شعرشناسي شناختي به سوالات اساسي درباره ابزار شناختي هنر، زبان و ادبيات پاسخ ميگويد. اين امر همان نقطه قوت اين رويکرد نسبت به ديگر رويکردها و به ويژه، نظريه نقد ادبي است که محدوديتهايي همچون عدم توانايي در چگونگي پيدايش توليد معاني مختلف و تفسيرهاي متعدد از متون ادبي دارد. در اين مقاله، به بررسي چگونگي اتصال «جهان متن» به جهان خواننده براي دريافت و تفسير متن و همچنين بسط فضاهاي ذهني خواننده در درک متون ادبي به عنوان زمينه تحقيق پرداخته ميشود. هدف از انجام اين پژوهش کاربرد الگويي نظري براي خوانشي به دور از هر گونه تفسيرهاي شخصي است که با اتکاي بر نظريه شعر شناسي شناختي محقق ميشود. در تحليل بخشي از داستان شازده احتجاب گلشيري، 1384)) به بررسي عناصري که در شکلگيري متن داستاني تاثير بسزايي دارند، پرداخته ميشود. پرسشهاي پژوهش عبارتاند از: الف. کدام يک از عناصر سازنده متن روايي داستان شازده احتجاب به کمک نظريه جهان متن شناسايي ميشوند؟ ب. شناسايي اين عناصر چه کمکي به تفسير جهانهاي متني مختلف داستان ميکند؟ در پاسخ به اين پرسشها، سه لايه «جهان متن»، «جهان گفتمان» و «جهان زيرشمول» را که در ساخت روايت اين داستان نقش دارند، توسط نظريه جهان متن شناسايي ميکنيم. سپس پيوند جهانهاي متن خرد روايت در قالب يک جهان متن شامل نشان داده ميشود که در ذهن شازده پديد آمده است و جهان متن اصلي را شکل ميدهد. تضاد ميان شخصيتهاي داستان و فضاهاي ذهني که به واسطه افکار آنها به وجود ميآيند، در پيدايش جهانهاي متن کوچکتر در درون جهان متن اصلي شازده موثر بوده و سبب تفسير نظام مند متن ميشود.
بیش از چهار دهه از انتشار «شازده احتجاب» میگذرد. این رمان در ادب معاصر و در داستاننویسی مدن ایران اثری کلاسیک به شمار میرود؛ اما هنوز تمام وجوه این اثر چنانکه باید و شاید بررسی و نقد نشده است. در این کتاب کوشیده شده با استفاده از گفتگویی که به مناسبت پنجاهسالگی گلشیری با او انجام شد و نیز متن پیادهشده فیلم مستندی که کاوه گلستان از هوشنگ گلشیری تهیه کرده بود و نیز کلیه دستنوشتههای موجود منتشرنشده گلشیری درباره «شازده احتجاب»، نظر خود نویسنده درباره این رمان یکجا جمع شود. همچنین تلاش شده تا با چاپ یادداشتهای دیگر درباره این اثر به قلم دیگران و همچنین مختصری درباره اقتباس سینمایی از این رمان، مجموعهای مختصر اما جامع در باب این اثر ماندگار ادب معاصر ایران فراهم آید.
نقد ادبي به دليل وجود محدوديتهايي قادر به اتصال «جهان متن» به جهان خواننده و بررسي همه زواياي متن داستاني نيست. به اين منظور نياز به نظريهاي است که هم از ديدگاه علمي و هم از ديدگاه خلاقيت ادبي بتواند وارد فضاي متن شود. نظريه جهانهاي متن در بوطيقاي شناختي اين امکان را ايجاد ميکند. در اين مقاله به تحليل مجموعه داستان بيژن نجدي به نام يوزپلنگاني که با من دويدهاند، با توجه به لايههاي مختلف جهانهاي متن ميپردازيم. پرسشهاي پژوهش اين است: آيا نظريه «جهان متن» قادر است عناصري را که به ساخت روايت داستانهاي نجدي منجر ميشود، شناسايي کند؟ و ديگر اينکه توليد و دريافت جهان داستاني نجدي چگونه از ديگر نويسندگان متمايز ميشود؟ فرضيه پژوهش نيز اين است که سه لايه «جهان گفتمان»، «جهان متن» و «جهان زيرشمول» هرکدام بخشي از روايت داستاني را شکل ميدهند. در پاسخ به پرسش دوم، فرض بر اين است که نجدي در آثار خود، با ايجاد عناصر مشترک در همه داستانها جهان گفتماني منسجمي ايجاد ميکند و بدين سان داستانهاي مجزا را به صورتي نامريي به هم مرتبط ميکند؛ اين ويژگي او را از ديگر نويسندگان متمايز ميکند. با توجه به مطالعه آثار او، هر جهان ميتواند جهانهاي ديگري را در خود درونهگيري کند و به شکلگيري فضاي داستاني با شگردهاي مختلف روايي بينجامد. جهانهاي زيرشمول به ساخت روايت داستاني با استفاده از فعالسازي داستانهاي زيرساختي ميانجامد که مشخصه اصلي آثار نجدي است.
در زبانشناسی شناختی، وجود رابطه یک به یک بین عناصر جهان خارج و صورتهای زبانی زیر سوال میرود. زبانشناسان شناختی معتقدند که یک موقعیت واحد را میتوان به صورتهای مختلف در زبان بیان کرد و طرق مختلف شناسهگذاری (کدگذاری) یک موقعیت واحد، متضمن مفهوم سازیهای متفاوت است. از سوی دیگر، گاه یک صورت زبانی، مفهومسازیهای متفاوتی را شناسهگذاری میکند. واژه پیش در زبان فارسی، در کنار معانی متعدد مکانی خود، دارای دو معنای زمانی هم هست که به ظاهر با هم متضادند. «پیش» گاه دلالت بر قبل و گذشته دارد گاه به آینده ارجاع میدهد. این نوشتار در پی پاسخ به این پرسش است که چرا واژه «پیش» در حوزه معنایی زمان، دارای دو معنای کاملاً متضاد است. نگارندگان نشان میدهند که به کمک آموزههای معناشناسی شناختی و به طور خاص، به کمک «استعارههای مفهومی» و «طرحوارههای تصوری» پیشنهادی لیکاف میتوان این واقعیت زبانی را بهدرستی تبیین کرد.
منظور از جانداري پديدهاي است برون زباني كه بر اساس پردازش شناختي از جهان خارج در الگوها و ساختهاي زباني متبلور ميشود. در واقع، پيدايش چنين الگوهايي در ساخت زبان انعكاس طي شدن يك فرآيند شناختي و ذهني است كه در آن عامل ذي روح بودن، به عنوان يك مولفه، در روند پردازش دخالت دارد. مولفه مورد نظر، در اولين برش، موجودات را در پيوستاري قرار ميدهد كه يك سوي آن جاندار بودن و سوي ديگر آن بي جان بودن است. در برخي از زبانها، پيوستار جانداري با پيش انگاره هاي فلسفي و هستيشناختي ديگر در هم ميآميزد و در بين موجودات جاندار نيز مرتبهاي در نظر گرفته ميشود و حيوانات، به لحاظ دارابودن مختصه جانداري بين انسان و اشيا قرار ميگيرد (انسان > حيوانات > اشيا). تبعات اين نوع مرتبهبندي در واقع هماني است كه به صورت دستوري شده در قالب كدگذاري زبانها خود را نشان ميدهد؛ براي مثال، در برخي از زبانها، براي حالت نشاني P (patient) و (agent) A در ساخت متعددي، مولفه جانداري دخالت دارد ـ به شكلي كه نشانه حالت مفعولي براي اسامي جاندارتر در مقايسه با اسامي كم جانتر متفاوت است. در هر حال، براي رسيدن به تحليلي روشن از پديده جانداري، بايستي عوامل و مولفههاي متعامل با آن را نيز مد نظر داشت.