هدف اين مقاله بررسي تطبيقي رابطه پيرنگ بين روايت «حکايت نمازفروش» از هزار و يک شب و سه تار از جلال آل احمد است. بر اين باوريم که از لحاظ شکلي (فيگورتيو)، روايت سه تار به «حکايت نمازفروش» بسيار شبيه است. اما عنصر يا واژه يا چيز ديگري در سه تار وجود دارد که سبب ناهماهنگي در انسجام روايي اين روايت شده و پيرنگ آن را تخريب و نامنسجم کرده است. بر اساس اين، ميخواهيم بدانيم اين عنصر کدام است. مطرح شدن اين پرسش نتيجه مقايسه تطبيقي است که بين اين دو روايت صورت گرفته است. در تحليل اين دو اثر، اين پرسش نگارنده مقاله را همواره به خود مشغول کرده بود که چرا بين فيگورها و ساختارهاي دروني «حکايت نمازفروش» رابطهاي منطقي و همچنين انسجامي دروني وجود دارد؛ درحالي که در روايت سه تار اين انسجام و هماهنگي دروني بين فيگورها از يک سو و ساختار دروني روايت از سوي ديگر ديده نميشود. فرضي که به کمک آن نگارنده بايد به پرسش بالا پاسخ گويد ميتواند به اين شکل فرمولبندي شود: در روايت «حکايت نمازفروش» شخصيت داستاني روايت يعني نمازفروش به تخيل خود پناه ميبرد و آينده را مقابل خود ترسيم ميکند؛ به همين سبب او ميتواند کنشها را به شکل خطي و به دنبال هم روايت کند. اما کنشگر سه تار يعني جوان نوازنده با پناه بردن به ذهن خود به گذشته رجوع ميکند. از يک سو، تمايز رجوع به گذشته و آينده باعث تفاوت اين دو روايت از يکديگر ميشود و از سوي ديگر، سبب ميشود پيرنگ روايت در «حکايت نمازفروش» کامل و منسجم و در روايت سه تار نامنسجم ارائه شود. در سه تار، پناه بردن به خاطرات گذشته سبب ميشود شخصيت داستاني در وضعيت انتهايي روايت واقع شود و ديگر نتواند از کنشهاي آينده سخن بگويد. به همين سبب، سه تار داراي پيرنگي ناقص است؛ زيرا پيرنگ اين روايت فقط داراي دو وضعيت است؛ در حالي که پيرنگ «حکايت نمازفروش» داراي هر سه پاره يا هر سه وضعيت است.
جلال آل احمد از جمله متفکران نادری است که مرام و کلامش ملهم از فرهنگ ملی و مذهبی ایرانیان و جهت جهد و جهادش سوقدادن آنان به سوی استقلال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی است. جلال در مقطعی میزیست و روالی را برای ارائه کارهایش برگزیده بود که برای رسانیدن پیام و وانهادن بار مسئولیت از دوش به اجبار در زیر لواها و لفافههای مختلف مینوشت؛ گاهی به صورت داستان، گاهی به صورت نقد و گاهی سفرنامه. در این کتاب نویسنده کوشیده تمامی اشارات و تنبیهات و وصایای او که به شکل پراکنده در موضوع «فرهنگ و هنر و ادب» به نگارش درآمده، جمعآوری کند. این فرهنگ شامل دقیقترین و بیغرضانهترین تعریفها درباره رشتههای هنری نظیر نقاشی، معماری، موسیقی، سینما، تئاتر و درباره رشتههای فرهنگی و ادبی نظیر تاریخ، شعر، عرفان، تصوف و .... و در ضمن اظهارنظرهای جامع و قاطع درباره هنرمندان و ادیبان است.
جلال آل احمد از جمله متفکران نادری است که مرام و کلامش ملهم از فرهنگ ملی و مذهبی ایرانیان و جهت جهد و جهادش سوقدادن آنان به سوی استقلال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی است. جلال در مقطعی میزیست و روالی را برای ارائه کارهایش برگزیده بود که برای رسانیدن پیام و وانهادن بار مسئولیت از دوش به اجبار در زیر لواها و لفافههای مختلف مینوشت؛ گاهی به صورت داستان، گاهی به صورت نقد و گاهی سفرنامه. در این کتاب نویسنده کوشیده تمامی اشارات و تنبیهات و وصایای او که به شکل پراکنده در موضوع «سیاست» به نگارش درآمده، جمعآوری کند.
پروپ در كتاب ريختشناسي قصههاي پريان كوشيد تعريف روشني از روايت ارايه دهد. به همين منظور پروپ سعي كرد رخدادهاي اساسي هر روايت را بيابد و آنگاه از آنها فهرستي تهيه كند. وانگهي، وي اين رخدادهاي پايه را كاركرد ناميد. در حقيقت، او بر اين اعتقاد است كه قصههاي مورد مطالعه او عليرغم شكل متفاوتشان داراي ساختار مشتركياند. از نظر او كاركرد سادهترين و كوچكترين واحد روايتي است. به عبارتي ديگر كاركردها سلسلهاي از كنشهاي شخصيتهاي داستان و قصهاند كه از كل آنها قسمتهاي متفاوت قصه تشكيل ميشود. در اين مقاله سعي ميشود به عنصر طرح يا پيرنگ در «حسنك وزير» از تاريخ بيهقي پرداخته شود، تا بدين وسيله نگارندگان مقاله بتوانند براي پرسش زير پاسخ مناسبي پيدا كنند: چرا راوي در «حسنك وزير» براي روايت داستانش از چندين راوي استفاده كرده است؟ براي پاسخ به اين پرسش، نگارندگان كار خود را با اين فرض آغاز خواهند كرد: راوي از چندين راوي سود جسته است تا بتواند واقعيتپذيري اين اثر ادبي را بيشتر كند (زيرا زبان مورد استفاده در اين روايت، بيشتر زباني ارجاعي است تا عاطفي، به همين خاطر، اين روايت بيشتر ميل به مصداق نشانهها دارد، تا به خود زبان).
رمان جاي خالي سلوچ اگر چه از جنبه واقعگرايانه بسيار نيرومندي برخوردار است و در روند روايت گاهي آن چنان از تخيل تخليه ميشود كه همراهي مخاطب با آن بسيار دشوار ميشود ـ البته اين روند با درونمايه رمان و توالي كند حوادث سازگار است ـ؛ اما به نظر ميرسد با توجه به همين جنبه واقعي، بخش بزرگي از ساختار روايي اين رمان بر پايه شبكهاي از تصويرهاي نمادين استوارشده است. در اين مقاله با بررسي دو تصوير نمادين گودي و خانه و تاثير آن بر كنشهاي دو شخصيت اصلي، مرگان و سلوچ، به تاثيرگذاري اين تصاوير نمادين بر پيرنگ داستان ميپردازيم. همچنين بخش عمدهاي از تاثيرگذاري اين اثر و هم ذات پنداري مخاطب با آن، بسته به اين تصويرهاست.