«رهی معیری»، یکی از بهترین شاعران معاصر است که غزلیات فاخرش، هم از لحاظ مضمون و هم از لحاظ قالب، شورانگیز و قابل تحسین میباشند. آشنایی و الفت او با موسیقی و موسیقیدانان، دمخوری و دوستی با هنرمندان و بیش از هر چیز وجود سراسر شور و شوقش، رنگ و بویی خاص به سرودههایش داده است. اگرچه «عشق» در غزل «رهی» بیش از هر موضوعی مورد توجه قرار گرفته است، اما او به مضامین دیگری چون: بینیازی و وارستگی، گله از روزگار، وطنپرستی، توصیف زیباییها و نکوداشت هنرمندان و دانشمندان نیز توجه کرده است. قابلیتهای شگفتانگیز ذاتی و اکتسابی رهی، او را در پرداختن به هر یک ازاین موضوعات، بسیار توانمند و موفق نموده است. در این مقاله، ـ نگارنده ـ با گواهگرفتن سرودههای شاعر ـ هر یک از این موارد را مورد بررسی قرار داده است.
کتاب حاضر مجموعه ای از اشعاری است که در رثای رهی معیری سروده و در سال 1347 منتشر شده است
سخنان مرد اخلاص و عمل و علم، علی (ع) پس از قرآن کریم پشتوانه فکری بسیاری از نویسندگان و شاعران بوده است. مانند کتب و رسایلی که صاحبان ذوق و شاعران فارسی زبان با به نظم درآوردن مضمون سخنان آن امام همام، ساخته و پرداختهاند. رساله حاضر نیز به جای آن که سخنان حکمت آموز علی (ع) را ترجمه و شرح کند و احیانا مفهوم آن را به گونهای به رشته نظم کشد، آن را با اشعار دلپذیری از حکیم فردوسی و سخنان نغزی از دیگرناموران تالیف و ترکیب کرده است. مولف در جستجویی پیرامون سخنان علی (ع) در متون فارسی به کتاب "مطلوب کل طالب من کلام علی بن ابی طالب" رشیدالدین وطواط رسید از آنرو درصدد تصحیح آن به این شیوه برآمد
از سالها پیش، «هفت خوان» را به همین صورت یعنی با «و او معدوله» یاد گرفتهام و باور داشتهام؛ و هرگاه که لازم شده به همین شیوه، نوشتهام. اخیراً در جایی آن را به صورت «هفت خان» دیدم. این دوگانگی، کنجکاوی مرا برانگیخت و نخست به دو نسخه معتبر شاهنامه، یعنی نسخه چاپ مسکو و نسخه ژول مول که در اختیار داشتم، مراجعه نمودم. در اولی یعنی نسخه چاپ مسکو، هیچ ذکری از هفت خوان یا هفت خان ندیدم و کل داستان، با عنوان «پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران» نوشته شده است، در نسخه ژول مول با واو معدوله و به صورت هفت خوان، یعنی همان طور که موافق پسند نگارنده است، چاپ شده بود. از روی تحقیق و تفحص، مطلب را با یکی از صاحبنظران که پیشتر، افتخار شاگردی او را داشتهام، در میان نهادم. وی ضمن بحث درباره نظریههای مختلف، گفت که از آنجا که یکی از معانی «خان»، نام عقبهیی بوده و کلمه خان، بعداً به معنای عقبه و پیچ، هم متداول گردیده است.
آفتاب شمس، نه تنها بر دیوان کبیر پرتو افکنده است، بلکه در مثنوی هم، کانونهای نور و نار ایجا کرده است. هر جا که بویی از شمس به مشام میرسد سخنان مولوی، عشق صرف و شورمحض میشود و به قول دکتر یوسفی «طرفگی» خاص مییابد. مولوی طالب خاموشی است و قایفهپردازی را حجاب میداند؛ ولی با خواندن دیوان شمس و مثنوی به این باور میرسیم که هیچکس به اندازه مولوی برای شرح عشق از کلام، آن هم کلام آتشین، بهره نگرفته است و هیچکس به اندازه او با آگاهی و تسلط، از فن شگرف قافیهپردازی و هنر بیبدیل موسیقی، با به کار گرفتن قافیهها، ردیفها و تکرارهای زیباف قافیهاندیشی و حوزه موسیقایی سخن را گسترش نداده است. شعر مولانا جویبار زلالی است که بیگمان از عالم دیگر سرچشمه میگیرد و در این که مولوی به خود شعر نمیگوید جای هیچ بحث و انکار نیست.