در حوزه زبانشناسي و نظريههاي ادبي، زبان فارسي و عربي معاصر سخت متاثر از ترجمه است. با مقايسه كتابها و مقالات فارسي و عربي در حوزه نقد ادبي در مييابيم كه مترجمان عرب زبان به رغم ترجمههاي متعدد براي هر اصطلاح، عملكرد مقبولتري دارند. شايد از دلايل اين موفقيت قابليت اشتقاقي زبان عربي باشد. اصطلاح «intertextuality» در زبان عربي به «التناص»، «تداخل النصوص»، «التفاعل النصي» و معادلهاي ديگري ترجمه شده و به ترتيب، به معناي «دادوستد متون»، «تداخل متون» و «تعامل متون» است، اما اين اصطلاح در زبان فارسي به «بينامتيت» ترجمه شده كه دربردارنده مفاهيم موجود در اين نظريه نيست. در اين مقاله با مقايسه معادلهاي فارسي و عربي اصطلاحات مربوط به نظريه «بينامتني»، وجوه موفقيت يا ناكامي مترجمان فارسي و عربي را نقد و بررسي ميكنيم.
مقالاتی که در این کتاب گنجانده شده، همه مربوط به زبان فارسی و مسائل آن است. این مقالات را میتوان به سه دسته تقسیم کرد؛ دسته اول مقالاتی که مربوط به جنبههای دستوری زبان فارسی است و غلطهایی که از لحاظ دستوری در زبان فارسی پدید آمده است. دسته دوم مقالاتی درباره مسائل واژهگزینی در زبان فارسی بهویژه در زمینههای علمی و همچنین بررسی کوششهایی که در فرهنگستان اول و نیز در مرکز نشر دانشگاهی به عمل آمده است و بالاخره دسته سوم که در واقع به همان موضوع مقالات دسته دوم مربوط میشود، نقد بعضی از فرهنگها و واژهنامههاست.
واژهسازی و واژهگزینی در تکمیل تدریجی ترکیب لغوی نقش اسای را ایفا میکند. اصول و قالبهای واژهسازی نیز مسئلهای تاریخی بوده که بتدریج تغییر یافته و تکامل پیدا میکند. اصول و قالبهای جداگانه واژهسازی در مرحلههای معین پر محصول (زیاد) و یا کم میشوند و در پیشرفت ترکیب لغوی زبان ایفاگر نقش خود میگردند. زبان با همه ظرافتهای خود برای بیان فکر و قانعکردن همه جانبه طالبان مبادله افکار، از تمامی وسایل واسطه ماهرانه استفاده میکند؛ و این شرط اساسی پیشرفت اصول و قالبهای واژهسازی به شمار میرود. زمینه اساس واژهسازی ترکیب لغوی زبان و پیش از همه ذخیره اساسی آن به شمار میرود. در ساختن کلمههای مرکب، خود کلمهها بیواسطه نقش دارند.
صاحب نظران و منتقدان ادب عربی در بررسی زمینههای پیدایی جمعیتهای ادبی در ادب معاصر عرب کمتر به نقش شاعران کلاسیک جدید در تجدد و نوآوری توجه نمودهاند. اما به نظر میرسد اختلافنظر منتقدان در مورد سبکهای ادبی آنها تحولات و دستارردهای عظیمی را به ارمغان آورده است به طوریکه شاید با جرأت بتوان گفت که اگر این اختلاف نظرها در عرصه ادبی عصر حاضر بروز نمیکرد برخی از جمعیتهای ادبی اثرگذار معاصر هرگز پا به عرصه وجود نمیگذاشت. در این مقاله ما سعی نمودهایم تا ریشهها، علائم و نشانههای نوآوری را در آثار و اندیشههای سه تن از شاعران کلاسیک جدید یعنی محمود سامی بارودی، حافظ ابراهیم و به ویژه احمد شوقی نقد و بررسی کنیم. صاحب نظران و منتقدان ادب عربی در بررسی زمینههای پیدایی جمعیتهای ادبی در ادب معاصر عرب کمتر به نقش شاعران کلاسیک جدید در تجدد و نوآوری توجه نمودهاند. اما به نظر میرسد اختلاف نظر منتقدان در مورد سبکهای ادبی آنها تحولات و دستارردهای عظیمی را به ارمغان آورده است به طوریکه شاید با جرأت بتوان گفت که اگر این اختلاف نظرها در عرصه ادبی عصر حاضر بروز نمیکرد برخی از جمعیتهای ادبی اثرگذار معاصر هرگز پا به عرصه وجود نمیگذاشت. در این مقاله ما سعی نمودهایم تا ریشهها، علائم و نشانههای نوآوری را در آثار و اندیشههای سه تن از شاعران کلاسیک جدید یعنی محمود سامی بارودی، حافظ ابراهیم و به ویژه احمد شوقی نقد و بررسی کنیم.