هوشنگ ابتهاج متخلص به (ه.ا. سايه)، از غزل سرايان نامي معاصر است. توجه وي به غزل سبک عراقي و موفقيت او در پيروي از طرز غزل بزرگترين شاعر اين سبک، حافظ شيزازي، سبب شده است تا وي را «حافظ زمانه» بنامند. يکي از برجستگيهاي ويژه ساختار صوري غزلهاي او، در سطح توازنآوايي است؛ بدين مفهوم که ابتهاج با استفاده از تکرارهاي واجي و هجايي، نظام موسيقايي برجستهاي در شعر خويش پديد آورده است که اين امر از يک سو به دليل آشنايي وي با شعر حافظ و پژوهش دهساله او بر ديوان وي است و از ديگر سوي از تسلط وي در موسيقي وا آشنايياش با بساي ري از موسيقي دانان بزرگ معاصر چون «مشکاتيان»، «لطفي» و «شجريان» ناشي ميشود. در اين نوشتار سعي بر آن است تا به بررسي توازنآوايي و نظام موسيقايي حاصل از آن، که در ساختار صوري (روساخت) زبان قابل طرح و بررسي است، پرداخته شود و از آنجا که تاثيرپذيري ابتهاج، از طرز غزل حافظ، به ويژه در اين مقوله، امر آشکاري است، کوشش شده است تا اين بررسي با مقايسهاي ميان غزل حافظ و ابتهاج همراه باشد.
این کتاب دربرگیرنده نوشتارهایی درباره شعر و شاعری است؛ عناوین برخی از نوشتارها بدین ترتیب است: تولد شعر، شعر به خاطر شعر، عناصر و کارکرد شعر، سنت و استعداد فردی، موسیقی شعر، مذهب و ادبیات، هنر و آشوب، ابهام شعر، نقشگرایی، مقدمه بر اشعار هافمن، طبیعت انسان و هنر، ادبیات امروز، چشمانداز ادبیات، هنر و هنرمند و ... .
یکی از ارکان موسیقی شعر، وزن آن است و تحلیل وزن شعر یک شاعر، یکی از مهمترین راههای دستیابی به زیبایی اثر اوست. نویسنده در این کتاب دست به کاری بیسابقه در نقد شعر آزاد زده است. او افزون بر این راهی تازه در فن عروض گشوده است و عروض امروز را به مرحله جدیدی وارد کرده است؛ بهویژه وزن شعر آزاد که محققان کمتر به آن پرداختهاند، مورد بررسی دقیق قرار داده است.
«گاو»، اثر غلامحسين ساعدي و «مسخ»، نوشته فرانتس کافکا از جمله آثار داستاني کوتاه معاصر به شمار ميروند که داراي ژرفساختي کاملا شبيه به يکديگرند. اين دو اثر در واقع بياني اکسپرسيونيستي از جامعه عصر ساعدي و کافکاست که ميکوشد با رويکردي جادويي، رئاليسمترس و خفقان و استبداد حاکم بر ايران بعد از کودتاي 28 مرداد و پراگ 1900 را به تصوير کشد. اين دو اثر، با وجود داشتن ژرف ساخت يکسان، در حوزه شيوه شخصيتپردازي، کاملا با يکديگر متفاوتاند، کاربرد گفتگو در مقايسه با ساير شگردهاي پردازش شخصيت، بسامدي بسيار اندک در اين مسخ دارد و در مقابل، توصيف با دامنه کاربرد وسيع، منطق حاکم بر شيوه شخصيتپردازي آن به شمار ميرود. «مسخ» به عنوان يکي از آثار برجسته ادبيات جهان، مورد توجه بسياري از ناقدان و نويسندگان از جمله ولاديمير ناباکوف قرار گرفته است. درباره «گاو» اثر ساعدي نيز بسياري سخن گفتهاند اما در هيچ يک از آثار مذکور، به طور مبسوط به بررسي شگردهاي شخصيتپردازي در داستان کوتاه «گاو» و مقايسه آن با «مسخ» کافکا پرداخته نشده است؛ از اين روي، در پژوهش حاضر عوامل موثر در پردازش شخصيت در دو اثر داستاني «گاو» و «مسخ» مورد بررسي و مقايسه قرار گرفته است.
در خوانش نخست از هفتخان رستم و هفتخان اسفنديار که دو تجلي از کهنالگوي آييني باززايي (تولد مجدد) به شمار ميروند، چنين به نظر ميرسد که اين دو بخش از شاهنامه، جز در خان سوم (مبارزه با اژدها) و خان چهارم (مبارزه با جادوگر)، کاملا با يکديگر متفاوتند؛ اما واکاوي مفاهيم نمادين مربوط به خانهاي دو قهرمان اساطيري شاهنامه، گوياي مطالب ديگري است. اين دو سفر با هفت مرحله نمادين، اگرچه به لحاظ روساختي با يکديگر متفاوتند؛ اما به لحاظ ژرفساخت کاملا شبيه يکديگرند. آنچه نمادشناسي خانهاي دو قهرمان به دست ميدهد، حضوري رازآلود و سمبليک از نيروهاي اهريمني خفته در پس لايههاي ناخودآگاهي است که در هيات شير، گرگ، اژدها، جادوگر، ديو و ... رستم و اسفنديار را به نبردهاي دشوار و جانکاه، اما ناگزير ميکشاند؛ چراکه تنها در صورت رويارويي با اين اهريمنان ديوسيرت و نابودي آنهاست که دستيابي به درونيترين لايه ناخودآگاهي؛ يعني «خود» براي دو قهرمان ممکن ميگردد تا بدين ترتيب در پايان موفقيتآميز اين سفر نمادين، گوشه چهارم روان ناخودآگاه به دستياري آنيما، به سه گوشه اضافه شده و تماميت و کمال مورد نظر براي رستم و اسفنديار حاصل شود.