گفتمانهای موجود در یک دوره تاریخی، با یکدیگر ارتباط دارند و بر هم تأثیر میگذارند. شناخت کامل یک گفتمان، در گرو رجوع به گفتمانهای دیگر است. «کلام» و «عرفان»، دو گفتمان قدرتمند در تاریخ تفکر اسلامی به شمار میآیند. این مقاله، کوششی در راستای کاویدنِ منابع کلامیِ بخشی از کتاب کشف المحجوبِ علی بن عثمان هجویری است. چنان که میدانیم، شکلگیری علم کلام بر علم تصوف مقدم بود. برخی از نخستین صوفیان در قرن سوم خود با مباحث کلامی آشنا بودند. از همین رو، ریشه برخی اصطلاحات و اندیشههای صوفیانه را باید در علم کلام جست. این موضوع پژوهشگران را بر آن داشت تا با چنین نظرگاهی به سراغ یکی از متون مهم تصوف در قرن پنجم بروند. هجویری در بخشی از کتابش با عنوان «کشف الحجاب الاول فی معرفه الله» پنج قولِ ذیل را درباره علت معرفت به خداوند ذکر میکند: 1ـ معرفت به حق، عقلی است. 2ـ معرفت به حق، استدلالی است. 3ـ صحت عقل و رؤیت آیت، سبب معرفت به حق است نه علت آن. 4ـ الهام، علت معرفت به حق است. 5ـ معرفت خداوند، ضروری است. هر کدام از این آراء به جز شماره 4، بازتابِ نگرشی کلامی است. هجویری تمام این آراء را مردود میشمارَد و رأی خود را صائب میخوانَد.
کشفالمحجوب کتابیاست تعلیمی در تصوف از علی بن عثمان هجویری. از قرائن ایدون استنباط میشود که نوشتن کتاب پیش از ۴۶۵ قمری آغاز شدهاست و پس از ۴۶۹ به پایان رسیدهاست. کشفالمحجوب از قدیمترین کتابهاییاست که به زبان فارسی در تصوف نوشته شدهاست و ویژگیهای نثر دورهٔ اول زبان فارسی را داراست. کشف المحجوب از جمله قدیمیترین و معتبر ترین کتابهای فارسی در تصوف است. به نظر میآید که این کتاب یکی از مآخذ عطار در تذکرةالاولیا بودهاست. کشف المحجوب تالیف ابوالحسن علی بن عثمان بن ابی علی جُلاّبی هجویری، یکی از مهمّترین کتب صوفیّه است، هم از جهت احتوا بر امّهات مسائل تصوّف، هم از لحاظ معرّفی بزرگان فرق صوفیه، هم از نظر سبک نوشتاری و کهنگی نثر، و هم از جهت نظریات بدیع مؤلّف. کشف المحجوب، شامل سه بخش است: بخش نخست، مقدّمه مؤلف در سبب علّت تألیف کتاب. بخش دوّم، دربردارنده اطّلاعات کلّی در باب تصوّف و تراجم احوال صوفیان معروف تا زمان هجویری. بخش سوم، که در حقیقت، قسمت اصلی کتاب است و نام کشف المحجوب ظاهرا به مناسبت همین بخش بر کتاب نهاده شده، شامل یازده «کشف» است. هجویری در این یازده کشف، مسائل مختلف تصوّف را مورد بحث و بررسی قرار می دهد. کشف المحجوب نخستین بار در سال 1926 م به اهتمام ژوکوفسکی در لنینگراد انتشار یافت. چاپ قابل توجّه دیگری هم به اهتمام دکتر محمد حسین تسبیحی در سال 1374 ش در اسلام آباد (مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان) صورت گرفت.
این کتاب دربرگیرنده گزیده یکی از کهنترین نوشتههای فارسی درباره تصوف، یعنی «کشف المحجوب» ابوالحسن علی بن عثمان بن علی غزنوی هجویری جلابی است. کشف المحجوب که نام کامل آن را «کشف المحجوب لارباب القلوب» نوشتهاند، به خواهش یکی از یاران شیخ که در سفر لاهور همراه او بوده، یعنی شیخ ابوسعید هجویری نوشته شده است. هدف هجویری از نوشتن این کتاب، فراهم آوردن تألیفی کامل درباره مذهب تصوف بوده که طالب با خواندن آن از کتب دیگر تا حدی بی نیاز گردد. از اینرو مؤلف همه جا همچون استادی که بر مسند تعلیم نشسته و شاگرد یا شاگردانی را تعلیم میدهد، سخن میگوید. در این گزیده کوشیده شده حتی المقدور کتاب با حفظ کلام جملات و عبارات مؤلف و حذف و اسقاط بعضی مطالب یا مقداری از تراجم احوال به صورت خلاصه درآورده شود و ترتیب مباحث نیز حفظ شده است.
نزدیک به دو دهه از رواج جدی نظریه ادبی در ایران میگذرد. در این مدت چندین بار این پرسش مطرح شده است که آیا نظریه ادبی برای ادبیات فارسی مفید بوده است؟ آیا کاربران این نظریات توانستهاند آنها را بومی کنند و به صورتی طبیعی با ادبیات ما پیوند دهند؟ این پرسشها همچنان مطرح هستند. این امر نشان از آن دارد که نظریه ادبی نتوانسته است به اهداف خود دست یابد. پیش از هر چیز باید میان طرح نظریه ادبی در غرب و در ایران تفاوت گذاشت چرا که نحوه برخورد ما با این نظریات، متفاوت است با نحوه برخورد غرب که در واقع صاحبِ نظر هستند. برای یک غربی تفاوت چندانی میان آموزش ادبیات و آموزش نظریه ادبی وجود ندارد. از آنجا که این نظریات از یک سو ریشه در متون ادبی خود آنها دارد و از سوی دیگر زاده تحولات علمی و فلسفی جوامع آنهاست بنابراین کسی که میخواهد در آنجا در حوزه ادبیات فعالیت کند به صورتی طبیعی با این گونه نظریات آشنا میشود و شاید با اندکی اغراق بتوان گفت در آنها نفس میکشد. اما درست به سبب نبود این دو علت در ایران و بنابراین وارداتی بودن نظریه، کاربر ادبیات نظریه ادبی را به چشمی بیگانه مینگرد. از آشنایی تا بیگانگی فاصلهای است که توسط اشتباهات پر میشود. بنابراین نحوه برخورد با این موجود بیگانه دشواریها و ظرافتهای زیادی میطلبد.
جستجو در آراء معرفتشناختی متفکران اسلامی حکایت از آن دارد که شناخت آدمی از سه راه امکانپذیر است: معرفت حسی، معرفت عقلی و معرفت شهودی؛ گر ه برخی متفکران راه سوم را جزء منابع شناخت نمیشمارند. ابومعین نسفی، متکلم ماتریدی، معتقد است: «اسباب علم و رقش سه چیز است: 1. حواس سالم 2. خبر صادق 3. عقل» (24:1990). اما صوفیه نظر دیگری دارند. آنها نه تنها معرفت شهودی را باور دارند؛ بلکه آن را بالاتر از دو سطح دیگر میدانند. متکلمین اسلامی از واژهای مشابه سود میبرند که به اصطلاح «معرفت» نزد صوفیه بسیار نزدیک است. این اصطلاح، «الهام» نام دارد. آیا میتوان ادعا کرد عطار نیشابوری در مقام صوفی، صاحب نظریه معرفتشناختی بدیعی باشد که قدما از آن بیبهره بودهاند؟ شفیعی کدکنی بر اساس تفسیر بیتی از عطار چنین باوری دارد. عطار در کتاب الهینامه چنین می گوید: زبان علم میجوشد چو خورشید زبان مکعرفت گنگ است جاوید شفیعی کدکنی معتقد است در این بیت «زبان علم» یعنی زبانی که روشن و بیابهام است؛ در حالیکه «زبان معرفت» ابهام است. بر این اساس، این دو اصطلاح عطار با دو اصطلاح «زبان ارجاعی» و «زبان عاطفی» ریچاردز، منتقد انگلیسی قابل مقایسه است. در این مقاله نشان میدهیم: 1. شارح بیت عطار را اشتباه معنا کرده است. ۲. این اشتباه مبنای مقایسهای نامتناسب با آراء ریچاردز شده است ۳. اگر بیت عطار مطابق با نظر شارح محترم تفسیر شود، ادعای دستیابی عطار به نظریهای بدیع در حوزه معرفت شناسی منتفی خواهد بود؛ زیرا پیش ار او این حوزه شناخته شده بوده است. شرح هر کدام از این موضوعات در مقاله آمده است.