«سبک زندگی» یکی از نظریههای آلفرد آدلر (1937 ـ1870) است. او «سبک زندگی» هر شخص را برآمده از نیروی خلاق خود میداند که بروز و نمود آن در سه قلمرو «جامعه، کار و عشق» است. در این نوشتار با تحلیل، واکاوی و بررسی موضوعهای «جامعه، کار و عشق» به عنوان «سبک زندگی» زال و بهرام، رفتارهای این دو شخصیت و برخی اطرافیان آنها روشنتر باز نموده شده است. بدین منظور علت طرد زال و بهرام، رفتار پدر (سام و یزدگرد)، محل پرورش و پرورندگان آن دو به موازات همدیگر سنجیده، سپس وضعیت زال و بهرام در سه موقعیت جامعه، کار و عشق تحلیل شدهاند. زال و بهرام در هر سه قلمرو (جامعه، کار، عشق)، خردمندانه و منطقی رفتار میکنند؛ از سوی جامعه و نهادهای اجتماعی پذیرفته میشوند (جامعه)، آنها را شایسته اداره ملک میدانند (کار)، پدر را میبخشند و حکیمانه به وصال میرسند (عشق). از این راه، زال به «رستم» و بهرام به «معرفت» دست مییابد.
چون پایه این دفتر بر تلاشی "نمادین" است و خواست انجامین: نمودن "نماد" است نه شکافتن آن، و نمایش راز است نه گشایش آن، و این دفتر، نه از پی پزوهش در آثار نظامی است که برای نمایش "نماد" است، تا برانگیزاننده اندیشه پژوهشگران گردد از این رو باز نمودن نکته هایی اجتماعی، بایسته می نماید. نکته در خور نگاه اینست که: بیشتر پژوهشگران روزگار ما، جهان و رویدادهای گذشته را با ترازوی قرن نوزدهم و بیستم می سنجند و با حال و کار گذشتگان، از این دریچه نگاه می کنند و به ناچار همه می لغزند و لغزیده اند و سبب گمرهی های فراوان نسلهای جوان روزگار ما شده اند. اگر به این نکته توجه داشته باشیم و هر پدیده را با ترازوی زمان خودش بسنجیم، کهر بهنجار انجام داده این و جدول ارزشهای ویژه ای برایمان پدیدار می گردد. خردمندانی چون نظامی، در دل تاریکی زیسته اند و با تلاشی پیکارگونه روزنه هایی به سوی روشنایی باز کرده اند. گاه در میان سخنانشان بدسگالیهایی به چشم می خورد که هول انگیز است و اگر با چشم باز و با شناخت روزگار آنان و با ترازوی زمانشان، آنها را ننگریم و نسنجیم درباره آنان ستمکارانه داوری کرده ایم...
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
شعر کلاسیک و شعر جدید خلتهای متفاوتی دارد. تربیت سنتی، در معنا کردن شعر، اثر را قطعه قطعه مینمایاند اما شعر امروز به صورت سطرهای گسسته، کمتر تن به معناشدن میدهد که این موضوع خود چالشهایی را فراهم میاورد. طبیعت نوگرایی، فرا روی از هنجارهای معهود و نیز تردید را در نهاد خود دارد. و حوزههای رسمی مدرسه ای که بر پایه یافتههای کهن و تثبیت شده، شکل گرفته است بر یافتهها و بافتههای ازلی خود ایستادگی میکند. عدم تبیین بنیانهای زیباشناختی، کارکردهای زبانی در هر دوره و شیوههای تحلیل، دامنه این تنش را فراختر میکند. کتابهای درسی شعر معاصر نیز همچنان با ذهنیت تذکرهنویسی سنتی به معرفی زندگینامهای شاعران معاصر میپردازند و مخاطب سرانجام با انبوهی نام مواجه است بیهیچ تحلیل و شناخت فراز و فرودهای سبکی، زبانی و .... .
رنگ از ديرباز، همواره به گونههاي مختلف، روان، باور و درون آدمي را باز تابيده است. از طريق شناخت رنگها و چگونگي كاربرد آنها در آثار هنري، ميتوان گوشههايي از شخصيت هنرمند را باز شناخت. در سرودههاي شاعران ايراني، رنگ جلوههاي گوناگون دارد و در شعر كساني چون سهراب سپهري كه شعر و نقاشي را در كنار هم تجربه كردهاند؛ اين عنصر، بيشتر ما را به بررسي فرا ميخواند. در اين مقاله، كاركرد رنگها در «هشت كتاب» سپهري، به ترتيب زمان سرايش، به طور كامل بررسي شده است. اين بررسي نشان ميدهد كه سير ذهني شاعر در شور و احساسات رمانتيك و سطحي، كمكم به سوي نوعي عرفان دروني، گرايش پيدا كرده است.