رمانِ دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست داشت، نوشته شهرام رحیمیان، از رمانهای سیاسی قابل تأمل است که به بازنگری متفاوتی از کودتای 28 مرداد، با تأکید بر مسائل روانی شخصیتهای سیاسی میپردازد. واکاوی علمی رویکرد نویسنده در بازنمایی واقعه، فوایدی چندوجهی دارد: نخست، بازگوکننده رویکرد بخشی از جریانهای فکری جامعه درباره آن حادثه است؛ دوم، ما را با قسمتی از تحولات فکری طبقه روشنفکر جامعه، بهویژه پس از تأمل نوستالژیک آنها در حوادث سرنوشتساز تاریخ سیاسی معاصر آشنا میکند؛ و سرانجام واکاوی مؤلفههای تشکیلدهنده رمان با روش توصیفی ـ تحلیلی و با رهیافت «تحلیل گفتمان انتقادی»، نهتنها رویکرد کاملاً هدفمند نویسنده را ـ بهعنوان یکی از نویسندگان وابسته به طیف روشنفکران خارج از کشور ـ در انتقاد از جریانهای سیاسی معاصر نشان میدهد، ایدئولوژی سیاسی نویسنده را نیز آشکار میسازد و آشکار میشود نگرش نویسنده در طرح گفتمان روشنفکری، معطوف به رویکردی ملیگرایانه منهای نقش دین است.
در این مقاله، رمان رازهای سرزمین من، از حیث نحوهی بازنمایی شخصیت زنان بررسی کردهایم. از روشهای انتقادی تحلیل گفتمان برای بررسی متن و نیز از نظریات سیمون دوبووار در باب جنسیت برای تبیین یافتهها استفاده کردهایم. تحلیل رمان به این روش نشان میدهد یکی از ویژگیهای مهم نحوه خاص تصویر زنان در این رمان، تغییر در جفت تقابلی زنانه است؛ به این معنا که دوگانه اثیری/ لکاته که هدایت آن را پررنگ کرده، در اینجا به دوگانه مادر انقلابی/ «نشمه سلطنتی» بدل شده است؛ ویژگی دیگری، پررنگ کردن نقش سیاسی زنان در انقلاب، تأکید بر اهمیت حضور زنان و نیز اقتدار و روشنبینی و آزاداندیشی سیاسی آنهاست. در اینجا ایدئولوژی نهفته در متن، مسئله زنان و ارزشداوریها و پیشفرضهای رایج درباره آنها را بدل به مسئلهای سیاسی و طبقاتی بدل کرده و بر خوانش نویسنده از تاریخ (موضوع اصلی رمان) اثر گذاشته است. استعاره سرزمین به مثابه مادر، به شکل ذهنیتی اسطورهای بر متن حاکم است.
رمان نقره، دختر دریای کابل نوشته حمیرا قادری نویسنده مطرح و جوان افغانستان ـ یکی از رمانهای مهم معاصر افغانستان است که در آن به مسائل اجتماعی و سیاسی از دیدگاه زن و با محوریّت او پرداخته شدهاست. این رمان با نگراشی متفاوت، حوادث سالهای پرالتهاب پنج دهه (۱۳۰۸-۱۳۵۷) را که در آنها تغییر نظامهای متعدد حکومتی رخ داده است، توصیف میکند. نگارندگان با هدف بررسی جایگاه اجتماعی و نقش زن افغانستانی در داستاننویسی معاصر فارسی این کشور، رمان نامبرده را به شیوه تحلیل گفتمان بررسی کرده و پس از معرفی روش پژوهش و مبنای نظری فرکلاف، تحلیل متن را در سه مرحله پیگرفتهاند. نتایج واکاوی متن نشان میدهد سراسر رمان عرصه تقابل گفتمانهای سنّت و مردسالاری در برابر گفتمان زنانگی(فمینیستی) و گفتمان قدرت در برابر گفتمان روشنفکری است. نگرش نویسنده در بازنمایی وقایع داستان، جریانهای فکری جامعه را درباره مسایل سیاسی و اجتماعی در برهه خاصی از دورهی معاصر بهنمایش میگذارد؛ بدینترتیب واکاوی مولفههای رمان بهشیوهی تحلیل گفتمان انتقادی، علاوه بر اینکه نگرش نویسنده را در بازنمایی حوادث داستان آشکار میکند، خواننده را با بخشی از تحولات فکری افغانستان که در این داستان زنان منشأ این تحولات معرفی شدهاند آشنا میکند. تأکید قادری بر یک برههای خاص از تاریخ در مقایسه با زمانهای دیگر بیانگر گرایشهای ملی و ضد استبدادی و استعماری وی است که با توجه به حضور نیروهای خارجی (در زمان خلق اثر)، دخالت احتمالی و پنهانی آنان را هشدار میدهد؛ همچنین، با طرح مسایل اجتماعی و عاطفی زنان، سوگیری آشکار وی را در برابر گفتمان سنّتی و مردسالارانه مینمایاند.
«درد و رنج» به عنوان يكي از وجوه برجسته تراژيك زندگي، از مسایلي است كه هر انساني در زندگي خود با آن روبه روست. اين مساله در هنر و ادبيات به طور عام، و به طور خاص در ادبيات معاصر به ويژه شعر زنان به گونهاي منعكس شده كه بررسي و تحليل آن، نيازمند تحقيق وسيع و جامعي است. موضوع اين مقاله، بررسي اشعار دو شاعر برجسته زن معاصر يعني فروغ فرخزاد و سيمين بهبهاني با توجه به ماهيت، مفهوم و مصاديق مختلف درد و رنج و با تاكيد بر مساله وجودشناسي درد و رنج (انواع، علل و نتايج آن) است. نويسندگان در اين پژوهش ضمن اشاره به ماهيت و نتايج درد و رنج به مقايسه جنبههاي وجودشناسي درد و رنج در اشعار اين دو شاعر ميپردازند؛ گفتني است زمينه اصلي بحث، تمرکز بر فلسفه وجودي درد و رنج در حوزههاي انواع درد و رنج، علل درد و رنج و راههاي رهايي از آن است.
از جریانهای داستانی معاصر، گرایش رماننویسان زن به استقلال در سبک نوشتار زنانه است. به گمان برخی داعیهداران آن، این گرایش اغلب از رهگذر بازنگری در روایتهای مردسالارانه و کوشش برای ایجاد نهضتی انتقادی با رویکرد بازخوانشی در روایتهای اسطورهای محقق خواهد شد. به هادس خوش آمدید یکی از این رمانهای انتقادی است که در آن نویسنده به نمایندگی از طبقه زنان، با عرضه الگویی اسطورهای کوشیده است به کمک برخی روایتهای اسطوره ای جایگاه نادیده انگاشته زنان را در جامعه به تصویر کشد. گویا به باور او، مانند کم رنگشدن نقش الههها در اسطورهها، نقش زنان در روایتهای مردسالارانه مانند روایتهای جنگی نادیده انگاشته شده است. از آنجا که رمانهای اسطورهای به سبب پیروی از الگوی اسطوره شخصیت بنیاد هستند، در این پژوهش با محوریت شخصیت اصلی رمان، چارچوب نظری را با رویکرید تلفیقی برمبنای فرامتنیت ژرار ژنت و تحلیل کهنالگویی پیرسون استوار کردهایم. از نتیجه کاربست این رویکرد برمیآید که نویسنده رمان با درآمیختن روایتهای اسطورهای ایرانی مانند رستم و سهراب و رستم و اسفندیار و اسطوره یونانی «پرسفونه و هادس» کوشیده است با اعتراض به روند مردسالارانه روایتهای اسطورهای غرب و شرق، راه نجات جامعه انسانی را واسازی تقابل مرد/ زن و احیای حقوق زنان در جامعه معرفی کند. بازنمایی شخصیت رودابه در قالب کهنالگویی «یتیم» و تبدیل آن به «نابودگر» ناکام گواه تناسب ساختاری متن و شخصیت با درونمایه اعتراضی رمان است.