در اين مقاله حضور برخي از مهمترين مولفههاي پسامدرنيستي، چون محتواي وجودشناسانه، عدم انسجام، آميختن انواع ادبي (ژانرها)، اتصال کوتاه، عدم قطعيت، ابهام، آشفتگي زمان و مکان، بينامتنيت، شيفته گونگي شخصيت، تغييرات راوي و زاويه ديد و... در يک رمان از دکتر سيروس شميسا، با نام «تاريخ سري بهادران فرس قديم» با ذکر مستنداتي از متن، اثبات شده است و با توجه به عنصر غالب پسامدرنيسم در اين متن، يعني برجستهشدن محتواي وجودشناسانه با استفاده از مباحث عرفاني به شکلي تازه و کارکردي (functional)، ميتوان گفت اين داستان به شيوهاي نو و بومي شده و غيرتقليدي وارد حيطه پسامدرنيسم شده است، در عين حال که عناصري از مدرنيسم را نيز در خود دارد؛ از جمله آن چنان که لازمه عرفان است، مباحث معرفتشناسانه نيز به نحوي تنگاتنگ و غير قابل تفکيک از مباحث وجودشناسانه در اين متن مورد توجه قرار گرفتهاند.
بیگمان، هر نویسندهای با شگرد روایی و دستور زبان خاص خود داستانی با شکل جدید پدید میآورد. در این راه گاه از الگوهای روایی کلاسیک، مدرن و پسامدرن استفاده میکند و گاه نیز با هنجارشکنی، شیوه نوینی را در دنیای داستان ایجاد میکند. عباس معروفی با شگرد روایی خاص خود و پیروی از الگوی روایی مدرنی، رمان پیکر فرهاد را نوشته و برخی از مؤلفههای پستمدرنیسم را در داستانش مورد توجه قرار داده است؛ به گونهای که این مؤلفهها داستان او را به دنیای رمانهای پستمدرن نزدیک میکند. پیکر فرهاد رمانی است که از هر گوشه آن صدای متنی به گوش میرسد و در بطن هر ماجرایی شخصیتی تاریخی به چشم میخورد. نویسنده با چنین تمهیدی بسیاری از سخنان خود را در میان سطور داستان میگنجاند و آشکارا احساس خود را به شخصیتهای تاریخی داستانش نشان میدهد. او در بحث بینامتنیت، آنجا که آگاهانهاین مولفه را به کار میگیرد، بیشتر به آثار شاعران و نویسندگان دلخواهش نظر دارد. فروغ فرخزاد، احمد شاملو و صادق هدایت و بیش از همه آثار نظامی مورد توجه معروفی هستند. علاوه بر این دو مؤلفه، او اصل عدم قطعیت را ـ که مهمترین ویژگی پسامدرن است ـ در داستان مبنا قرار میدهد. در واقع، اساس پیکر فرهاد بر رؤیا، ابهام و تردید است. هیچ چیز در این داستان قطعی نیست. همه حوادث در فضایی خوابزده و رویاگونه میگذرد و روای داستان روایتگر حوادثی است که هنوز رخ نداده است.
در ورود مطالعات بینامتنی به هنر، توجه برخی اندیشمندان بینامتنیت در تحلیلهای بینامتنی از مطالعات ژرار ژنت به سازکارهای مختلف متن جلب شده است. ژنت با طرح ترامتنیت پنج قسم از این روابط را پیش روی تحلیلگران متن گذاشت. این مطالعات به مروز زمان به سینما نیز راه یافت. هدف این مقاله، بررسی ابرمتنها و پیرامتنها ـ دو جزء ترامتنیت ـ در سینمای ایران است. در مواجهه با برگرفتههای سینمای درخواهیم یافت که یک متن فیلمی از متون دیگر ـ چه ادبی، چه دیگر متون ـ به صورتهای مختلف برمیگیرد. یکی از مسائل این پزوهش، شناخت انواع برگرفتهها سینمایی و ویژگیهای آنهاست. در روابط پیرامتنی، متنی در آستانه متنی دیگر قرار میگیرد و به نظر میرسد نسبت آن با زمان اکران مهمترین مسئله در این رابطه است. هدفی که در کنار این مسائل دنبال می شود، معرفی الگویی از روابط بینامتنی است که انواع این برگرفتهها و روابط زمانی پیرامتنی را در سینمای ایران مشخص کند. برای رسیدن به مناسبات ابرمتنی و پیرامتنی در سینمای ایران، برخی فیلمهای سینمای ایران در دو دهه 1370 و 1380 بررسی شده است.
كاظم تينا از اولين متفاوتنويسان ايراني است كه آثار اوليه او در دهه 1320 و آثار مطرح شده او در اين مقاله، در دهههاي 1340 و 1350، يعني تقريبا هم زمان با پيدايش اولين طلايههاي پسامدرنيسم در جهان، به چاپ رسيد. از آنجا كه اين آثار در زمان خود بسيار نامأنوس و با مدرنيسم رايج در آن زمان متفاوت بودند، مورد توجه قرار نگرفتند و اكنون در معرض خمول و نابودي كامل قرار دارند. در بررسي اين آثار، برخي از مهمترين مولفههاي پسامدرنيستي، به شيوهاي پيشرس و خودجوش قابل مشاهده است. از جمله اين مؤلفهها ميتوان عنصر غالب محتوايي پسامدرنيسم، يعني برجستهشدن محتواي وجودشناسانه، همچنين عدم انسجام و فقدان پيرنگ، آشكاركردن شگردهاي ادبي، بيان نظريه در متن، اتصال كوتاه، عدم قطعيت، ابهام، تناقض، آشفتگي زمان و مكان، بينامتنيت، شخصيتهاي شورشگر و يكي شدن شخصيتهاي داستاني را نام برد كه در چند داستان كوتاه از اين نويسنده مورد بررسي قرار گرفتهاند و حضور آنها اين داستانها را درحال گذار از مدرنيسم به پسامدرنيسم نشان ميدهد.
در این مقاله ابتدا پسامدرنیسم و مهمترین مؤلفههای آن، مثل محتوای وجودشناسانه، آشکار کردن تصنّع، اتصال کوتاه، عدم قطعیت، آشفتن زمان، تغییر راوی و زاویه دید، شخصیتهای شورشگر، فرجامهای چندگانه و ... به طور مختصر مرور شده، سپس حضور برخی از این مؤلفهها در دو داستان کوتاه از ابوتراب خسروی، با نامهای «پلکان» و «حضور»، با ذکر مستنداتی از متن، اثبات شده است. با توجه به وجود عنصر غالب پسامدرنیسم در این متون، یعنی محتوای وجودشناسانه، میتوان گفت این داستانها وارد حیطه پسامدرنیسم شدهاند؛ اما عناصری از مدرنیسم، مثل وجود پیرنگ را نیز در خود دارند.