و ویرانگری چون جنگ، مشهود و مرسوم بوده است. از آنجا که هر ملّتی در شکلگیری فرهنگ و تمدّن جهانی سهمی داشته و دارد، ادبیّات تطبیقی تبدیل به میراث مشترک ملّتها شد؛ از این رو بسیاری از کشورها مفهوم ادبیّات تطبیقی را از دیدگاه خاصّ خود تعریف یا تفسر کردهاند و اصول و معیارهایی بر آن نهادهاند. این مقاله میکوشد مهمترین و تأثیرگذارترین نحلهها (همچون نحله فرانسوی، آلمانی، آمریکایی، اروپای شرقی و ... ) را بر پایه مبانی و اصول هر کدام بررسی کند و روند تحوّل مفهوم آن را تا به امروز نشان دهد و به این مسأله بپردازد که «مفهوم ادبیّات تطبیقی در گذر از نحلههای گوناگون چه تحوّلاتی یافته است»؟ و عناصر مؤثّر در پیدایش و گسترش آن کدامها هستند؟ تا بر این اساس جایگاه، اهمیّت، سهم ادبیّات فارسی در میراث عظیم مشترک ملّتها و میزان اقبال جهانی به آن سنجیده و دانسته آید.