یکی از بخشهای برجسته در منظومه های نظامی، معراج نامههای اوست که وی آنها را به تقلید از سنایی غزنوی سرودهاست. مطالعه این بخش از خمسه نظامی بیانگر آن است که شاعر در توصیف این واقعه عظیم دینی و تاریخی به منابع سیره و تفسیر توجه ویژه داشته و حوادث را آنگونه که در این منابع آمده، البته با نگاهی کلیتر و با بیان هنری و شاعرانۀ خود به رشته نظم درآوردهاست. آنچه در معراجنامههای نظامی قابلتوجه مینماید، برخی اندیشههای نمادین و کهنالگویی است که دریافت معنای آنها نسبتاً دشوار است و نیاز به تأویل و تفسیر و مراجعه به دیگر منابع دارد. برای مثال در شکلشناسی معراج، نظامی، تصویری کهن ارائه دادهاست که با قدیمی ترین اندیشه های بشری پیوند مییابد. در توصیف براق، اسب شبهاساطیری پیامبر (ص) نیز شاعر اوج هنر و دانش خویش را بهکار برده و مفاهیمی را مطرح نمودهاست که تنها در پیوند با نمادها و کهن الگوها میتوان آنها را دریافت؛ مفاهیمی که شکل مصور آن در مینیاتورهایی که معراج را به تصویر کشیده اند نیز منعکس شدهاست.
کشف الابیات خمسه فهرست الفبایی ابیات پنج گنج یا پنج منظومه نظامی گنجوی است. حکیم جمال الدین ابومحمد الیاس بن الیاس بن یوسف زکی بن موید، مشهور به نظامی گنجوی از استادان مسلم زبان و شعر فارسی است که داستان سرایی بویژه داستانهای بزمی را در شعرفارسی به حد اعلای تکامل رسانید. حاصل عمرش خمسه یا پنج گنج است که شهرت جهانی دارد. این کتاب را بارها سخن پردازان پس از وی مورد تقلید قرار داده اند. علاوه بر خمسه، دیوان قصاید و غزلیات هم دارد که از نظر شهرت به پای خمسه نمیرسد.خمسه شامل پنج منظومه است که عبارتند از: مخزن الاسرار که در 2260 بیت در بحر سریع به نام بهرامشاه بن داود در حدود سال 570 ق ساخته شده است؛ خسرو و شیرین مشتمل بر 6500 بیت در بحر هزج که به نام اتابک شمس الدین محمد جهان پهلوان بن ایلدگز سروده شده است؛ لیلی و مجنون مشتمل بر 4700 بیت در بحر هزج که نام شروانشاه ابوالمظفر اخستان بن منوچهر ساخته شد و در حدود سال 588 ق به پایان رسید؛ هفت پیکر یا بهرامنامه یا هفت گنبد، مشتمل بر 5130 بیت در بحر خفیف که به نام علاءالدین کرپ ارسلان در 593 ق ساخته و به وی تقدیم شد؛ اسکندرنامه که شامل دو قسمت و مشتمل بر 10500 بیت است که قسمت نخستین را شرفنامه یا مقبل نامه یا اسکندرنامه بری و دومین قسمت را اقبال نامه یا خردنامه یا اسکندرنامه بحری نامیده است. نظامی قسمت نخستین را به نام اتابک اعظم نصره الدین ابوبکر بن محمد جهان پهلوان و قسمت دوم را به نام عزالدین ابوالفتح مسعود بن نورالدین ارسلان سروده است....
در مقدمه کتاب واژه نامه نجوم و احکام نجوم آمده است که: زبان فارسی و زبان انگلیسی از نظر اصطلاحات نجومی دارای وجوه مشترک زیادی، چه از حیث صورت و چه از حیث معنی، هستند. دلیل این اشتراک وجوه، تأثیر مستقیم و غیر مستقیم اصطلاحات نجومی عربی و یونانی روی این هر دو زبان است. اصطلاحات نجومی عربی مستقیماً وارد فارسی و به طور غیرمستقیم از راه ترجمههای اسپانیایی و لاتینی، وارد انگلیسی شدهاند. اصطلاحات نجومی یونانی نیز به طور غیرمستقیم از راه زبان عربی به فارسی، و از راه زبان لاتین به زبان انگلیسی راه یافتهاند. صورت واژههای نجومی بونانی در زبان فارسی و زبان انگلیسی مؤید تأثیر زبانهای واسطه عربی و لاتین است. ولی هر دو زبان فارسی و انگلیسی اصطلاحات نجومی خود را از منابع دیگری غیر از دو منبع فوق نیز اخذ کردهاند. با توجه به این که غالب اصطلاحات نجومی فارسی، یا عربی هستند یا از راه عربی وارد فارسی شدهاند...
هوشنگ ابتهاج متخلص به (ه.ا. سايه)، از غزل سرايان نامي معاصر است. توجه وي به غزل سبک عراقي و موفقيت او در پيروي از طرز غزل بزرگترين شاعر اين سبک، حافظ شيزازي، سبب شده است تا وي را «حافظ زمانه» بنامند. يکي از برجستگيهاي ويژه ساختار صوري غزلهاي او، در سطح توازنآوايي است؛ بدين مفهوم که ابتهاج با استفاده از تکرارهاي واجي و هجايي، نظام موسيقايي برجستهاي در شعر خويش پديد آورده است که اين امر از يک سو به دليل آشنايي وي با شعر حافظ و پژوهش دهساله او بر ديوان وي است و از ديگر سوي از تسلط وي در موسيقي وا آشنايياش با بساي ري از موسيقي دانان بزرگ معاصر چون «مشکاتيان»، «لطفي» و «شجريان» ناشي ميشود. در اين نوشتار سعي بر آن است تا به بررسي توازنآوايي و نظام موسيقايي حاصل از آن، که در ساختار صوري (روساخت) زبان قابل طرح و بررسي است، پرداخته شود و از آنجا که تاثيرپذيري ابتهاج، از طرز غزل حافظ، به ويژه در اين مقوله، امر آشکاري است، کوشش شده است تا اين بررسي با مقايسهاي ميان غزل حافظ و ابتهاج همراه باشد.
«گاو»، اثر غلامحسين ساعدي و «مسخ»، نوشته فرانتس کافکا از جمله آثار داستاني کوتاه معاصر به شمار ميروند که داراي ژرفساختي کاملا شبيه به يکديگرند. اين دو اثر در واقع بياني اکسپرسيونيستي از جامعه عصر ساعدي و کافکاست که ميکوشد با رويکردي جادويي، رئاليسمترس و خفقان و استبداد حاکم بر ايران بعد از کودتاي 28 مرداد و پراگ 1900 را به تصوير کشد. اين دو اثر، با وجود داشتن ژرف ساخت يکسان، در حوزه شيوه شخصيتپردازي، کاملا با يکديگر متفاوتاند، کاربرد گفتگو در مقايسه با ساير شگردهاي پردازش شخصيت، بسامدي بسيار اندک در اين مسخ دارد و در مقابل، توصيف با دامنه کاربرد وسيع، منطق حاکم بر شيوه شخصيتپردازي آن به شمار ميرود. «مسخ» به عنوان يکي از آثار برجسته ادبيات جهان، مورد توجه بسياري از ناقدان و نويسندگان از جمله ولاديمير ناباکوف قرار گرفته است. درباره «گاو» اثر ساعدي نيز بسياري سخن گفتهاند اما در هيچ يک از آثار مذکور، به طور مبسوط به بررسي شگردهاي شخصيتپردازي در داستان کوتاه «گاو» و مقايسه آن با «مسخ» کافکا پرداخته نشده است؛ از اين روي، در پژوهش حاضر عوامل موثر در پردازش شخصيت در دو اثر داستاني «گاو» و «مسخ» مورد بررسي و مقايسه قرار گرفته است.