هدف مقاله حاضر آن است كه ساختار تقديرمحور داستانهاي تراژيك شاهنامه را نشان دهد. درتراژدي، عامل ناگزيري وجود دارد كه قهرمان داستان قادر به جلوگيري از فاجعهاي كه او را به اضمحلال ميكشاند، نيست. آن عامل ناگزير، سرنوشت و تقدير محتوم نام دارد. تمام قهرمانان داستانهاي تراژيك شاهنامه، مقهور سرنوشت هستند و هنگامي كه در شبكه علت و معلولها قرار ميگيرند، عليرغم تمام تلاش و كوشش خود به جبر سرنوشت معترف ميشوند و ميدانند كه توان سركشي مقابل سرنوشت را ندارند. پس به حكم تقديرگردن مينهند و معتقد ميشوند كه آنچه بايد بشود، ميشود و از آن گريزي نيست. عوامل بسياري، ساختار تقدير محور داستانهاي تراژيك شاهنامه را تشكيل ميدهند كه حذف يكي از اين عوامل، لطمهاي بر كل عناصر و عوامل تشكيل دهنده اثر خواهد زد. بنابراين، با بررسي اين عوامل، ميتوان ساختار تقدير و سرنوشت محتوم در داستانهاي تراژيك شاهنامه را مورد بررسي و تحليل قرار داد.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
دانش کف شناسی نیز از جمله علومی است که هنوز نتوانسته حقانیت خود را در دنیا به اثبات برساند. البته ناگفته نماند که در کشورهای اروپایی و آمریکایی این موضوع تا حدی جاافتاده تر است و حتی مردان نامی تاریخ چون ناپلئون بناپارت و اسکندر مقدونی خود کف شناسانی برجسته بوده اند. آدمی مسلح به این دانش هرگز فریب دیگران را نخواهد خورد و با شناخت استعدادهای خود و دیگران می تواند مفید و سازنده باشد. شاید بتوان سیمای ظاهر را به هر نحو تغییر داد اما تغییر دهنده کف دست تنها گذر زمان و اراده انسانهاست. از این رو کف دست شناسنامه ای قابل اعتماد از گذشته و حال و آینده است.
رسالت خطیر ادبیات تطبیقی، تشریح خط سیر روابط و مناسبات میان ادبیات ملل جهان و ﺗﺄکید و توسعه مبادلات فکری، ادبی و فرهنگی است. پتانسیل و ظرفیت ادبی شاهنامه فردوسی قابل سنجش با هر اثر حماسی است. از اینرو، شاهنامه، اثر سترگ فردوسی که حماسهای ملّی و طبیعی است با انهاید اثر ویرژیل که برترین نمونه حماسه کلاسیک مصنوع است، قابل سنجش و تطبیق است. بنابراین، هدف مقاله حاضر سنجش و بررسی وجوه افتراق و اشتراک میان شخصیتهای محوری و حماسی این دو اثر گرانسنگ است.
منظومه بانوگشسبنامه، ريشه در ناخودآگاه جمعي ملت ايران دارد. اين اثر را ميتوان از ديدگاههاي مختلف مورد بررسي قرار داد. يکي از اين ديدگاهها، ديدگاه روانشناسي تحليلي يونگ است که از موضوعات عمده در نقد ادبي بشمار ميرود. اين پژوهش درصدد است تا دو عنصر آنيما و آنيموس را در روان شخصيتهاي منظومه مورد تحليل قرار دهد. اين دو عامل، تاثيري شگرف در ايجاد حوادث و روي دادهاي داستان دارد و زمينههاي کشمکش در ميان شخصيتهاي داستان را ايجاد کرده است. کهنالگوي آنيما در وجود فرامرز، شيده، تمرتاش، خواستگاران هندي و يلان ايراني و کهنالگوي آنيموس در وجود بانوگشسب تبلور يافته است و اين دو آرکي تايپ، شخصيتهاي داستان را به کنشهاي مختلف برانگيخته است. اين پژوهش درصدد است تا عوامل ايجادکننده آنيما و آنيموس را بر اساس نظريات يونگ مورد بررسي قرار دهد.