در خوانش نخست از هفتخان رستم و هفتخان اسفنديار که دو تجلي از کهن‌الگوي آييني باززايي (تولد مجدد) به شمار مي‌روند، چنين به نظر مي‌رسد که اين دو بخش از شاهنامه، جز در خان سوم (مبارزه با اژدها) و خان چهارم (مبارزه با جادوگر)، کاملا با يکديگر متفاوتند؛ اما واکاوي مفاهيم نمادين مربوط به خان‌هاي دو قهرمان اساطيري شاهنامه، گوياي مطالب ديگري است. اين دو سفر با هفت مرحله نمادين، اگرچه به لحاظ روساختي با يکديگر متفاوتند؛ اما به لحاظ ژرف‌ساخت کاملا شبيه يکديگرند. آنچه نمادشناسي خان‌هاي دو قهرمان به دست مي‌دهد، حضوري رازآلود و سمبليک از نيروهاي اهريمني خفته در پس لايه‌هاي ناخودآگاهي است که در هيات شير، گرگ، اژدها، جادوگر، ديو و ... رستم و اسفنديار را به نبردهاي دشوار و جانکاه، اما ناگزير مي‌کشاند؛ چراکه تنها در صورت رويارويي با اين اهريمنان ديوسيرت و نابودي آنهاست که دستيابي به دروني‌ترين لايه ناخودآگاهي؛ يعني «خود» براي دو قهرمان ممکن مي‌گردد تا بدين ترتيب در پايان موفقيت‌آميز اين سفر نمادين، گوشه چهارم روان ناخودآگاه به دستياري آنيما، به سه گوشه اضافه شده و تماميت و کمال مورد نظر براي رستم و اسفنديار حاصل شود.

منابع مشابه بیشتر ...

589cdfddb1a09.PNG

حافظ و سایه: مکالمه‌گرایی از ساخت متن تا ساخت اجتماع

مجید بهره‌ور

ماجرای پایان‌ناپذیرِ سخنِ حافظ به معمّایی هنری بدل شده است و از کندوکاوِ کلام او مضمون‌ها پرداخته‌اند و می‌پردازند؛ به‌ویژه غزل‌های هوشنگ ابتهاج (ﻫ‌. ا. سایه) نظایرِ متنی و فرامتنیِ فراوانی از غزل حافظ در خود دارد که حاکی از گفت‌وگوی درونی و تاریخی با هنر و اندیشه حافظ است. هدف از این نوشتار، طرحِ منطقِ گفت‌وگویی و کاربرد نظریه ادبی ـ اجتماعیِ متن از میخائیل باختین در سنّتِ جوابگوییِ شعر فارسی با مطالعه رویکرد ابتهاج به حافظ است که همچنین می‌تواند نقدی بر نظر برخی در بابِ سیرِ قهقرایی و سبکِ تقلیدی یا بازگشتیِ شعر ابتهاج باشد. در مجموع با بررسی سنّت فوق بر پایه آرای ساخت‌گرایانی چون رولان بارت و ژولیا کریستِوا، غزل‌های مکالمه‌بنیاد و نیز حافظانه سایه، تحلیلِ بینامتنی و گفتمانی می‌شود. اجمالاً باید گفت که مکالمه‌گراییِ ابتهاج از نشانه‌های متنی تا سطحِ اجتماع در نوسان است. از سویی ارجاع‌های بینامتنیِ او غالباً به محور همنشینیِ سخنش، از جمله بازتولیدِ رمزگانِ زبانی، شیوه بیان و موسیقیِ شعرِ حافظ، محدود گشته است و از دیگر سو، گفتمان تاریخیِ او به‌ویژه در سه قطبِ جامعه، انسان و عشق، جدالی با سخن حافظ دارد.

57db9362c13fb.PNG

از هفت خوان تا هفت گنبد

اصغر هادی‌پور

در پهنه فراخ و گسترده شعر و ادب فارسی شاعرانی دیده به جهان گشوده‌اند که همواره بر شعر دیگران تأثیر‌گذار بوده‌اند. برخی از شاعران از شعرای قبل از خود تأثیر پذیرفته و بر شاعران بعد از خود تأثیر به‌سزایی داشته‌اند. در این پهنه گسترده سه شاعر به نام‌های فردوسی، عطار و نظامی به زعم نگارنده این مقاله تأثیری شگرف بر دیگران داشته‌اند اما در بین این سه تن حکیم نظامی در سرودن هفت پیکر چنان که در این مقاله به وضوح نشان خواهیم داد از هفت خوان فردوسی تأثیر پذیرفته، چرا که حکیم نظامی چنان که از ابیات مختلف پراکنده در لابه‌لای آثارش بر می‌آید همواره سر برابری با حکیم فردوسی داشت و گاه خود را برتر از او نیز معرغی کرده است. در این مقاله کوشیده‌ایم تا تأثر حکیم نظامی از هفت خوان فردوسی را به تکیه بر شباهت‌های موجود میان هفت خوان و هفت پیکر را بعینه نشان داده. از شباهت‌های محتوایی هفت پیکر با هفت شهر نیز سخن برانیم.

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

57f3394e8f6a3.PNG

بررسي ساختار صوري زبان غزل‌هاي هوشنگ ابتهاج

طیبه جعفری

هوشنگ ابتهاج متخلص به (ه.ا. سايه)، از غزل سرايان نامي معاصر است. توجه وي به غزل سبک عراقي و موفقيت او در پيروي از طرز غزل بزرگترين شاعر اين سبک، حافظ شيزازي، سبب شده است تا وي را «حافظ زمانه» بنامند. يکي از برجستگي‌هاي ويژه ساختار صوري غزل‌هاي او، در سطح توازن‌آوايي است؛ بدين مفهوم که ابتهاج با استفاده از تکرارهاي واجي و هجايي، نظام موسيقايي برجسته‌اي در شعر خويش پديد آورده است که اين امر از يک سو به دليل آشنايي وي با شعر حافظ و پژوهش دهساله او بر ديوان وي است و از ديگر سوي از تسلط وي در موسيقي وا آشنايي‌اش با بساي ري از موسيقي دانان بزرگ معاصر چون «مشکاتيان»، «لطفي» و «شجريان» ناشي مي‌شود. در اين نوشتار سعي بر آن است تا به بررسي توازن‌آوايي و نظام موسيقايي حاصل از آن، که در ساختار صوري (روساخت) زبان قابل طرح و بررسي است، پرداخته شود و از آنجا که تاثيرپذيري ابتهاج، از طرز غزل حافظ، به ويژه در اين مقوله، امر آشکاري است، کوشش شده است تا اين بررسي با مقايسه‌اي ميان غزل حافظ و ابتهاج همراه باشد.

پژوهش‌ها/پژوهش‌ در شعر و شاعران
مقاله
57c3483565fdd.PNG

گاو، مسخ؛ مقايسه شيوه‌پردازش شخصيت در گاو ساعدي و مسخ کافکا

طیبه جعفری

«گاو»، اثر غلامحسين ساعدي و «مسخ»، نوشته فرانتس کافکا از جمله آثار داستاني کوتاه معاصر به شمار مي‌روند که داراي ژرف‌ساختي کاملا شبيه به يکديگرند. اين دو اثر در واقع بياني اکسپرسيونيستي از جامعه عصر ساعدي و کافکاست که مي‌کوشد با رويکردي جادويي، رئاليسم‌ترس و خفقان و استبداد حاکم بر ايران بعد از کودتاي 28 مرداد و پراگ 1900 را به تصوير کشد. اين دو اثر، با وجود داشتن ژرف ساخت يکسان، در حوزه شيوه شخصيت‌پردازي، کاملا با يکديگر متفاوت‌اند، کاربرد گفتگو در مقايسه با ساير شگردهاي‌ پردازش شخصيت، بسامدي بسيار اندک در اين مسخ دارد و در مقابل، توصيف با دامنه کاربرد وسيع، منطق حاکم بر شيوه شخصيت‌پردازي آن به شمار مي‌رود. «مسخ» به عنوان يکي از آثار برجسته ادبيات جهان، مورد توجه بسياري از ناقدان و نويسندگان از جمله ولاديمير ناباکوف قرار گرفته است. درباره «گاو» اثر ساعدي نيز بسياري سخن گفته‌اند اما در هيچ يک از آثار مذکور، به طور مبسوط به بررسي شگردهاي شخصيت‌پردازي در داستان کوتاه «گاو» و مقايسه آن با «مسخ» کافکا پرداخته نشده است؛ از اين روي، در پژوهش حاضر عوامل موثر در پردازش شخصيت در دو اثر داستاني «گاو» و «مسخ» مورد بررسي و مقايسه قرار گرفته است.

پژوهش‌ها/نقد و نظریه ادبی پژوهش‌ها/پژوهش در ادبیات داستانی
مقاله