مسئله جبر و اختیار، نه تنها یکی از پیچیدهترین مباحث علم کلام است، بلکه از مسایلی است که از محدوده حوزههای درس و بحث مدرسی، فراتر رفته؛ و از گذشتههای بس دور، فکر بشر را به خود مشغول داشته و عارف و عامی را در اندیشه فرو برده است. تعابیر و اصطلاحهایی همچون: بخت و اقبال و تقدیر و سرنوشت، حاکی از گونهای باور فطری به سیطره جبر، بر زندگی انسان است و از طرف دیگر وجود تدبیر و اندیشه و انتخابِ عمل در انسان، که بازتاب قدرت اختیار است از ویژگیهای ذاتی بشر است. مولانا جلالالدین محمد بلخی هم که یکی از ژرف اندیشترین چهرههای ماندگار بشری است، به سادگی از کنار این مسئله نگذشته و در مثنوی شریف خود در داستانهای گوناگون و به مناسبتهای مختلف آراء متضارب اهل کلام را در مسئله جبر و اختیار به بهانه بحث و جدال میان بازیگران داستانها، به میان کشیده و نظریّههای مخالف و متضاد آنها را به گونهای با آیات و احادیث و استدلالهای عقلی و تاریخی، مستدل ساخته، که گاهی خواننده مثنوی را چنان در حیرت فرو میبرد که در ترجیح یکی از نظریهها بر دیگری فرو میماند و حتی نمیداند که بلاخره خود مولانا کدام نظریه را بر دیگری ترجیح میدهد. در این مقاله، سعی شده است که: موارد مختلف بحث جبر و اختیار در مثنوی مولوی، بررسی شده با دیدگاههای کلامی اهل سنت (اشاعره و ماتریدیه) و معتزله، منطبق گردد و دیدگاه خاص مولانا در این مسئله توضیح داده میشود.
«رساله علامه بزرگوار محمد دهدار در قضا و قدر»، به زبان فارسی و در پاسخ به سؤال برخی از برادران دینی در باره مسئله اختیار و جبر و قدر ، توسط محمد دهدار ، نوشته شده است. این رساله، در موضوع خود، بسیار سودمند و ارزش مند است، ولی علی رغم نفاستش، همچون کثیری از آثار ارزنده دیگر، در کنج انزوا افتاده بود و ارباب دانش از فواید جلیله اش محروم بودند، لذا استاد حسن زاده ، بر آن شدند که آن را تصحیح و همراه با تعلیقات سودمند خویش، در دست طبع و نشر قرار دهند. رساله، بسیار کوتاه و فاقد باب بندی و فصل بندی است و مطالب آن، در ذیل چهار مقدمه، عرضه شده است. تعلیقات هجده گانه استاد حسن زاده، در پایان رساله، ذکر گردیده است. مطالب مطرح شده در رساله، اجمالا، عبارت است از: اشاره به اخباری که اولین مخلوق را عقل دانستهاند و معنای اقبال و ادبار آن (در روایت آمده که خدا به عقل گفت: اقبل؛ یعنی روی آور، پس روی به خدا آورد، سپس فرمود: ادبر؛ یعنی پشت کن، پس به خدا پشت کرد...) ؛ عدم صرف بودن ممکن، قبل از ایجاد و شیئیت یافتن و دارای استعداد و اقتضا شدن، پس از تعلق ایجاب واجب به آن؛ توضیح در مورد علم فعلی و انفعالی و تقسیم هر کدام به اجمالی و تفصیلی و کیفیت تعلق علم خدا به مخلوقات؛ وجود همه موجودات در هر ظرفی که فرض شوند، از خداست و تشخص خاص آنها (که اشعری آن را کسب و معتزلی آن را فعل میخواند)، از مباشر قریب.
موضوع قضا و قدر و جباریت و قهاریت خداوند از جمله موضوعات پیچیده کلامی است که همواره در طول تاریخ مذاهب، اذهان بسیاری از متکلمان و عالمان دیدن را به خود مشغول داشته است و چه بسیار دستاویز جبری مذهبان، حکام جور و کاهلان قرار گرفته است. آنچه در بادی امر از قضا و قدر استنباط میشود این است که خداوند به قلم تقدیر، سرنوشت هرکس را در ازل مقدر و مشخص کرده است و آنچه بندگان به اختیار یا بدون اختیار انجام دهند یا دیگران نسبت به آنان انجام دهند، مطابق سرنوشت و حکم دستوری است که از قبل مشخص شده و باید همان واقع شود و بدون کم و کاست واقع خواهد شد. بنابراین آدمی سخره تقدیر است، جز آنچه باید واقع شود، واقع نمیشود و تلاش و جد و جهد و چارهاندیشی، حزم، احتیاط و حذر و دعا و وسایط دیگر نمیتوانند مانع و دافع قضای محتوم شوند.
بنابر اعتقاد اکثر عرفا، اولين منزل در سلوک طريقت، طلب و شوق انسان براي بازگشت به وطن اصلي خويش است. اين شوق و ميل به بازگشت به اصل خويش به مصداق، کل شيء يرجع الي اصله (هر چيزي به اصل خويش باز ميگردد) نه تنها در انسان، بلکه در تمامي ذرات عالم هستي جريان و سريان دارد. جزوها را رويها سوي کل است بلبلان را عشق با روي گل است (مثنوي، 1/767) آنچه از دريا به دريا ميرود از همانجا کآمد، آن جا ميرود از سر که سيلهاي تيزرو وزتن ما جان عشق آميز رو (مثنوي، 1/772-771) مولوي نيز از همان نخستين ابيات مثنوي (نينامه) سخن خود را با دعوت به گوش فرادادن به درد دلهاي «ني» آغاز ميکند که به سبب دوري از نيستان، شکوه سر ميکند و از آنجا که به اعتقاد اکثر پژوهشگران، تمام مثنوي در هجده بيت «نينامه» خلاصه شده است، مثنوي مولانا به عبارتي، داستان همين شوق و طلب است و بيشتر حکاياتي که مولانا در مثنوي بيان ميکند، به نوعي هدفش بر افروختن شعله «طلب» و اشتياق در دل سالکان راه حق است. اين مقاله کوششي است در بررسي موضوع «طلب» از نگاه مولانا که پس از مقدمه و نظر تعدادي از مشايخ صوفيه در اين مورد، ديدگاه خاص مولانا را در ارتباط با اين مقوله در مثنوي پيگيري ميکند. نوع روش تحقيق در اين مقاله عمدتا تجزيه و تحليل عقلاني و به صورت کتابخانهاي است. نتيجهاي که از اين پژوهش به دست آمده، آن است که: چون مولانا مثنوي را در حالت شور و سماع و مستي ميسروده، نکات عرفاني، به صورت پراکنده در خلال حکايتهاي آن بيان شده است و براي دريافت ديدگاه مولانا در خصوص هر کدام از آنها ناگزير بايد شش دفتر مثنوي را با دقت هر چه تمامتر جست و جو کرد. اين پژوهش تلاشي براي گردآوري و استخراج ديدگاه مولانا در زمينه «طلب» به گونهاي منظم و منطقي است. با اين هدف که پژوهندگان نکات عرفاني مثنوي براي بررسي اين مقوله، نيازي به مطالعه تمام مثنوي نداشته باشند.
مساله چگونگي حصول علم و تعقل (دانش و شناخت) در انسان از مسايلي است که همواره ذهن فلاسفه و دانشمندان را به خود مشغول داشته است. در ميان فلاسفه روزگاران پيشين، شيخ شهاب الدين يحيي سهروردي (شيخ اشراق) به اين مساله توجه خاصي داشته و در آثار متعدد فلسفي فارسي و عربيي خود تعاريف گوناگوني از اين مقوله ارايه داده است. هدف از اين مقاله پاسخ به اين پرسش است که آيا اين تعاريف گوناگون، برآمده از سردرگمي و رکود فکري شيخ در اين گونه مسايل بوده است و يا بيانگر نوجويي و سير تکامل انديشه در فلسفه اوست؟ پاسخ به اين پرسش در گرو بررسي دقيق اين تعاريف و مقايسه آنها با همديگر و تعيين تقريبي تقدم و تاخر زماني آنهاست که اين مقاله در پي آن است. نتيجهاي که از اين جستار به دست آمده است، اين است که چون شيخ اشراق در آثار آغازين خود تحت تاثير فلسفه مشا بوده است، علم و تعقل را نتيجه حصول صورت اشيا در ذهن دانسته است، سپس در جريان تکامل فکري خود، تعاريف ديگري از اين مقوله ارايه داده است تا سرانجام پس از رسيدن به جهان بيني نوري ـ اشراقي خود، علم و تعقل را حاصل ماهيت نوري نفس و حضور و ظهور اشيا براي نور اعلام داشته است. منابع مورد استفاده در اين مقاله، در درجه نخست، آثار فلسفي فارسي و عربي در دسترس شيخ و دو شرح مشهور و معتبر شهرزوري و قطب شيرازي بر حکمه الاشراق است و دليل اين امر هم بهرمندي مستقيم و بدون واسطه از سخنان خود شيخ يا شارح نامدار حکمه الاشراق است و در درجه دوم، ديگر منابع در دسترس مرتبط با اين موضوع است. درضمن از آن جا که ملاصدرا از شيخ اشراق، بسيار متاثر بوده است ،به گونه اي گذرا به تفاوت اساسي نظر ملاصدرا با شيخ در اين مساله نيز اشاره خواهد شد.