«ماه» و «خورشيد» از دير باز در شعر و ادب فارسي، جايگاهي مهم و والا داشته و دمخوري خاقاني «شاعر صبح» با صورتهاي فلکي و بيش از همه با ماه و خورشيد زبانزد سخنشناسان است. نگارنده مقاله، پس از پرداختن به پيشينه اساطيري و باز گفتن برخي باورهاي آييني و فرهنگي ايرانيان و نيز اشاره به پارهاي اعتقادات اقوام ديگر در مورد «ماه» و «خورشيد»، رد و نشان آنها را در انديشه خاقاني جستجو کرده است. پيداست که بيان ديدگاههاي شاعرانه و تصويرهاي ذهني شاعر نسبت به اين دو صورت فلکي، با استناد به سرودههاي خود او، مستدل گرديده است.
تُحْفَةُ الْعِراقَیْن، نخستین سفرنامه منظوم فارسی، سروده خاقانی شروانی شاعر سده ششم قمری میباشد. تحفة العراقین که در قالب مثنوی و در شش مقاله سروده شده، شرح دو سفر خاقانی، یکی به عراق عجم و دیگری به حجاز، به قصد حج است. این موضوع با حواشی شاعرانه فراوان از جمله مناجاتها و مدح شخصیتهای سیاسی و علمی و نیز شرحی مختصر از زندگی خصوصی خاقانی همراه است. تحفة العراقین که خاقانی آن را تحفة الخواطر و زبدة الضمائر نیز مینامد، در قالب مثنوی و در بحر هزج مسدّس اخرب مقبوض سروده شده، و شامل بیش از۱۰۰‘ ۳ بیت است. این مثنوی بیانگر مشاهدات سراینده در سفر به مکه، از مسیر عراق عجم و عراق عرب است و شاعر ضمن آن به شرح دیدار خود با بزرگان شهرهای مختلف و ذکر برخی رسوم و عادات مردمان هر دیار پرداخته است. کتاب مشتمل است بر یک مقدمه منثور، ۷ مقاله، و یک خاتمه منظوم. مقالات کتاب به ترتیب عبارتاند از «عرائس الفکر و مجالس الذکر»، «معراج العقول و منهاج الفحول»، «سبحة الاوتاد»، «سواد الاوراد و خزانة الاوتاد»، «موارد الاوراد و فرائد الافراد»، «هدی المهتدی الی الهادی» و «فی وصف الشّام والموصل».
در این مقاله معنای دیگری از واژه «شکرین» که در اصل به معنی «منسوب به شکر» و سپس به معنی «شیرین» است بررسی شده است. علاوه بر روشن شدن این معنی، ابهام بعضی از بیتهای خاقانی نیز برطرف شده است.
از سالها پیش، «هفت خوان» را به همین صورت یعنی با «و او معدوله» یاد گرفتهام و باور داشتهام؛ و هرگاه که لازم شده به همین شیوه، نوشتهام. اخیراً در جایی آن را به صورت «هفت خان» دیدم. این دوگانگی، کنجکاوی مرا برانگیخت و نخست به دو نسخه معتبر شاهنامه، یعنی نسخه چاپ مسکو و نسخه ژول مول که در اختیار داشتم، مراجعه نمودم. در اولی یعنی نسخه چاپ مسکو، هیچ ذکری از هفت خوان یا هفت خان ندیدم و کل داستان، با عنوان «پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران» نوشته شده است، در نسخه ژول مول با واو معدوله و به صورت هفت خوان، یعنی همان طور که موافق پسند نگارنده است، چاپ شده بود. از روی تحقیق و تفحص، مطلب را با یکی از صاحبنظران که پیشتر، افتخار شاگردی او را داشتهام، در میان نهادم. وی ضمن بحث درباره نظریههای مختلف، گفت که از آنجا که یکی از معانی «خان»، نام عقبهیی بوده و کلمه خان، بعداً به معنای عقبه و پیچ، هم متداول گردیده است.
آفتاب شمس، نه تنها بر دیوان کبیر پرتو افکنده است، بلکه در مثنوی هم، کانونهای نور و نار ایجا کرده است. هر جا که بویی از شمس به مشام میرسد سخنان مولوی، عشق صرف و شورمحض میشود و به قول دکتر یوسفی «طرفگی» خاص مییابد. مولوی طالب خاموشی است و قایفهپردازی را حجاب میداند؛ ولی با خواندن دیوان شمس و مثنوی به این باور میرسیم که هیچکس به اندازه مولوی برای شرح عشق از کلام، آن هم کلام آتشین، بهره نگرفته است و هیچکس به اندازه او با آگاهی و تسلط، از فن شگرف قافیهپردازی و هنر بیبدیل موسیقی، با به کار گرفتن قافیهها، ردیفها و تکرارهای زیباف قافیهاندیشی و حوزه موسیقایی سخن را گسترش نداده است. شعر مولانا جویبار زلالی است که بیگمان از عالم دیگر سرچشمه میگیرد و در این که مولوی به خود شعر نمیگوید جای هیچ بحث و انکار نیست.