انسجام و پیوستگی متن از جمله مسائلی است که تحلیلگران متن همواره به آن توجّه کردهاند. در مقالۀ حاضر میکوشیم براساس نظریۀ تکاملیافتۀ انسجام هلیدی و حسن در سال 1985، و مفهوم هماهنگی انسجامی که رقیّه حسن آن را در سال 1984 مطرح کرد، عوامل انسجام، هماهنگی انسجامی، پیوستگی و همچنین کاربست این نظریه در یک داستان کمینۀ فارسی را بررسی کنیم. در نتیجۀ کاربست نظریۀ این دو زبانشناس درمییابیم که با شناخت این الگوی جدید انسجام و هماهنگی انسجامی میتوان آن را در هر متن- اعم از ادبی و غیرادبی- به کار گرفت؛ نکتۀ درخور توجه آن است که با استفاده از هماهنگی انسجامی میتوان درجۀ انسجام و پیوستگی متون را از نظر کمّی مقایسه کرد.
ارتباط جملههاي هر متن با يکديگر در دريافت مفهوم نهايي آن نقش اساسي دارد. به همين دليل برخي از نظريههاي زبانشناسي بخش مهمي از نظريه خود را به تحليل اين ارتباط اختصاص ميدهند. يکي از اين نظريهها نظريه نقشگراي هاليدي است. وي در اين نظريه ارتباط معنايي، لفظي، نحوي و منطقي جملههاي هر متن را با يکديگر انسجام ناميده است. از اين ديدگاه انسجام عواملي دارد که عبارت است از: 1) ارجاع 2) جايگزيني و حذف 3) انسجام واژگاني 4) ربط. به دليل گستردگي مطلب، نگارندگان اين مقاله تنها به بررسي يکي از اين عوامل، يعني ارجاع، ميپردازند. ارجاع رابطهاي است که طي آن تعبير يکي از طرفين ارجاع، يعني عنصر پيش انگار بر اساس ويژگيهاي معنايي آن عنصر انجام نميشود، بلکه براي اين منظور به طرف ديگر رابطه، يعني مرجع، رجوع ميشود. ارجاع سه گونه دارد: شخصي، اشارهاي و مقايسهاي. در اين مقاله تنها به انواع شخصي و اشارهاي آن پرداخته ميشود. ارجاع شخصي به مقوله شخص ارجاع ميدهد. ارجاع اشارهاي به محل و ميزان نزديکي يا دوري اشاره ميکند. ارجاع شخصي در زبان فارسي شامل ضماير شخصي و اختصاصي است و ارجاع اشارهاي شامل ضمير اشاره و قيدهاي اشارهاي است.
قصيده در تمام ادوار شعر فارسي ساختاري يک نواخت و تقليدي داشته است و همين ويژگي نقش مهمي در ضعف محور عمودي اين قالب شعري داشته و باعث شده است تا تخيل شاعر همواره در يک جهت سير کند و زنجيرهاي از تصاوير تکراري و از پيش تعيين شده را تداعي نمايد. اما شگردهاي ناصرخسرو (394-481 ﻫ.ﻕ.) براي به کارگيري تصاوير در محور عمودي قصيده هنجارشکنانه است؛ طرحهايي که او از ساختمان قصيده ارائه کرده متنوع و در عين حال بينظير است. در اين مقاله، مجموع قصايد ناصرخسرو با اشعار سه تن از معروفترين هم عصرانش يعني عنصري (؟- 431 ﻫ.ﻕ.)، فرخي (؟- 429 ﻫ.ﻕ.) و منوچهري (؟- 432 ﻫ.ﻕ.)، از لحاظ ساختمان مورد مقايسه قرار ميگيرد و در نهايت ويژگيهايي مانند توصيف مفصل، تمثيل، تشخيص، تکرار واژههاي محوري در طول قصيده و پيوستگي ابيات به واسطه حروف ربط که از مهمترين عوامل موثر در استحکام محور عمودي قصايد ناصرخسرو است و در شعر معاصران وي کمتر به کار رفته، تبيين شده است. با توجه به گرايش شاعران مداح به مخاطب و گرايش ناصرخسرو به آرمانهاي خود، ساختمان قصايد وي متاثر از عواطف و احساسات شخصي و مذهبي اوست. بر همين اساس، ناصرخسرو متناسب با عواطف شخصي، در محور عمودي ساختمان قصيده به نوآوريهايي همچون شروع کردن قصيده با سوال از مخاطب و يا مورد خطاب قرار دادن او، حضور شاعر در پايان اکثر قصايد، فراواني قصايد فاقد تشبيب و شريطه و نيز استفاده از تخلص شاعري در پايان قصايد دست زده است.
اصطلاح فصاحت که در سنت بلاغت عربی ـ اسلامی همواره در همنشینی و ارتباط با اصطلاح بلاغت به کار رفته است، به وضوح و روشنی در زبان اشاره دارد. چارچوب نظری فصاحت گروهی از خطاها را شامل میشود که باید از آنها دوری کرد. ملاکهای این چارچوب اغلب سلبیاند و فقط فصیح را از غیرفصیح جدا میکنند. در این نوشته میکوشیم ضمن به دستدادن توصیفی مجمل، اما روشن از مجموعه دیدگاههای سنتی در باب فصاحت و مسائل مرتبط با آن، به کمک یافتههای زبانشناسی اجتماعی چارچوب جدیدی برای فصاحت پیشنهاد کنیم. در این چارچوب، ملاکها ایجابی خواهند بود و ما را قادر خواهد ساخت تا الگوهای مختلف زبان اعم از کلمه، کلام، دستگاه خط و مانند آن را به شیوه موثرتری ارزیابی و درباره فصاحت آنها داوری کنیم. چارچوب نظری جدید پنج ملاک دارد: اصالت، زیبایی، کفایت، کارایی و قابلیت پذیرش. تفکیک این ملاکها برای فهم بهتر جنبههای مختلف فصاحت است و این ملاکها در مقام کاربرد در نقد زبانی با هم در تعاملاند و با هم عمل میکنند. پیشنهاد چارچوب جدید به معنای رد و کنار نهادن چارچوب سنتی نیست. هدف اصلی، رفع محدودیت های آن چارچوب قدیم و احیای مفهوم فصاحت برای کاربست در انتقادهای زبانی در دوره معاصر است.
«دوره» در مطالعات تاريخي، مفهومي نظام بخش است و مورخان علوم و هنرها را در طبقهبندي اطلاعات تاريخي ياري ميكند. در اغلب كتابهاي تاريخ ادبيات «دورهبندي»، اساسيترين پايه بخشبندي و فصلبندي است. دورهبندي در علوم ادبي مانند بلاغت نيز روايي و كاربرد يافته است؛ ازجمله شوقي ضيف تاريخ بلاغت عربي ـ اسلامي را به ادواري تقسيم كرده است. در اين مقاله طرحي براي دورهبندي تاريخ بلاغت فارسي پيشنهاد شده است. نظام بلاغت نظري فارسي دراصل از زبان عربي گرفته شده؛ اما كيفيت و كميت اقتباس در ادوار زماني مختلف يكسان نبوده است. گاهي بلاغيهاي فارسي نويس خود نيز نوآوريهايي داشته و گاه از نظام بلاغت نظري ساير تمدنهاي مجاور ازجمله بلاغت هندي در بررسي زيباييهاي سخن فارسي بهره گرفتهاند. برمبناي عصر زندگي نويسندگان کتابهاي بلاغت فارسي و شباهت و يكساني رويكردهايي كه در نگارش كتابها و رسالههاي بلاغي در پيش گرفتهاند، در اين نوشته چهار دوره متفاوت را بازشناختهايم:1. دوره بومي سازي (از قرن پنجم تا هفتم هجري) كه دوره آغازين بلاغت فارسي است و سه كتاب مهم ترجمان البلاغه، حدائق السحر في دقايق الشعر و المعجم في معايير اشعار العجم را دربرميگيرد. 2. دوره شرح و تقليد (از قرن هشتم تا پيش از دوره معاصر) كه عصر شرحنويسي بر كتابهاي دوره بوميسازي است. 3. دوره هنديگرايي (مقارن با رواج سبک هندي) كه در آن فارسينويسان هند و سبك هندي ميكوشند سخن فارسي را به ميزان نظام بلاغي برگرفته از هندي برسنجند. 4. دوره بلاغت مدرسي (دوره معاصر) كه دوره متاخرتر است و كتابهاي درسي بلاغت فارسي را شامل ميشود.