ارتباط زبان و تفکر موضوع مورد مطالعه از دیدگاه علوم گوناگون است. فلسفه تحلیلی، که زبان، اصلیترین موضوع آن است، از جمله به چگونگی چنین رابطهای میپردازد. یکی از بهترین نمایههای مطالعه این رابطه گفتار افرادی است که یا زبانشان دچار مشکل است یا تفکرشان. بنابراین، گفتار هذیانی آن دسته از بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی، که هیچ مشکل زبانی ندارند و فقط دچار اختلال فکر هستند، از بهترین موارد برای این منظور به شمار میآید. هدف مقاله پیشِ رو ارائه تحلیلی بر پایه فلسفه تحلیلی از رابطه زبان و تفکر چنین بیمارانی است که در توهم شنیداری کلامی و گفتار هذیانی آنان آشکار میشود. در چهارچوب فلسفه تحلیلی، فلسفه ذهن به حالات و کارکردهای ذهن میپردازد و، در آن، نظریه ذهن مطرح میشود که اختلال، در آن، هم به توهم میتواند بینجامد، هم به هذیان. توهم شنیداری کلامی و هذیان، که هر دو ساختار گفتاری دارند، ناشی از پدیده گفتار درونی هستند.
روانشناسی در دهه 1960 متحول شد و از مطالعه رفتار به مطالعه فرایندهای ذهنی گرایش پیدا کرد. در دل این تحولات، روانشناسی زبان نضج گرفت. روانشناسان زبان از فرضیههایی که امروزه سادهلوحانه به نظر میآیند، آغاز کردند و با کشف روزافزون پیچیدگیهای زبان به پیچیدگی امروز رسیدند. در این کتاب زمینههای عمده علم روانشناسی زبان به اختصار و به زبانی ساده توضیح داده شده است. مطالعه این کتاب میتواند برای دانشجویان رشتههای زبانشناسی و روانشناسی سودمند باشد.
زبان همیشه از مضمونهای مهم اندیشه و تحلیل، خواه در فلسفه و خواه در بررسیهای مستقل زبانشناختی بوده است. اما در قرن بیستم شیوه برخورد با آن تفاوتی ماهوی یافت و این تفاوت عمدتاً مدیون کارهای دو نفر است: سوسور و ویتگنشتاین. آثار این دو بر تفکر درباره زبان تأثیری تعیینکننده نهاد و موضوع بحثها و تفسیرها و بررسیهای گستردهای شد. این کتاب از معدود آثاری است که به مقایسه دیدگاههای این دو اندیشمند پرداخته و تفاوتها و نیز نزدیکیهای جالب توجه افکار آنان را که البته مستقل از هم تکامل یافتند، نشان میدهد.
مقایسه دو شعر بلند «صدای پای آب» «سهراب سپهری» و «والت ویتمن» نشانگر ذهنیت روانی و اخلاقی این دو شاعر است. اگر چه تأثیر دیدگاه ویتمن بر این شعر سپهری کاملا مشهود است، اما این تأثیرگیری به ورای یک تقلید ساده قدم مینهد و بارتابی از ساختار تازه در شعر و سرودن شعر است. این دو شعر که روایتی از سیاحت این دو شاعر است، بیانگر تجربیات درونی و برونی و مشاهدات این دو در مسیر روشنایی، حقیقت و وحدت است.
در پژوهش حاضر، اختلالهای کنشی را در بیان شفاهی اسمهای ساده (مانند کتاب)، مرکب فعلی (مانند کمربند) و مرکب غیرفعلی (مانند کتابخانه) زبان فارسی در دو بیمار زبانپریش بروکا و یک بیمار ترانسکرتیکال حرکتی، بهصورت موردی و با استفاده از آزمونهای نامیدن در مواجهه و تکرار مطالعه میکنیم تا رویکرد استفادهشده ازسوی آنها را در تولید این اسمها مشخص کنیم. در این مطالعه، تفاوت معناداری بین خطاها در کاربرد اسمهای ساده و مرکب و نیز بین نوع خطا و هسته نحوی و معنایی اسمهای مرکب دیده میشود؛ در صورتی که بین میزان خطا و مقوله دستوری سازنده اسمهای مرکب فعلی و غیرفعلی، ارتباط معناداری وجود ندارد. بیماران اسمهای ساده را بهصورت کلی، اسمهای مرکب را در آزمون تکرار بهصورت تقطیع و در آزمون نامیدن، هم بهصورت کلی و هم بهشکل تجزیه به اجزای سازنده پردازش کردهاند.