در اين مقاله به ردهشناسي و يا توجيه تنوعات زباني در چارچوب نظريه اصول و پارامترها خواهم پرداخت و آن را نقد و بررسي خواهم كرد. با توجه به برخي پارامترها تاكيد خواهم كرد كه مطالعه ردهشناسي در اين نظريه فقط ميتواند بر پايه اصل زير مجموعه برويك (Bcrwick) (1982) انجام پذيرد. وگرنه نظريه با اشكال روش شناختي مواجه ميگردد.
زبان یک نظام است و هر نظامی دارای عناصری است و اختلافات زبانی و گوناگونی آن در عناصر زبان بوده، هر زبانی علاوه بر همگانیهای زبانی، قواعد ویژه خود را دارد. زبان رایج در منطقه شمال غرب ایران ترکی آذربایجانی است و در روند آموزش هدایتشده و کاربرد زبان دوم در مناطق دوزبانه باعث تداخل در عناصرزبانی میشود. لذا لازم است دو زبان فارسی و ترکی آذربایجانی از نظر ردهشناسی و عناصرزبانی مورد بررسی قرار گیرد. در این مقاله نخست به تعاریف و مبانی هر یک از عناصرزبانی از نظر صاحبنظران پرداخته شده، سپس اختلافها و اشتراکهای ساختاری دو زبان در سطوح، واج، هجاف واژک و واژه، گروه و ترکیب و نیز جمله تحلیل گردیده است. اکثر واجهای زبانفارسی در ترکی آذربایجانی وجود دارد و ترکی آذربایجانی چند واج بیشتر از زبانفارسی دارد. ساختار هجا در ترکی آذربایجانی جایگاه ویژهای دارد و قانون هماهنگی آواها بر این زبان حاکم است. ساختار وژه، گروه و ترکیب متفاوت با زبانفارسی است و ساختار جمله با فارسی یکسان است و حرف ربط در ترکی آذربایجانی وجود ندارد و برای پیوند جملات مرکب از وجوه مصدری، وصفی، قیدی و ... افعال استفاده میشود.
ردهشناسي شاخهاي از زبانشناسي است که به مطالعه شباهتهاي ساختاري بين زبانهاي مختلف بدون در نظر گرفتن پيشينه آنها ميپردازد تا بر اساس آن مبنايي براي طبقهبندي يا ردهبندي زبانها ارايه کند. بنابراين ميبايست بين مقايسهرده بنياد و مقايسه تاريخي زبانها تمايز قائل شد. در خلال جستجو براي يافتن مبنايي براي طبقهبندي زبانها، مشترکات زباني بوضوع جلوهگر ميشوند و تحليل ردهشناختي همسو و دوشادوش مطالعات مربوط به جهانيهاي زبان پيش ميرود. در اين مقاله نگارنده تلاش کرده است تا نمونهاي از اين همسويي را به خواننده معرفي نمايد. در اين چارچوب ملاکهاي مختلف ردهشناسي زبانها و جهانيهايي که در اين راستا کشف و ارايه گرديدهاند مورد بررسي قرار ميگيرند و سپس به فرضيههاي مربوط به علت وجود جهاني در زبانهاي مختلف اشاره خواهد شد.
در اين مقاله درصدد هستيم كه تنوع در ترتيب واژگاني در زبانهاي فارسي، عربي، و انگليسي را در چهارچوب نظريه حاكميت و مرجع گزيني تبيين نماييم و نشان دهيم كه برخي از تنوعات زباني حاصل فرآيندهاي كلامي مانند مبتداسازي در انگليسي و قلب نحوي در زبان فارسي و عربي است. ما به ويژه به تفاوت اين دو فرآيند كه اولي مربوط به زبانهاي مطبق مانند انگليسي است و دومي مربوط به زبانهاي مسطح مانند عربي و فارسي است، تاكيد نهادهايم و بر اساس نظريه «سايتو 1982» زبانهاي فارسي و عربي را در پيمانه آوايي مسطح و در رساخت مطبق فرض نموده اين. آنگاه براساس نظريه «زير مجموعه برويك 1982» چنين فرض كردهايم كه ژ- ساخت در زبانهاي مذكور به صورت svo است و در ر- ساخت ميتواند به صورت svo يا sov ظاهر گردد. در نتيجه تنوع در ترتيب واژگاني حاصل دو گونه فرآيند است كه يكي حركت گروه اسمي است كه ميان ر- ساخت و پيمانه آوايي عمل ميكند و عملكرد اين گشتاور اختياري است و ديگري حركت هسته است كه ميان ژ- ساخت و ر- ساخت عمل ميكند و عملكرد آن اجباري است.
در اين مقاله برآنيم كه ترتيب واژگاني در زبان عربي را در چهار چوب نظريه حاكميت و وابستگي تبيين نماييم. ترتيب واژگاني در زبان عربي مورد اختلاف زبانشناسان است اما اينجا ضمن بررسي آراي قدما فرض اصلي ما آنست كه ترتيب واژگاني بينشان در اين زبان به صورت vso است.