محمد حسین شهریار از معروفترین شاعران غزل سرای معاصر، با وجود اینکه به عنوان شاعری عاشقانهسرا مطرح است، در ساحتهای مختلف طبع آزمایی کرده و از آن میان، به مضامین دینی توجهی خاص نشان داده است. آنچه در این میان تفکر دینی شهریار را از تفکرات دینی دیگر شاعران تمایز بخشیده ،تأویلها و تفسیرهای علمی وی از مباحث دینی است. این جنبه از تفکر شهریار ناشناختهترین جنبه شخصیتی اوست که علی رغم مطالعات متعدّد درباره شعر و اندیشه او، کمتر به آن پرداخته شده است. شهریار در صدد اثبات علمی بسیاری از موضوعات دینی بر آمده و تلاش کرده مسائلی را که صرفاً از منظر دین مورد توجه بوده است،تحلیل علمی کند که البتّه در بسیاری از موارد، استدلال وی قانعکننده نیست. از جمله مباحث دینی که شهریار به توجیه علمی آنها پرداخته است عبارتند از: حیات جاودان، ازواج جهان، فتنه آخر زمان، بیاعتباری جهان مادی، خلقت جهان، قیامت.
برای ترجمه اشعار، شعرها به تمامی از متن اصلی آنها به زبان آلمانی به فارسی برگردانده شده است. شیوه مترجم بدانگونه بوده است که جوهر کلام شاعر در قالب شعر فارسی ریخته شود. و این او را ناگزیر کرده که ضمن وفاداری به متن اصلی تغییراتی را متناسب با شعر فارسی بپذیرد. زیرا اگر شعر شاعران غیرفارسی را عینا واژه به واژه به فارسی برگردانیم چیزی خواهد شد خشک و چه بسا که زیبایی کلام شاعر و گاه حتی خود مفهوم نیز در ترجمه رنگ خواهد باخت...
مجموعه شعر چهل کلید سروده سیاوش کسرایی است. او در سال ۱۳۰۵ در اصفهان متولد شد. وی سرودن شعر را از جوانی آغاز کرد.بسیار زود به همراه خانواده اش به پایتخت آمد. او در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درس خواند و علاوه بر فعالیتهای ادبی و سرودن شعر، عمری را به تکاپوهای سیاسی (حزب توده ایران) گذراند. اما سرانجام، ناگزیر از مهاجرت شد و دوازده سال پایانی زندگی اش را ابتدا در کابل و سپس در مسکو بسر برد. وی سالهای پایانی عمر خویش را دور از کشور خود و در تبعید در اتریش و شوروی گذراند؛ وی در سال ۱۳۷۴ به دلیل بیماری قلبی در وین، پایتخت اتریش در سن ۶۹ سالگی بر اثر بیماری ذات الریه زندگی را بدرود گفت و در گورستان مرکزی وین (بخش هنرمندان) به خاک سپرده شد.
«گاو»، اثر غلامحسين ساعدي و «مسخ»، نوشته فرانتس کافکا از جمله آثار داستاني کوتاه معاصر به شمار ميروند که داراي ژرفساختي کاملا شبيه به يکديگرند. اين دو اثر در واقع بياني اکسپرسيونيستي از جامعه عصر ساعدي و کافکاست که ميکوشد با رويکردي جادويي، رئاليسمترس و خفقان و استبداد حاکم بر ايران بعد از کودتاي 28 مرداد و پراگ 1900 را به تصوير کشد. اين دو اثر، با وجود داشتن ژرف ساخت يکسان، در حوزه شيوه شخصيتپردازي، کاملا با يکديگر متفاوتاند، کاربرد گفتگو در مقايسه با ساير شگردهاي پردازش شخصيت، بسامدي بسيار اندک در اين مسخ دارد و در مقابل، توصيف با دامنه کاربرد وسيع، منطق حاکم بر شيوه شخصيتپردازي آن به شمار ميرود. «مسخ» به عنوان يکي از آثار برجسته ادبيات جهان، مورد توجه بسياري از ناقدان و نويسندگان از جمله ولاديمير ناباکوف قرار گرفته است. درباره «گاو» اثر ساعدي نيز بسياري سخن گفتهاند اما در هيچ يک از آثار مذکور، به طور مبسوط به بررسي شگردهاي شخصيتپردازي در داستان کوتاه «گاو» و مقايسه آن با «مسخ» کافکا پرداخته نشده است؛ از اين روي، در پژوهش حاضر عوامل موثر در پردازش شخصيت در دو اثر داستاني «گاو» و «مسخ» مورد بررسي و مقايسه قرار گرفته است.
در خوانش نخست از هفتخان رستم و هفتخان اسفنديار که دو تجلي از کهنالگوي آييني باززايي (تولد مجدد) به شمار ميروند، چنين به نظر ميرسد که اين دو بخش از شاهنامه، جز در خان سوم (مبارزه با اژدها) و خان چهارم (مبارزه با جادوگر)، کاملا با يکديگر متفاوتند؛ اما واکاوي مفاهيم نمادين مربوط به خانهاي دو قهرمان اساطيري شاهنامه، گوياي مطالب ديگري است. اين دو سفر با هفت مرحله نمادين، اگرچه به لحاظ روساختي با يکديگر متفاوتند؛ اما به لحاظ ژرفساخت کاملا شبيه يکديگرند. آنچه نمادشناسي خانهاي دو قهرمان به دست ميدهد، حضوري رازآلود و سمبليک از نيروهاي اهريمني خفته در پس لايههاي ناخودآگاهي است که در هيات شير، گرگ، اژدها، جادوگر، ديو و ... رستم و اسفنديار را به نبردهاي دشوار و جانکاه، اما ناگزير ميکشاند؛ چراکه تنها در صورت رويارويي با اين اهريمنان ديوسيرت و نابودي آنهاست که دستيابي به درونيترين لايه ناخودآگاهي؛ يعني «خود» براي دو قهرمان ممکن ميگردد تا بدين ترتيب در پايان موفقيتآميز اين سفر نمادين، گوشه چهارم روان ناخودآگاه به دستياري آنيما، به سه گوشه اضافه شده و تماميت و کمال مورد نظر براي رستم و اسفنديار حاصل شود.