حالا دیگر از زمانی که ـ گیرم به طنز و مطایبه ـ باب شد که مترجم را خائن بدانند و ترجمه را به زنی تشبیه کنند که اگر زیبا باشد امانتدار نیست و اگر امین باشد زیبا نیست، و یا ترجمه هر چه دلپذیرتر، بیوفاتر؛ خیلی گذشته است. به گمان من اگر از این منظر به مقوله ترجمه بنگریم و حتی آن را به طور نسبی بپذیریم، آنگاه دیگر باید در ترجمه را از هر زبانی دیگر و در ارتباط با هر مبحث و زمینه و مضمونی به کل تخته کرد، و رفت همه عمر نشست و همه زبانها را آموخت و همه چیز را در همان زبان اصلی خودش خواند، که این امر نهشدنی است و نه معقول. در این تردیدی نیست که هر زبانی بستر تاریخی، فرهنگی و اجتماعی خود را دارد و هر چه هست و در هر کجای خاک، در روند تاریخی اقوام و جوامع مربوط به خود و در چالش و بدهبستان با لایههای درونی و بیرونی اجتماع و جوامع بشری، در طول زمان برخوردار از رشد و بالندگی میشود و یا به سراشیب فترت و زوال میافتد و اگر هم چندی بماند، خوشبینانهاش به سوی زبانی قبیلهای میگراید که آخر خطش لاجرم خاموشی و فراموشی است.
مولف در این کتاب اشعار نظیری و عرفی را با هم مقایسه کرده است و برای نشان دادن این که دو شاعر هم زمان و هم سبک در حالی که شباهتهای فراوانی با هم دارند چقدر می توانند با یکدیگر تفاوت داشته باشند و این مقایسه که بین دو شاعر سبک هندی به وجود می آید، جذاب و شیرین به نظر می رسد. نویسنده در ضمن مقایسه، به بررسی و نقد شعر هر دو شاعر هم پرداخته است .
محمدجعفر طاهری میگوید: دورنمای جشن دوهزار و پانصد ساله ایران آنچنان نظرم را به خود جلب نمود که لازم دانستم حقیقت را که در یک عمر طولانی از طریق الهامات و تجربیات و اطلاعات صحیح بدست آورده برای بیداری هم میهنان عزیز و آیندگان بی خبر از واقعات در این دفتر به رسم یادگار به رشته تحریر در آورم و به دلیل جشن دوهزار و پانصد ساله بنام کورش کبیر درصدد برآمدم بدانم این شخص کیست و این همه تشکیلات و غوغای عظیمی که برای او فراهم نموده اند چیست؟ ....
اگر از یک نمایشنامهنویس یا داستاننویس بپرسد عالیترین کار او کدام است، آشفته نمیشود. و در یادآوری یکی دو اثری که ولو برای چند ساعتی موجب شادی، ادراک و خرسندی برخیها شده تردید نخواهد کرد. من هرگز نشنیدهام که کسانی، گیرم حتی عشاق سینهچاک شعر که هنوز هم هستند، در بعد از ظهر یا شامگاهی پربار از شعر، به همان میزان لذت برده باشند که افرادی که در شعر معنایی از جان افروزی مییابند. و سپس کودکاناند که میباید شعر را از برکنند، زیرا ـ چنان که معروف است ـ اشعار به تیزی ذهن و حافظه کمک میکنند. هم از این روی در شعر شادمانی اندکی وجود دارد. برای نویسنده، این حقیقت که شعر او موفق است یا به برخیها میرسد، خجستگیای در بر ندارد. شعر تک و تنهاست؛کارکردی ندارد و سرراست با کسی مرتبط نیست. این روزها شعر چیزی را بر نمیکشد، و حتی مومنین به شعر خیلی وقت است قید توانمندیهای آن را زندهاند. آوازه و یقین، دیگر در اندرون خود شعر با هم میزیاند.
اینگه بورگ باخمن، متولد 1926 در کلاگن بورگ اتریش، تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتههای حقوق و فلسفه تا اخذ دکترا ادامه داد. ابتدا نمایشنامه و مقاله مینوشت. در سال 1935 اولین دفتر اشعارش به نام زمان مهلت مانده را منتشر کرد و به عنوان شاعری مهم و صاحب سبک شناخته شد. به ایتالیا رفت و در رم اقامت گزید. در 1956 مجموعه اشعار فراخوان خرس بزرگ را انتشار داد. در زمینه شعر جوایز مهمی دریافت کرد اما پس از دفتر دوم، شعر را کنار گذاشت و به نوشتن رمان و داستان پرداخت. در 26 سپتامبر 1973 آپارتمانش در رم دچار آتشسوزی شد. او در 17 اکتبر در اثر شدت سوختگی درگذشت.