این مقاله به بررسی آزمایشگاهی همگونی محل تولید همخوان خیشومی تیغه‌ای /n/ با همخوان انسدادی لبی بعد در دو مرز هجایی و واژگانی می‌پردازد. مقادیر فرکانس‌های دوّم و سوّم در سه ناحیه مرکز واکه، پایان واکه و محدوده بست خیشومی توالی‌های آوایی Vnb و Vmb که از کلمات طبیعی زبان فارسی استخراج شده بودند محاسبه شده و با یکدیگر مقایسه شدند. فرکانس همین سازه‌ها در کلمات مختوم به خیشومی تیغه‌ای /n/ در بافت مجزا بدون حضور انسدادی لبی /b/ محاسبه شدند تا مبنای مقایسه با صورت‌های همگون‌شده قرار بگیرند. نتایج نشان داد مقادیر فرکانس‌ها برای توالی‌های مورد نظر در مرز هجایی اختلاف معناداری ندارند که نشان می‌دهد الگوی تیغه‌ای به طور کامل با الگوی لبی مجاور همپوشی می‌یابد یا فعالیت آن توسط الگوی لبی پوشیده می‌شود ولی در مرز واژگانی، مقادیر فرکانس دوم در پایان واکه و محدوده بست خیشومی توالی‌های Vnb و Vmb با یکدیگر به طور معناداری متفاوت است که نشان می‌دهد هر دو الگوی تیغه‌ای و لبی به هنگام تولید خیشومی تیغه‌ای /n/ در Vnb فعال می‌شوند. بر این اساس، همگونی خیشومی تیغه‌ای با همخوان انسدادی لبی در زبان فارسی فرایند مدرجی است که میزان آن در مرز هجا قوی و در مرز واژه در حد متوسط است. این نتایج نظریه واجشناسی تولیدی را در مورد همگونی تأیید می‌کند که بر اساس آن همگونی محل تولید همخوان‌ها لزوماً به معنای تغییر الگوی ساختاری بازنمود واجی نیست بلکه حاصل تعامل پیوسته اندام‌های گویایی و تغییر در زمان‌بندی فعالیت الگوهای تولیدی است.

منابع مشابه بیشتر ...

5782959aac945.PNG

پربسامدترین فرایندهای واجی در زبان آلمانی

عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا, سپیده عبدالکریمی

هدف از نگارش این مقاله، بررسی مهم‌ترین و پربسامدترین فرایندهای واجی در زبان آلمانی معیار گونه‌ء شهر برلین است.گزینش گونه زبانی رایج در شهر برلین، به دلیل معیار بودن این گونه زبان آلمانی بوده است. بدین منظور، چهار فرهنگ واژگان دودن ( 1988( (Duden: Deutsches Universal W?rterbuch) ، لانگنشاید (2002 (Langenscheidts Gro?w?rterbuch)( ، پنبه‌چی (1379) و بروک هاوس (1996) (Der Sprach Brock Haus) برای استخراج داده‌ها و شواهد، مورد بررسی قرار گرفتند. همچنین از دو تن از گویشوران آلمانی زبان برای تولید برخی از داده‌های ذکر شده در این مقاله کمک گرفته شده است. در ضمن، از برخی کتاب‌ها و منابع واج‌شناسی برای تعیین قواعد واجی استفاده شده که فهرست آنها در کتابنامه مقاله آمده است. مهم‌ترین فرایندهای آوایی ـ واجی در زبان آلمانی عبارتند از: دمیدگی همخوان‌های گرفته بیواک در آغاز واژه و هجا، واکرفتگی همخوان‌های گرفته واکدار در پایان واژه و هجا، همگون شدن همخوان خیشومی تیغه‌ای با همخوان دهانی پس از خود در مشخصهء محل تولید و فرایند تجانس آوایی (تغییر مشخصه پسین در واکه‌های دارای مشخصه[+] پسین). از میان فرایندهای مذکور، دو فرایند دمیدگی همخوان‌های گرفته بیواک در آغاز واژه و هجا و واکرفتگی همخوان‌های گرفته واکدار در پایان واژه و هجا نسبت به دیگر فرایندها از بسامد وقوع بیشتری برخوردارند. نکته حائز اهمیت دیگر در آرایش هجایی در زبان آلمانی، آن است که اصل توالی رسایی در هجای این زبان حاکم است.

570bde0f12d13.PNG

دو تبیین قاعده‌بنیاد برای رفتار قاعده‌مند صورت‌های فعل «گرفتن» در گونه شهمیرزادی

یدالله پرمون, سلیمه زمانی

در این مقاله، با تمرکز بر جنبه‌ای کوچک از نظام آوایی شهمیرزادی و با تکیه بر رفتار قاعده‌مند صورت‌های صریفی فعل «گرفتن» [ae n +te + th] هنگام پیوستن وندهای اشتقاقی و تصریفی [bae, nae ,vae ,ha ] به آن کوشیده‌ایم به قاعده‌مندی‌هایی کلی برسیم. این رفتار قاعده‌مند را می‌توان با استفاده از دو تبیین جداگانه نشان داد. چهارچوب نظری این مقاله، واج‌شناسی قاعده بنیاد و انگاره خطی 1968 (SPE) است. این پژوهش، حاصل انتخاب فهرستی از 65 فعل شهمیرزادی و مصاحبه با 25 گویشور ساکن شهمیرزاد از هر دو جنس زن و مرد، آوانویسی تفصیلی داده‌ها به صورت پیکره‌های هدایت‌شده و کشف فرایند‌های واجی مربوط به فعل «گرفتن» است. روش تبیین این فرایندهای واجی، کشف تناوب‌ها، استخراج اجزای سطح بازنمایی زیرین، صورت‌بندی قاعده و سنجش آن با اشتقاق واجی است و در نهایت، بر هم کنش میان قاعده‌ها کشف و بیان می‌شود. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد که فرایند‌های واجی فعل «گرفتن» را می‌توان با دو ترتیب بدین شرح تبیین کرد: نخست، غلت‌شدگی [t]، حذف واکه /i/ و حذف همخوان [1]، نخستین تبیین، با استفاده از روی کرد هم‌زمانی و دومین تببین، با استفاده از روی کرد در زمانی صورت گرفته است. هر یک از این دو تبیین در مقایسه با یکدیگر، کاستی‌ها و برتری‌هایی دارند که در این مقاله، به آنها پرداخته‌ایم.

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

57798c001a6cb.PNG

بررسي آوايي تکيه واژگاني در زبان فارسي

وحید صادقی

در بيشتر پژوهش‌هاي انجام شده درباره تکيه واژگاني در زبان فارسي، تغييرهاي آوايي ناشي از جابه جايي محل تکيه در محيط داراي تکيه زيروبمي بررسي شده و به همين سبب، F0 مهم‌ترين هم‌بسته آوايي تکيه واژگاني در نظر گرفته شده است؛ در حالي که F0 هم‌بسته آوايي تکيه زيروبمي است؛ نه تکيه واژگاني؛ به علاوه، در پژوهش‌هاي انجام شده، ميزان اعتبار عوامل ديگر از جمله تغيير شدت انرژي و ديرش، به عنوان هم‌بسته‌هاي محتمل تکيه واژگاني آزموده نشده است. در اين مقاله، هم‌بسته‌هاي آوايي تکيه واژگاني را در زبان فارسي، در دو بافت نوايي متفاوت بررسي کرده‌ايم: يکي بافت داراي تکيه زيروبمي و ديگري بافت بدون تکيه زيروبمي؛ بدين منظور، يک آزمايش توليدي انجام داديم و در آن، ديرش هجا، شدت انرژي کل، شدت انرژي بسامدهاي بيش از پانصد هرتز و بسامد سازه‌ها (به عنوان هم بسته‌هاي کيفيت واکه)، واکه‌هاي تکيه بر و بدون تکيه در جفت واژه‌هاي تکيه‌اي زبان فارسي و معادل بي معني آنها را با يکديگر مقايسه کرده‌ايم. نتايج پژوهش، بيانگر آن است که تغيير بسامد سازه‌ها و همچنين تغيير شدت انرژي طيف بسامدي، چه در همه نواحي بسامدي و چه در نواحي بسامدي مياني و بالا، تابعي از تغيير زيروبمي است و به همين دليل، اين عوامل، هم‌بسته‌هاي توليدي ـ صوت شناختي براي تکيه زيروبمي به شمار مي‌روند؛ نه تکيه واژگاني؛ در مقابل، ديرش هجا در هر دو بافت نوايي، هجاهاي تکيه بر را از هجاهاي بدون تکيه متمايز مي‌کند و بدين ترتيب، اين عامل، مستقل از تغيير در زيروبمي، معتبرترين نشانه توليدي ـ صوت‌شناختي براي تکيه واژگاني فارسي به شمار مي‌رود.

دستور زبان/دستور زبان فارسی
مقاله
568cb2ad80ee6.PNG

درک شنیداری تکیه واژگانی در زبان فارسی

وحید صادقی

اين مقاله به مطالعه درک شنيداري محل تکيه واژگاني در زبان فارسي مي‌پردازد. در يک آزمايش ادراکي، جفت‌واژه کمينه تکيه اي بي معني «nana-nana» محرک هدف انتخاب شد و مقادير ديرش هجا، سطح شدت انرژي کل، سطح شدت انرژي فرکانس‌هاي مياني و بالا و فرکانس پايه واکه‌هاي تکيه بر و بدون تکيه، در دو بافت داراي تکيه زير و بمي و فاقد تکيه زير و بمي، طي گام‌هاي مختلف بازسازي شد. سپس محرک‌هاي بازسازي شده در يک آزمون شناسايي، به آزمودني‌ها ارائه شد که 20 گويشور بومي فارسي معيار بودند و از آنها خواسته شد هجاي تکيه بر را در محرک‌هاي هدف مشخص کنند. نتايج، يافته‌هاي آزمايش توليدي صادقي (2011) را تاييد کردند. بر اين اساس، در بافت داراي تکيه زير و بمي، درک محل تکيه تا حد زيادي، تابعي از تغييرات فرکانس پايه است؛ اندازه تغييرات زير و بمي يا اختلاف سطح فرکانس پايه بين دو هجا، باعث تمايز شنيداري محل تکيه واژگاني مي‌شود. در اين بافت اثر همبسته هاي ديگر بر درک تکيه، افزايشي است؛ به اين صورت که اين همبسته‌ها اطمينان پاسخ‌هاي شنيداري را تا حدودي افزايش مي‌دهند. در بافت فاقد تکيه زير و بمي، اثر ديرش هجا بر درک تکيه واژگاني قوي‌تر از همبسته‌هاي شدت انرژي مانند: سطح شدت انرژي کل؛ سطح شدت انرژي و فرکانس‌هاي مياني و بالا، است. اين نتايج نشان مي‌دهد در صورت حذف تغييرات زير و بمي، شنونده فارسي براي تعيين محل تکيه واژگاني به نشانه‌هاي ديرشي، وابسته است.

دستور زبان/دستور زبان فارسی پژوهش‌ها/پژوهش‌های زبان‌شناسی
مقاله