تاریخگرایان کهن، متن را در درجه اوّل اهمیّت قرار میدادند و تاریخ را در حکم پس زمینه میدانستند. آنها بر آن بودند که تاریخ، بازتاب دقیقی از رخدادهای واقعی است و تاریخنگاران بدون هیچ شائبه حُبّ و بغضی، وقایع را آن گونه که حادث شده است ترسیم میکنند، ولی تاریخگرایان نوین، درست عکس آن میاندیشند و تصریح میکنند که کُلّ تاریخ واجد کیفّیتی ذهنی است؛ زیرا افرادی نوشتهاند که جانبداریهای شخصی شان در تفسیر آنها از تاریخ تأثیر گذاشته است. این تاریخگرایان مطرح میکنند که تاریخ یکی از بسیار گفتمانها یا شیوههای دیدن و اندیشیدن درباره دنیاست. نوشته حاضر بر اساس نظریه تاریخ گرایینوین به تحلیل گفتمان پارِسیا، در داستان حسنک وزیر میپردازد. پارِسیا اصطلاحی یونانی است به معنای راستگویی و رُک گویی و «میشل فوکو» آن را از متون یونانی گرفته است. پارسیاستِس، کسی است که هر آن چه در ذهن دارد را بیان میکند. پرسشی که ذهن نگارندگان را به خود مشغول داشته، این است که آیا با توجّه به ایده فوکو میتوان سلطان مسعود و حسنک را پارسیاستِس دانست؟ از اینرو، به تحلیل داستان حسنک وزیر با توجّه به چرخش زبانی میپردازند.
حسنک وزیر آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی بود که به دستور مسعود غزنوی و به فتوای خلیفه بغداد تحت عنوان قرمطی بودن به دار آویخته شد. صحنه به دار آویختن حسنک که در تاریخ بیهقی آمده است بیشک یکی از شاهکارهای نثر قرن 5 فارسی است. تاریخ بیهقی بسیار مستند و قابل اعتماد است، همه جا وقایع را با عرضه داشتن اسناد حقیقی قابل اطمینان میسازد و درستی اخبار را تاکید میکند. از مزایای تاریخ بیهقی بیطرفی کامل مولف است، هرگز در مدح یا ذم مبالغه نکرده است، خاصه هرگز به ذم کسانی که از مقامات عالی معزول گشته و مغضوب دربار شدهاند نمیپردازد. کتاب تاریخ بیهقی همانقدر که از نظر تاریخ مهم است، از لحاظ ادبی نیز با ارزش است و نمونه بسیار عالی از نثر دوره غزنوی است
عموماً اینگونه تصوّر میشود که صادق هدایت روشنفکری بوده که در دوره خود با سیستم استبدادی حکومت پهلوی در تعارض بوده است. مطابق بیشتر زندگینامههایی که درباره او نوشته شده است، این گونه به نظر میرسد که او، علی رغم این که به یک خانواده اشرافی تعلّق داشت، به دلیل تعّلق خاطرش به آزادی انسان با سیستم پهلوی دشمن بوده است. مقاله حاضر تلاش کرده تا خلاف این نظر عموماً پذیرفته شده را اثبات کند. این مقاله با تحلیل بوف کور از منظر تئوری قدرت میشل فوکو، به ویژه نظریه "سراسربینی" یا panopticism، به این نتیجه میرسد که هدایت، از این نظر که از گفتمان غالب دوره خود تاثیر پذیرفته است و مهمترین گفتمان دوره ناسیونالیسم بوده است، ناخودآگاه به سیستم پهلوی خدمت کرده است. برای این منظور ابتدا به تعریف و ریشهیابی نظریه قدرت در آثار مختلف فوکو پرداخته و سپس نظریات پیروان فوکو که این نظریه را در رمانهای مختلف اروپایی بررسی کردهاند بیان میکند و در بخش دوم مولفههای این نظریه را در بوف کور هدایت بررسی کرده و در پایان به نتیجه مذکور میرسد.