با نگاهي به تاريخ زندگي سخنوران انديشمند، به نام کساني بر مي‌خوريم که زيستن آنها متفاوت از ديگران بوده است و اين تفاوت برخاسته از پيچيدگي‌هاي شخصيتي باعث شده است که هر کس از پندار خود سخني درباره آنان بگويد و امکان شناخت حقيقي آنها فراهم نيايد. از جمله اين کسان در تاريخ ادب فارسي، صادق هدايت در دوره معاصر است که پرسش‌ها، سرگشتگي‌ها و شوريدگي‌هاي حاصل از تفکرات خود را در داستان‌هايش بيان کرده است. همانند اين انديشمند در ادب تازي، ابوالعلاء معري است که همان پيچيدگي‌هاي فکري و شخصيتي را در روزگار گذشته دارا بوده است. ممکن است بخشي از اين انديشه‌ها و باورها تحت تاثير انديشه‌هاي گنوسي (= آميزه‌اي از عقايد فلسفي ـ ديني يهودي، مصري، بابلي، يوناني، سوري و ايراني) شکل گرفته باشد. پژوهش کنوني بر آن است که برخي از همين باورهاي مشترک فکري برخاسته از انديشه‌هاي گنوسي، چون مانويت، مزدکيه و مرقيون، همانند دوري جستن از زنان، اجتناب از خوردن گوشت و توجه به گياه‌خواري، باور به رنجبار بودن زيستن و آميختگي تن و جهان به شرارت را آشکار سازد.

منابع مشابه بیشتر ...

667c242615c2e.jpg

آشنایی با صادق هدایت

مصطفی فرزانه

صادق هدایت (۲۸ بهمن ۱۲۸۱ – ۱۹ فروردین ۱۳۳۰) نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. او را همراه محمدعلی جمال‌زاده، بزرگ علوی و صادق چوبک یکی از پدران داستان‌نویسی نوین ایرانی می‌دانند. هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و نیز، روشنفکری برجسته بود. بسیاری از پژوهشگران، رمان بوف کور او را مشهورترین و درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند.هرچند آوازهٔ هدایت در داستان‌نویسی است، امّا آثاری از متون کهن ایرانی مانند زند وهومن یسن و نیز از نویسندگانی مانند آنتون چخوف و فرانتس کافکا و آرتور شنیتسلر و ژان پل سارتر را نیز ترجمه کرده‌است. او همچنین نخستین فرد ایرانی است که متونی از زبان پارسی میانه (پهلوی) به فارسی امروزی ترجمه کرده‌است. در سیر تاریخی جوامع، موقعیت های حساسی پیش می آید که فردی، به علت داشتن مختصات استثنائی، مشهور میشود. نه تنها مشهور میشود، بلکه به اندازهای ذهن ها را به خود جلب میکند که اطرافیان دور و نزدیکش، دربارهی او افسانه ها میسازند و به مرور زمان این افسانه ها جایگزین واقعیت زندگی آن فرد میگردد. چنین موقعیت های ممتازی بسیار نیست و افرادی که از آنها برخوردار میشوند انگشت شمارند. زیرا کسانی شایسته ی شهرت پایدار هستند که آثار بدیع و شاید نبوغ آمیزی از خود بر جای میگذارند و برخوردشان با پیش آمدهای غیر معمولی اتفاقی نیست. و صادق هدایت نمونه ای از چنین افراد برگزیده است؛ ابتدا در وضع تاریخی خاصی قرار گرفت و بدون علت ظاهری معروف شد و هنگامی که شهرتش دامنه بافت، باسوادان ایران بقدری به او پیرایه بستند که سرنوشتش را افسانه وار ساختند. در این کتاب نویسنده به واسطه ی آشنایی نزدیکش با هدایت به بررسی هدایت واقعی می پردازد.

6655ee2b90001.jpg

نوشته های فراموش شده صادق هدایت

مریم دانایی برومند

صادق هدایت روز ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ دو سال پیش از جنبش مشروطه ایران، در تهران خیابان کوشک به‌دنیا آمد. پدربزرگش رضاقلی‌خان هدایت از رجال دوره ناصری و پدرش رضاقلی اعتضادالملک، رئیس مدرسه نظام بود و مادرش زیورالملک، دختر مخبرالسلطنه. دایی صادق، نصرالملک هدایت در دوران پهلوی ۱۴ بار وزیر و سناتور شد. زیورالملک، فردی تحصیل‌کرده بود و تمام روزنامه‌هایی آن دوران را می‌خواند و مانند اکثر خانواده هدایت وابسته به فرهنگ دوره قاجار بود و از دوران پهلوی دل خوشی نداشت.صادق در شش‌سالگی به دبستان علمیه فرستاده شد و با پایان تحصیلات ابتدایی به مدرسه دارالفنون رفت. هدایت در ۱۵سالگی چشم‌درد سختی گرفت و مجبور شد برای بهبود، شش ماه خواندن و نوشتن را کنار بگذارد. این بیماری، او را یک‌ سال از هم‌شاگردی‌هایش عقب انداخت. در سال بعد، ۱۲۹۸ شمسی هدایت را به مدرسه سن‌لویی فرستادند. در آنجا درس‌ها را هم به ‌فارسی و هم به ‌فرانسوی تدریس می‌کردند. هدایت در سال ۱۳۰۴ از سن‌لویی فارغ‌التحصیل شد. صادق هدایت نوشتن را از همان دوران مدرسه آغاز کرد و در آن زمان دو جزوه «رباعیات خیام» و «انسان و حیوان» را منتشر کرد؛ رباعیات خیام را در ۱۸سالگی به‌سال ۱۳۰۲ و رساله «انسان و حیوان» را که پیش‌نویسی شد برای اثری درباره فواید گیاه‌خواری، پنج‌ سال بعد در اروپا. هدایت نخستین داستانش را در اواخر سال ۱۹۲۹ م (۱۳۰۹ ش) در پاریس نوشت و عنوان «زنده‌به‌گور» را بر آن گذاشت. او در سال ۱۹۳۱ م (۱۳۱۰ ش) داستان «سایه مغول» را در مجموعه «انیران» و یک سال بعد ۱۳۱۱ ش مجموعه «سه قطره خون» شامل ۱۱ داستان را انتشار داد. سال ۱۹۳۳ م (۱۳۱۲ ش) داستان «علویه‌خانم» را که سرشار از توصیف‌ها و محاوره‌های محلی و معمولی است، چاپ کرد. هدایت علاوه بر داستان نویسی، پژوهش نیز می کرد و کاوش هایش در فولکور فارسی شهرتی همسنگ داستان هایش برایش به ارمغان آورد. احاطه اش بر ادبیات کلاسیک فارسی نیز از جمله در پژوهش هایش درباره خیام و نقد های ادبی اش نیک پیداست.

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

5728ec86b59b2.PNG

اسطوره زادنِ زروان؛ گذار از زن سروری به مردسالاری و انعکاسِ آن در شاهنامه

حمیدرضا اردستانی رستمی

یکی از آیین‌های باستانی که ظاهراً در اواخر دوره هخامنشی از بطن دین زردشتی منشعب شده، آیین زروانی است. در این عصر، گروهی از زردشتیان با تأمل در دو مینوی نخستین؛ یعنی اهورامزدا و اهریمن به این باور دست یافتند که باید این دو را پدری باشد؛ بنابراین به ایزد زروان به عنوانِ پدر دو مینو نگریستند و زروان را زاینده آن دو پنداشتند که این اسطوره می‌تواند گذارِ جامعه ایران از زن سروری به مردسالاری را در ذهن تداعی کند؛ چرا که امرِ زادن ـ البته در اسطوره ـ نیز از زنان سلب گشته و این هنرِ زنان، بی مقدار پنداشته و به مردان سپرده شده است؛ بنابراین می‌توان بر آن بود که با ظهور کیش زروانی در ایران، نظام زن سروری آهسته آهسته به زوال می‌رود و نقش زن در جامعه بسیار کم رنگ می‌شود و جایگزین عشقِ مادرسالارانه، قانون پدرمدارانه می‌گردد. در این قانون مداری که عشق نقش چندانی ندارد، زن کارکرد و خویشکاریِ دگرگونی می‌یابد؛ او از یک سو ابزار پیوند سیاسی می‌شود و از سوی دیگر، وسیله‌ای برای تداوم نسل، که این دو خویشکاریِ زن در شاهنامه انعکاسِ پررنگی دارد. البته این به معنیِ عدم وجود زنانِ بزرگ و تأثیرگذار در شاهنامه نیست؛ چرا که در برخی داستان‌ها زنان نقش اساسی دارند که این بزرگی و تأثیر می‌تواند بازمانده‌ای از دورانِ زن سروری باشد و فردوسی به عنوانِ راویِ حماسه ملیِ ایرانیان، همه این ویژگی‌های فرهنگی را در اثرِ خود منعکس کرده است.

مشاهیر ادبیات فارسی/فردوسی/پژوهش درباره فردوسی فرهنگ و تمدن/اسطوره و فرهنگ
مقاله
570d164ed6c4b.PNG

شهرسب، مرداس و ضحاک؛ شکستگي شخصيت شهرسب در مرداس و ضحاک

حمیدرضا اردستانی رستمی

يکي از عوامل تحول در اسطوره‌هاي ايراني ـ آن چنان که مهرداد بهار مي‌گويد ـ در کنار ورود عناصر بيگانه، ادغام و دگرگوني، عامل شکستگي است. در اسطوره‌ها گاهي واقعه يا شخصيتي به فراموشي سپرده مي‌شود، ليکن آن، در ريخت پاره‌ها و اجزاي پراکنده، در موقعيت و مکاني ديگر پديدار مي‌گردد. شهرسب، وزير طهمورث يکي از اين شخصيت‌هاست که دچار شکستگي و به دو شکل مرداس و ضحاک در زماني ديگر آشکار مي‌شود. اما چه دلايلي مي‌توان يافت که اين شکستگي شخصيتي در شاهنامه را نشان دهد؟ پاسخ اين پرسش را مي‌توان درخلق و خو و معناي نام شهرسب يافت. ويژگيي که به طور صريح در شاهنامه، درباره شهرسب مطرح شده، برپاي داشتن نماز در شب و روزه داشتن در روز است. ويژگي ديگر، در نام شهرسب و معناي آن ـ يعني سلطه بر اسب ـ نهفته است. اين دوگانه صنعت ـ عبادت خداوند و مهارت در اسب‌سواري ـ که دريگانه‌اي چون شهرسب گرد آمده، پس از چندي از هم جدا مي‌شود و هر يک به کسي مي‌رسد و شخصيتي را شکل مي‌دهد؛ نمازکردن و روزه‌داشتن ويژگي مرداس مي‌شود و بر اسب سوار شدن و توانايي در اسب‌سواري به ضحاک مي‌رسد. اين نکته را نيز بياد بسپاريم که در مجمل التواريخ و القصص، اگر چه وزير طهمورث، ارونداسب نام دارد، ولي ضحاک فرزند او معرفي شده و اين دليلي ديگر در پيوند آنهاست. در تاريخ طبري نيز قوم ضحاک بر شريعت صابئان دانسته شده، که البته عقايد صابئان به خلق و خوي شهرسب نزديک است و پيوند او با ضحاک و بويژه مرداس را آشکار مي‌کند و نيز، همساني مقر بوذاسف/ شهرسب و ضحاک را که گاهي هند و گاهي بابل است، مي‌توان ديد. همچنين شهرسب/ بوذاسف داراي نژاد کلداني است که پيوند نژادي او با ضحاک و مرداس تازي را نمايان مي‌کند و فراخواندن به بت‌پرستي از ديگر اشتراکات و تشابهاتي است که درباره اين دو در متون مختلف ديده مي‌شود که همه اين شواهد به ارتباط اين سه شخصيت دلالت دارد؛ در حالي که در شاهنامه و ديگر متون تاريخي ـ به جز مجمل التواريخ ـ به پيوند نسبي و نژادي ضحاک، مرداس و وزير طهمورث اشاره نشده است. پژوهش پيش رو ـ که دستاورد مطالعه در شاهنامه و برخي متون نگاشته شده مورخان دوره اسلامي است ـ به دنبال اثبات اين پيوند، که در اثر شکستگي شخصيت اسطوره‌اي شهرسب حاصل شده، شکل گرفته است.

مشاهیر ادبیات فارسی/فردوسی/پژوهش درباره فردوسی فرهنگ و تمدن/اسطوره و فرهنگ
مقاله