در پيشينه مثنوي پژوهي، شرح مبسوط ابيات مثنوي و به تازگي نيز پژوهشهاي موضوعي، مرسوم و مورد توجه بوده است. اما کمتر به بررسي کلان فکرهاي مثنوي در هر دفتر و سپس مقايسه و تطبيق آن با ساير دفاتر پرداخته شده است. خواننده اين کتاب گاه در پيچ و خم ابيات ژرف و دقيق و در لابهلاي حکايتهاي تودرتوي مثنوي و به تعبيري در جريان مواج و سيال ذهن مولانا گم ميشود و کمتر مجال اين را مييابد که نگاهي از افقي بالاتر نگاهي کل نگر به هر دفتر مثنوي داشته باشد. در اين پژوهش با استعانت از تجربه چند سال تدريس مثنوي در مقطع کارشناسي ارشد به شيوه تحليل محتوا، تلاش شده است تا درونمايههاي مندرج در دفتر دوم مثنوي از نظر بسامدي ارزيابي شود تا از رهگذر آن بتوان کلان فکرهاي مندرج در اين دفتر را معرفي کرد.
هنگام مطالعه دفتر دوم مثنوی، در آغاز داستان ماجرای «تلبیس ابلیس با معاویه»، این سوال در ذهن خواننده نقش میبندد که چرا قهرمان داستان معاویه است؟ چرا مولانا معاویه را در مقابل شیطان قرار داده است؟
دفتر چهارم مثنوي همچون ساير حلقههاي ششگانه مثنوي مشحون از تفکرات متنوع است. م دانيم که در هر دفتر هزاران حرف در عبارت آمده است و ذهن سيال مولانا دايما از شاخهاي به شاخساري در پرواز است. خواننده اين کتاب مطول معمولا در پيچ و خم ابيات ژرف و در لابهلاي حکايتهاي توي در توي مثنوي و يا در جريان ذهن سيال مولانا گم ميشود و کمتر مجال اين را مييابد که نگاهي از افقي بالاتر ـ کل نگر ـ به آن داشته باشد. در اين مقاله سعي بر آن شده است تا با استفاده از اين شيوه (کل نگر) به تحليل محتوايي و درونمايهاي دفتر چهارم مثنوي به لحاظ بسامدي پرداخته شود، تا از اين رهگذر بتوان کلان فکرهاي غالب براين دفتر را معرفي نمود.
بهاالدين محمد بن حسين خطيبي بلخي مشهور به بها ولد (628- 545 ق) نويسنده کتاب معارف و پدر مولانا جلال الدين محمد بلخي است. محورهاي عمده فکري بها ولد را مي توان در سه رکن "خداشناسي"، "جهانشناسي"، انسانشناسي" متمرکز ساخت. اين مقاله پس از اشارهاي گذرا به گزيده افکار بها ولد پيرامون خداشناسي و جهادشناسي، يکي از مسايل انسانشناسي او تحت عنوان "ادراک ژرف لذات و تحصيل کمال مزهها" ميپردازد. او عليرغم اينکه عارفي وارسته و متقي بود، به فقه حنفي باور داشته و طريقه اشعري را الگو قرار داده است. ميل وافري به ادراک تمامي صور حيات و چشيدن ژرف لذات دنيوي دارد (که آنها را صوري از جمال الهي ميداند) اين ويژگي به بنده اين اجازه را داد که افکار او را با آندره ژيد (1869 ـ 1951) مقايسه کنم و مشابهتهاي اين دو روح تشنه و وجوه تمايز آندو را بيرون کشم. بها ولد سرچشمه لذات، عشق و شهوات را کوهسار عرش الهي ميداند و آن را وسيلهاي براي شناخت بيشتر تلقي ميکند.
تقديرگرايي (فاتاليسم) يکي از ويژگيهاي جوامع سنتي شرقي و اعتقادي است که طبق آن، سرنوشت انسان از قبل مقدر شده و تمامي امور براساس مقدرات رخ ميدهد و جاي گاهي براي انتخاب و اختيار انسان وجود ندارد. در اين مقاله، پس از ريشهيابي عنصر تقديرگرايي در ايران، نشانههاي آن، از جمله: ستارهپرستي و اخترشناسي، بخت، نذر و صدقه و اعتقاد به نيروهاي ماوراءالطبيعي، در شاهنامه و چهار اثر حماسه مذهبي ديگر (علينامه، حمله حيدري باذل مشهدي، حمله حيدري راجي کرماني و تازيان نامه؛ خلاصه خاوراننامه) مورد بحث و بررسي قرار گرفته، مشخص گرديد که پيشگويي از طريق منجمان در شاهنامه، بيشتر از آثار حماسي ـ مذهبي، و برعکس پيشگويي از طريق الهامات الاهي و وحي و هاتف ماوراءالطبيعي در آثار مذهبي بيشتر از شاهنامه است. همچنين اعتقاد به بخت و اقبال در شاهنامه پررنگتر از آثار حماسي ـ مذهبي است. در ميان حماسههاي مذهبي مورد مطالعه، خاوراننامه از نظر اسطورهاي به شاهنامه نزديکتر است. در مراتب بعد از آن، به ترتيب حمله حيدري راجي کرماني، حمله حيدري باذل مشهدي، و علينامه قرار ميگيرد.