آرامش روحی و روانی، آزادی از آزمندی، و وارستگی از وابستگی، رویای شیرین و دیرینی است که عارفان مسلمان در گفتهها و نوشتههای خویش با شور و شوقی تمام آن را برای ما تعبیر و تفسیر کردهاند. آنان برای تحقق این رویای رنگین راههای بسیاری را پیش پای ما گشودهاند، و یکی از مهمترین این راهها توسّل به «مرگ پیش از مرگ» یا «مرگ ارادی» و به تعبیر دیگر «فناء فی الله» است. در این روش، عارف سالک، پیش از آنکه مرگ طبیعی او در رسد، به خواست خویش از حیات و صفات نکوهیده نفسانی و جسمانی خویش میمیرد، و به اخلاق و اوصاف پسندیده روحانی و ربّانی زنده میشود؛ یعنی از خود فانی میشود و به خدا باقی میشود. جستجوی مقصود عارفان از «مرگ ارادی»، آثار خجسته این مرگ، منبع الهام عارفان مسلمان در پیریزی و پیشنهاد چنین طرحی، یافتن ارتباط میان «مرگ پیش از مرگ» در عرفان اسلامی با مفهوم «نیروانا»ی بودایی، و همین طور تبیین «تولد دوباره» که رویه دیگر «مرگ پیش از مرگ» است، مسئله اصلی نگارنده در نگارش این مقاله است.
عبدالرفیع حقیقت در مقدمه ای بر کتاب صفای دل این گونه مینویسد: در طی قرنها هزاران شاعر عارف مسلک که پیرو شیوه دلنشین عرفان ایرانی بوده اند در نظم و نثر دارای آثار ارزنده ای می باشند که شرح آنها در ایجاد تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان از کهن ترین زمان تاریخی تا پایان دوره قاجاریه و تاریخ عرفان و عارفان ایرانی آمده است. یکی از سرایندگان که هیچگونه آشنایی با ایشان نداشته ام و از کتاب اشعارش بدان پی برده ام آقای حسن اکبری مرزناک است که در آثار منظوم او که هم اکنون مطالعه میفرمایید رگه طلایی عرفانی ایرانی متجلی است. به ویژه شوق و شور این شاعر در بیان اندیشه های ناب عرفانی و انتخاب واژه های مخصوص زمان، درخور توجه و تعمق است
این کتاب خواننده را از طرز اندیشه حکمای اسلامی درباره جسم و جوهر و عرض و صورت و آسمان و زمین و فرشتگان جان و خرد که زبرسوی این جهانند آگاه می سازد. و حقیقت مبدا و معاد و حشر و نشر و بعث و میزان و صراط و دوزخ و بهشت و جز آن را آشکار می کند و پایه عقاید را بر اساس استوار می نهد و ره پروردگار گیتی و دادار جهان را بر پویندگان آسان می سازد. نگارنده در این نقد جز دوره مباحث فلسفی از آغاز هستی تا روز رستاخیز که ویژه دیگر کتب فلسفی است پژوهشهای دانایان درباره مراحل پس از مرگ را گرد آورد. و در هر بحثی تا حدود توانایی از افکار شعرای عالیقدر که بدانها استناد توان کرد مایه گرفت؛ و سره آنرا با ذکر مآخذ دست داد.
درست است که فروغ و سپهری در سطح فکری و محتوایی، از موضوعات مشابهی مانند اندوه، مرگ و زندگی، طبیعت، عشق، کودکی، تنهایی و نظایر آن سخن گفتهاند؛ هر یک از آنها با دیدگاه و ذهنیت خاص خود به این موضوعات مشترک نگریستهاند و در هر یک از این موضوعات و درونمایهها، تفاوتهای فکری اساسی و ساختاری وجود دارد. مثلا میان تنهایی وحشتبار فروغ با تنهایی و مراقبههای عارفانه سپهری تفاوتی بنیادین است. یا میان نوع نگاه منفی فروغ به مرگ و نگرش مثبت سهراب به این مسئله فرقی آشکار وجود دارد. همچنین سپهری شاعری شاد و سرزنده است که حتی اندوه او نیز با نشاط درونی همراه است و یأس و بدبینی از بنمایههای شعر او محسوب نمیشود، اما فروغ شاعری است که نومیدی و بدبینی با بسامد بالایی در اشعار او به کار رفته است. همچنین بین رویکرد فروغ و سپهری به دوران کودکی و یادکرد آن دو از گذشته تفاوت معنیداری وجود دارد. در مجموع، به دلیل وجود تفاوتها و تمایزهای بنیادین در عواطف و اندیشههای فروغ و سپهری و نوع نگاه آن دو به جهان پیرامون، میتوان به این نتیجه رسید که این دو شاعر، دستکم در حوزه و سطح فکری و محتوایی، تأثیر چندانی از یکدیگر نپذیرفتهاند.
در کنار انواع سهگانهای که برای "حماسه" برشمردهاند (حماسه اسطورهای و ملی، حماسه تاریخی، حماسه دینی) میتوان نوع چهارمی نیز برای آن در نظر گرفت و آن "حماسه عرفانی" است. این نوع از حماسه را باید در سرودههای صوفیانه و عارفانه فارسی که پس از قرن پنجم هجری سروده شده است، سراغ گرفت. در اینگونه از حماسه، صوفی یا عارف چونان قهرمان یا پهلوانی با نفس اماره و ددان و دیوان درون خویش به نبرد میپردازد و در جنگ و جدالی سخت و خونین آنها را فرو میشکند. تجلی بارز اینگونه از حماسه را در غزلیات و مثنویهای عارفانه و قلندرانه سنایی و عطار و بهویژه در دیوان غزلیات مولانا شاهد هستیم. مقاله حاضر پس از بحث و بررسی درباره مفهوم و ماهیت حماسه عرفانی، به بازتاب اینگونه از حماسه در دیوان غزلیات مولانا ـ شمس نامه ـ میپردازد و مسئله حماسیبودن عرفان مولانا را در سه حوزة "روحیه و شخصیت حماسی"، "تخیل و ذهنیت حماسی" و "زبان و بیان حماسی" مولانا با ارائه شواهد و نمونههای متناسب مورد مطالعه قرار میدهد.