جنبش زنان (feminism) در آغاز قرن بيستم براي احقاق حقوق زنان در مسایلي مانند استقلال مالي، تحصيلات و حق راي مطرح شده و در ادامه راه از جنبشي تماما سياسي به جنبشي فرهنگي و ادبي مبدل گشته است. در شاخه راديکال و پست مدرن اين جنبش ادعا ميشود: «زبان و نوشتار زنانه (ecriture feminine) «به عنوان گونهاي تازه از زبان، توسط نويسندگان و شاعران اين جنبش پا به عرصه حيات گذاشته است. طرح اين نظريه در بستر تحولات اجتماعي، سياسي و فرهنگي جوامع غربي ايجاد شده و ايدئولوژي غالب مانع نقد و بررسي علمي آن شده است. وجود چنين زباني با منطق شکلگيري خود زبان سازگار نيست و عنصر جنسيت نميتواند عامل موثري براي ايجاد زباني مستقل باشد. بنابراين، زبان و نوشتار زنانه امري موهوم است. در اين پژوهش، دلايل امتناع وجود اين زبان را مطرح خواهيم کرد تا در نهايت اثبات کنيم در آثار ادبي زنانه، ما با «سبک نوشتار زنانه» که حامل تجربه، لحن و عناصر درونمايهاي زنانه است، مواجه هستيم و زبان و نوشتار مستقل زنانه چنانکه ادعا ميشود، نميتواند تعين داشته باشد.
پیدایش، رشد، اعتلا و زوال جنبش های سیاسی و اجتماعی معاصر ایران در کنار تحولات و رخدادهای متعدد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، جابجایی قدرت ها و نخبگان حکومتی و تغییرات گسترده در عرصه اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران، به دلیل اهمیت و تأثیرات شگرف و متنوع آن، سبب گشته است تا از سوی پژوهشگران، مورخان و تحلیل گران حوادث اجتماعی و نخبگان سیاسی مورد تجزیه و تحلیل و نقادی و تقریر و تبیین قرار گیرد. تنوع و کثرت نگاه ها و اختلافات در نگاشته های تاریخی این دوره باعث پیچیدگی و سختی فهم و درک درست محققان و اندیشه گران این عرصه در تشخیص سره از ناسره و کشف درست حقایق تاریخی گردیده است. تاريخ نگاري و نوع نگاه مورخان به پديده هاي تاريخي از منظر ملي گرايي و شرح و بسط اين رويدادها و حوادث گذشته و حال بر آن اساس، مقوله اي است که در کنار ساير رويکردهاي اين جريان از جمله نمودهاي ادبي، جلوه ويژه و متفاوتي از نوع رسمي و مرسوم خود در جامعه ايراني داشته است. بررسي تاثيرات اين جريان فکري و فرهنگي در حوزه فرهنگ، خاصه تاثيراتي که تاريخ نگاري و تاريخ نگاران از آن گرفتند و تبعات و پيامدهاي آن در ساير بخش هاي اين حوزه، در تاريخ معاصر ايران، موضوع دامنه دار و چالش برانگيزي بوده که کم تر به حد کفايت مورد پژوهش و توجه محققان واقع شده است. پژوهش حاضر به بررسي ويژگي هاي اين جريان در تاريخ نگاري معاصر ايران مي پردازد و تاثيرات و تاثرات حاصل از رويکرد متفاوت اين تاريخ نگاري و مورخان و مولفان آن را از حيث شيوه هاي متفاوت نگرشي و نگارشي پي مي گيرد.
برای من شاهنامه به رودی عظیم مانند است که در عین زیبایی و قدرت، آراسته و کامل است و در مسیر طولانی خود تا دریا در هر جایی و در هر چشمی و برای هر گوشی جلوه و جمال و زمزمه ای خاص دارد و برای اندیشمندان، ساختار پیروزی و شکست، امید و نومیدی، زادنها و مردنها، در آن بسیار پرمعنا و تفکرانگیز است، این کتاب شناسنامۀ زندگی پرتلاطم و سرشار از گیر و دار ملت سلحشور ایران است که هرگز نام را به ننگ نفروخته است و پیوسته جان را به پای نام نیک خویش باخته است و فردوسی، استاد بزرگ ادب پارسی و پیر پارسای این سرزمین ایزدی، با بیان جادویی و افسون ساز خود، این روحیات و توانمندی های ملی مردم ما را چنان زنده و پویا و گویا به تماشا گذاشته است که انسان خود را شاهد زندۀ همۀ وقایع می یابد و ... در این فرهنگ تمامی واژهها و نام های شاهنامه بر پایه سرشت و نهاد زبان فارسی به ترتیب الفبا گردآمده است. برای هر اسم معنی و کارکرد آن در شاهنامه به همراه ابیات مرتبط آن تشریح گردیده است. پولاد = از سرداران ایران در روزگار کیقباد پیروز = از فرزندان کاوه ی آهنگر تاجبخش = رستم تاجور = ایرج تهمورس = پسر هوشنگ ، سومین پادشاه نخستین سلسله ی جهان تهمینه = دختر شاه سمنگان و مادر سهراب پسر رستم جاماسپ = وزیر و حکیم و رایزن گشتاسپ و داماد زرتشت جانفروز = از سرداران بهرام چوبینه در جنگ او با خسرو پرویز جریره = همسر سیاوش و مادر فرود و...
با انقلاب مشروطه، شعر حضور بيشتري در ميان عوام يافت و شاعران، شعارها و پيامهاي انقلابي را در قالب زبان ساده عاميانه براي آگاهي و تشويق مردم به کار گرفتند. نيما نيز از زباني نزديک به زبان گفتار در آثار خود بهره جست. پس از او شاگردانش، به ويژه فروغ فرخزاد شعر را به گفتار طبيعي نزديک کردند؛ بنابراين آنچه را که در دو دهه اخير به آن "شعر گفتار" ميگويند، محصول شعر بعد از فروغ است. مدعيان اين نوع شعر معتقدند با اتکا بر زبان روزمره و بهرهگيري از وزن طبيعي کلام، آثاري ميآفرينند که لحن گفتار بر آن حاکم است و چنان وا مينمايند که گويي براي مخاطب حاضر سخن ميگويند. اما بعضي از آنها در هماهنگي با شيوه شاعران موج نو و حجم، با زبان گفتار رفتاري نامتعارف کردهاند و به نوعي آشناييزدايي افراطي در زبان دست زدهاند. بدين سبب ميتوان شعر گفتار را به دو دسته معناگرا و معناگريز تقسيم کرد. نتيجه بررسيها نشان ميدهد که وجوه تمايز اين نوع شعر از ساير جريانهاي شعري معاصر، هنوز در حدي نيست که بتوان آن را يک جريان مستقل شعري به شمار آورد.
اگر آغاز شعر معاصر ايران را از انقلاب مشروطه و به ويژه از ارايه تجربه و نوآورانه نيما يوشيج بدانيم، شعر معاصر تا دهه هفتاد تحولات متعددي را از سر گذرانده است؛ به طوري كه در اين مدت نسبتا طولاني، شيوههاي گوناگون از روشهاي اعتدالي تندرو آزموده شده است. پس از انقلاب اسلامي، به دليل اينكه دگرگونيهايي در عرصههاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي ايجاد شده بود، ضمن ايجاد تشكيك در الگوهاي زيباشناختي دهههاي گذشته، جستجو و آزمودن شيوههاي تازه شتاب بيشتري گرفت و شاعران جوان و حتي بعضي از سالخوردگان با روگرداني از شيوههاي شعري شاعران شاخص قبل از انقلاب، تجربيات تازهاي ابراز داشتند. جريان شعري پست مدرن، در كنار ساير جريانهاي نوظهور از اوايل دهه هفتاد تكوين و تاكنون نيز ادامه يافته است. اگر نوجوييهاي افراطي شاعراني مانند محمد مقدم، هوشنگ ايراني، يداله رويايي و احمد رضا احمدي را گامهاي نخست تجربه شعري تندرو در شعر معاصر ايران بدانيم، تجربه شاعران پست مدرن دهه هفتاد را بايد گام دوم همان جنبش ناميد. شاعران اين جريان با اتكا به نظريات ادبي غربي و گسست كامل از فرهنگ بومي و تجربيات ادبي دوران كلاسيك و معاصر، در حال آزمودن شيوهاي غريب و تازه هستند. از آنجا كه تغييرات بنيادين در اشكال و روشهاي ادبي و هنري و در نتيجه دگرگونيهاي بنيادين اجتماعي و فرهنگي است، شكلگيري، تداوم و بيش از همه توفيق جريان شعري مذكور در پرده ابهام است. در اين مقاله سعي شده است ضمن تحليل علل جامعهشناختي به وجود آمدن اين جريان، ويژگيهاي كلي اشعار اين شاعران با نگاهي انتقادي تبيين شود.