همه کسانی که سرگذشت حاجی بابای اصفهانی را خواندهاند شاید در این نظریه با استاد مینوی هم عقیده باشند که «اگر آن را نخواندهای حتما بخوانید واگر هم خوانده باشید به یک بار دیگر خواندنش میارزد». بگو مگوی خوانندگان بر سر این بوده و هست که برخی این داستان را به جیمز موریه انگلیسی نسبت میدهند، برخی هنوز معتقدند که موریه آن را از روی یک متن فارسی به انگلیسی برگردانده است. برخی ترجمه فارسی کتاب را از میرزا حبیب اصفهانی میدانند. برخی دیگر از میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی، برخی قهرمان داستان را میرزا ابوالحسن خان ایلچی فرض میکنند، برخی حاجی بابا افشار و دیگران. در هر حال امروز شاید بتوان به یاری اسناد و مدارک نوین مسأله حاجی بابا را بار دیگر عنوان نمود و روشن ساخت که اصولا منظور نویسنده از نوشتن این داستان چه بوده است؟
در این کتاب ذکر شده است که دوره قاجاريه از شگفتانگيزترين و ننگين ترين ادوار تاريخ ايران است. دورهاي است كه قدرتهاي بزرگ جهان از اقصي نقاط دنيا به علل گوناگون چشم به آن داشتند. ايران مركزي شده بود كه تمام قدرتها دور آن دايره زده بودند ـ دايرهاي بيثبات و ناآرام كه هرگوشهاش ميل به درون داشت، به عبارت روشنتر به صورت طعمه اي درآمده بود كه كركسان هزار هزار گرد او را گرفته بودند و بر سر استفاده از موقع جغرافيائي و منابع طبيعي آن بر يكديگر منقار ميزدند، تا سرانجام هر يك قطعهاي ربودند و آنچه كه براي ما باقي ماند منحصر به يك نوار كوهستاني شد در حاشيه كوير مركزي. در نتيجه تغييرات و تحولاتي كه در آغاز كار محمدشاه در ايران رخ داد كامران ميرزا حاكم هرات علاوه بر اينكه به وعدههاي خود عمل ننمود حتي شروع به دستاندازي به نواحي سيستان نيز كرد و اموال سكنه آنجا را به تاراج برد، و هر چه ميتوانست در نواحي خرسان دست به خرابي زد. در اين مورد «مستر اليس» نمايندهي دولت انگلستان درتهران در گزارش شماره 14 مورخ 4 فوريه 1836 به «ويكونت پالمرستون» رفتار بد تركمانان را در ايالات شرقي ايران و به اسارت درآوردن ايرانيان را شرح داده خاطر نشان ميسازد شاه براي ختم غائله تركمانان اقدام خواهد كرد. ضمناً مستر اليس به وزارت خارجه انگلستان اطلاع داد كه اخبار رسيده حاكي است شاهزاده كامران نامههاي متعددي به رؤساي افغان نوشته و همكاري آنان را براي مقابله با شاه ايران خواستار شده است؛ در همين گزارش گوشزد ميكند كه «يارمحمدخان» وزير كامران ميرزا مردي است جسور و با ذوق و قريحه
امه سزر با نام کامل امه فرنان داوید سزر شاعر سیاهپوست فرانسوی زبان و فعال سیاسی فرانسوی بود- امه سزر را از چهرههای مهم ادبیات فرانسه و از روشنفکران برجسته ضد استعمار فرانسه در کاراییب و آفریقا میدانند . در سال ۱۹۴۵- با حمایت از حزب کمونیست فرانسه -PCF- سزر بعنوان شهردار فورت-دو-فرانس و نماینده مجلس ملی فرانسه برای مارتینیک انتخاب شد. او یکی از نگارندگان اصلی قانون ۱۹۴۶ برای تقسیمبندی مستعمرات سابق بود- نقشی که سیاستمداران استقلال گرا به خاطر آن اغلب به او انتقاد میکردند. مانند بسیاری از روشنفکران چپ در فرانسه- سزر در دهههای ۳۰ و ۴۰ به اتحاد جماهیر شوروی بعنوان منبعی برای رشد انسانی- فضیلت و حقوق بشر نگاه میکرد ولی او بعدا از کمونیسم سرخورده شد. در سال ۱۹۵۶- پس از سرکوب انقلاب مجارستان توسط اتحاد جماهیر شوروی- امه سزر با نامهای به موریس تورز از حزب کمونیست فرانسه استعفا داد. او در سال ۱۹۵۸ حزب پیشرو مارتینیک را تاسیس کرد.
در تشریح زمانه محمد شاه و حاجی میرزا آقاسی برسر آن بودم که دربارۀ انقلاب ایران بنویسم، سر از محمدشاه درآوردم. به جا این بود که بیشتر هم می رفتم. زیرا آنچه امروز به ما می رود بازتابی است گاه تار و گاه روشن از جمله اندیشه ها، کردارها و رویدادهائی که در طی صد سال و اندی میهن ما را درنوردیده اند. توضیحات ضروری به نکته ای می رسد که گفتمان های تاریخی را تکرارکند. پرده های تازه ازحوادث گذشته را مقابل چشم امروزیان بگشاید. تا نشان دهد حضور اکنونیان و داوری ها را؛ اثرات شوم ایستائی و قلادۀ باورها و شیفتگی های موهوم را یادرآور شود که بتواند تحرکی در سیراندیشه ی اجتماعی پدید آورد. به ضرورت زمان نوری تازه ولو کم سو اذهان زنگار بسته راتکان دهد. حاصل آنکه با کوله باری خسته دراین سرزمین نفرین شده، با نسلی میراثدار پوسیده ها و موریانه ها! با اعتقاد کامل به نقد خود و خودی ها می نویسد: بازنگری گذشته و نقد گذشته تنها راه ما بود درنیازمودن آزموده ها وجبران کج روی هائی که راه را برمنش و بینش درست بستند...اما چرا از سالهای ۱۸۳۴ تا ۱۸۴۸ آغازیده ام و دوره محمد شاهی [و صدرات اعظمی حاجی میرزا آقاسی] را دست گرفته ام. نخست اینکه چرخه ایست ناشناخته و از یاد رفته. به رغم اینکه بس مهم است و فراخور بازبینی. دوره ایست که به وصله ناجور می ماند. زیرا که دولت درویشان است و برآمد دگراندیشان. مناسبات اجتماعی همیشگی دوران پیشین و پسین حاکم نیست. تاجائی که روشنگران، از جمله بابیان را در کنار حکومت می بینم و مالکان، مجتهدان و شاهزادگان و نیز دولت های اروپائی را در پیکار با حکومت. اسناد این کتاب افزون بر سفرنامهها و متون چاپی، بر پایـه گـزارشهای فرانسویان و انگلیسها از ایـران و ترکیه و مکاتبات حاجی میرزا آقاسی تکیه دارد.... دکتر هما ناطق (۱۳۹۴-۱۳۱۳) یکی از برجستهترین مورخین تاریخ معاصر ایران بود که نامش همراه با نام دکتر فریدون آدمیت از خاطره تاریخنگاران زدوده نخواهد شد. ناطق در زمره نخستین مورخانی بود که تاریخنگاری را پایهای قرار داد برای نیل ایرانیان به نوعی «آگاهی تاریخی»؛ به عبارت دقیقتر او تاریخنگاری بود که تاریخ را نه برای آکندن انبان ذهن از اطلاعات متشتت و عمدتاً غیرمرتبط به هم، بلکه برای «ایضاح و فهم» جایگاه ایران زمین در تاریخ جهانی سده نوزدهم و بیستم مورد توجه قرار میداد. اگر همکار او دکتر آدمیت که هما ناطق ایشان را «استاد» خویش میخواند، وجهه همت خویش را معطوف به فهم تاریخ اندیشه در ایران معاصر قرار داده بود و تلاش میکرد «سرچشمههای» این اندیشهها را به روایت خویش به خوانندگان منتقل نماید، دکتر ناطق تلاش میکرد پرتوی بر تاریخ اجتماعی و اقتصادی ایران دوره معاصر بیفکند و اهمیت این موضوع را برای خوانندگانی که به عادت مألوف تاریخنگاران گذشته فقط نقلکننده «بیفکر و ذکر» وقایع تاریخی بودند، روشن سازد. خانم هما ناطق از انگشتشمار محققانی است که در زمینه تاریخ دوره قاجار کارنامهای درخشان دارد. همکاری وی با آقای فریدون آدمیت در دو دهه پیش و پیش از مهاجرت او به پاریس پر بار و شایان ارزش بود, تا اینکه زمانه دیگر شد. هایهوی به پا خاست و بازار انگ و تهمت رونق یافت. آدمیت سر بر نتافت و در خود خزید و هما نیز هماوار پرکشید و به فرنگ مهاجرت کرد.
مولف کتاب در بزم حافظ خوشخوان، هما ناطق، در مورد کتاب محتوای کتاب چنین می گوید: در بخش یکم، نخست به یاری فرهنگ ها و متون و اشعار، از مفهوم واژه حافظ و پیشه، حافظان سخن گفته ام و فهرستی از حافظان سرشناس فراهم آورده ام، یعنی از شاعران خنیاگر که هم خوشخوان بودند و هم موسیقی دان و هم شاعر و هم پاسداران دانش و هنر زمانه خودشان. از این رهگذر به حافظ شیراز رسیده ام سپس به یاری گفت های خواجه، اشعار دیگران، و بویژه رساله های موسیقی از پرده هایی نام برده ام، که حافظ به غزل هایش بست.... بخش دوم را به حافظ و بساط می واگذاشته ام. نخست به القاب باده پرداخته ام. دیگر به سراغ سرده ها یا انواع می رفته ام.... دربخش سوم از آوندهای می سخن گفته ام، سپس به جام هایی پرداخته ام که به مثابه پیاله و ساغر به کار میرفتند..... بخش چهارم را کتابنامه واگذاشته ام. و تنها از متونی یاد کرده ام که یافته ام و خوانده ام و صفحاتشان را به دست داده ام.