اين مقاله به بررسي جهانهاي متن رباعيات عمر خيام با رويکردي نوين به نام شعرشناسي شناختي ميپردازد. بررسي و شناخت اين جهانها در چهارچوب نظريه مارگريت فريمن (2007) صورت ميگيرد که در اين چهارچوب در سه سطح نگاشت ويژگي، نگاشت رابطهاي و نگاشت نظام به تحليلشناختي متن پرداخته ميشود. با خوانش جهان متن خيام از لحاظ نگاشت نظام، به معناشناسي جهان فکري و ترسيم ساختار شعر او ميتوان دست يافت. هدف اين پژوهش اين است که نشان داده شود، چگونه نگاشتهاي شناختي ميتوانند ميان شعر و زبان خودکار تمايز قائل شوند و به تحليل شعر بپردازند. پرسشهاي پژوهش عبارتاند از اين که: 1ـ چگونه نگاشت نظام به مثابه ويژگي اصلي شعر و با استفاده از دو سطح نگاشت ديگر، ميتواند به خوانش شعر کمک کند؟ 2ـ چگونه سه سطح نگاشت شناختي ميتوانند جهان متن خيام را ترسيم کنند؟ 3ـ چگونه با رويکرد شعرشناسي ميتوان به تعيين محدوديتهاي تفسيرهاي چندگانه و بازشناسي متن منسوب از متن اصلي رسيد؟ بررسي جهان متن با اين رويکرد ميتواند ابزاري براي تحليل متن ارائه دهد که نظريه ادبي فاقد آن است.
در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ایران این توفیق را یافته ایم که شهرداران و مسئولان خدمات به مردم، در کلیه سطوح لشکری و کشوری فراتر از وظایف عادی خود، گامهایی در راه اعتلای فرهنگ و اندیشه جامعه بر می دارند و با تلاشهای مناسب علمی و هنری، ایران را در جهان و در مقابل تاریخ سرافراز می کنند. امروز شایسته آن است که در روند تفکرات اسلامی و انقلابی ایران انسانهای لایق و برجسته تاریخ این مرز و بوم را به نسل خودمان و به جهانیان بشناسانیم و با برگزاری یادبودها و نوشتن مقاله و تهیه فیلمها بدین وسیله توطئه های امپریالیسم را در رابطه با محو فرهنگ جهان سوم خنثی نماییم؛ این خود انقلابی است در مسیر انقلاب اسلامی ایران......موضوع کتاب حاضر رجال اصفهان در علم و عرفان و ادب و هنر است که شامل رجال فقه و حدیث و تفسیر، رجال حکمت و فلسفه و عرفان و تصوف است و توسط سیدمحمدباقر کتابی تالیف شده است.
کتاب حاضر، تلاش و گامی است در راه خدمت به فرهنگ قرآنی که مسائل ادبی قرآن را با قلمی روان تنظیم و برای استفاده عموم نگارش شده است. در این کتاب آیات قرآن از نظر لغت، نحو و بلاغت مورد تفسیر قرار گرفته است. تفسیر هر آیه از قرآن در شش بخش تنظیم و بحث شده است؛ بخش اول: «نقل آیه و ترجمه آن»؛ در ترجمه آیات از ترجمه استاد عبدالمحمد آیتی استفاده شده است. بخش دوم: «لغت شناسی» در این بخش ضمن اشاره به ریشه و معنای آیه، معنایی را که در آیه مورد نظر است بیان شده است. بخش سوم: «صرف»، در این بخش به طور عمده به افعال، نوع و مصدر آنها پرداخته شده است. بخش چهارم: «نحو»، در این بخش ترکیبی ساده و آسان از آیات قرآن عرضه شده است. بخش پنجم: «بلاغت»، در بخش بلاغت به شمّه ای از تشبیهات و تمثیلات و فنون بلاغی و بدیعی موجود در آیات قرآن اشاره شده است.بخش ششم: «پیام آیه»، در این قسمت کوشش شده است که ماحصل محتوای آیه که حتی الامکان ناظر به اغلب مفاهیم آن باشد به طور فشرده تبیین گردد. مؤلّف در ابتدای هر سوره به خصوصیات آیه از قبیل مکی یا مدنی بودن، نام های مختلف سوره و فضائل آن اشاره و محورهای مورد بحث در هر سوره را بیان می کند. این تفسیر برای استفاده عموم به خصوص طلاب مبتدی و دانشجویان رشته های الهیات قرآن، و ادبیات عرب، مفید و ارزنده است. مؤلف گرانقدر تاکنون سه جلد از این تفسیر را تا سوره نساء به رشته تحریر درآورده است.
پدیدهها دارای دو ساختار خرد و کلان هستند. ساختار خرد به اجزای یک اثر و زنجیرهی جملهها در گفتمان میپردازد و ساختار کلان در سطحی بالاتر به پردازش اثر که پیرنگ یا مفهوم کلی اثر را شامل میشود. در اثر تعامل میان این دو ساختار، ساختار دیگری ایجاد میشود که داستان کلان نامیده میشود. این ساختار عبارت است از داستانهای غیر مرتبطی که دارای ساختارهای طرحوارهای مشابهی هستند، به طوری که ساختار کلان فضای طرحوارهای پیرامتن با فضای دیگر متون موجود در یک اثر ادغام شده و به فضایی جدید منجر میشود. پرسش این پژوهش چیستی داستان کلان و چگونگی کارکرد آن در گفتمان داستانی است و اینکه چگونه ساختارهای خرد و کلان برای ساختن یک داستان واحد با یکدیگر سازگار میشوند؟ فرضیهی این پژوهش وجود ساختاری است که در اثر تعامل ساختار کلان و خرد در “شکار سایه”، اثر ابراهیم گلستان رخ میدهد و به مثابهی لایهای عمل میکند که ساختارهای ازهم گسسته را بهواسطهی استفاده از ابزارهای پیرامتنی به هم پیوند میدهد و رمانگونهای متشکل از داستانهای کوتاه شکل میدهد. پیوند این داستانها به واسطه داستانی ناگفته که همان داستان کلان است، شکل میگیرد و در نتیجه، جامعهای را به تصویر میکشد که همه افراد آن علیرغم تفاوتهایشان، الگوی یکسانی را در زندگی خود تکرار میکنند و آن انتخاب راه غلطی است که منجر به بیهودگی و پوچی میشود. از ویژگیهای بارز داستان کلان، روایت داستان بهواسطه ساختار و چیدمان اثر و نه به واسطه بیانگری است.
نقد ادبي به دليل وجود محدوديتهايي قادر به اتصال «جهان متن» به جهان خواننده و بررسي همه زواياي متن داستاني نيست. به اين منظور نياز به نظريهاي است که هم از ديدگاه علمي و هم از ديدگاه خلاقيت ادبي بتواند وارد فضاي متن شود. نظريه جهانهاي متن در بوطيقاي شناختي اين امکان را ايجاد ميکند. در اين مقاله به تحليل مجموعه داستان بيژن نجدي به نام يوزپلنگاني که با من دويدهاند، با توجه به لايههاي مختلف جهانهاي متن ميپردازيم. پرسشهاي پژوهش اين است: آيا نظريه «جهان متن» قادر است عناصري را که به ساخت روايت داستانهاي نجدي منجر ميشود، شناسايي کند؟ و ديگر اينکه توليد و دريافت جهان داستاني نجدي چگونه از ديگر نويسندگان متمايز ميشود؟ فرضيه پژوهش نيز اين است که سه لايه «جهان گفتمان»، «جهان متن» و «جهان زيرشمول» هرکدام بخشي از روايت داستاني را شکل ميدهند. در پاسخ به پرسش دوم، فرض بر اين است که نجدي در آثار خود، با ايجاد عناصر مشترک در همه داستانها جهان گفتماني منسجمي ايجاد ميکند و بدين سان داستانهاي مجزا را به صورتي نامريي به هم مرتبط ميکند؛ اين ويژگي او را از ديگر نويسندگان متمايز ميکند. با توجه به مطالعه آثار او، هر جهان ميتواند جهانهاي ديگري را در خود درونهگيري کند و به شکلگيري فضاي داستاني با شگردهاي مختلف روايي بينجامد. جهانهاي زيرشمول به ساخت روايت داستاني با استفاده از فعالسازي داستانهاي زيرساختي ميانجامد که مشخصه اصلي آثار نجدي است.