نامههای حکومتی و آثار مرتبط با آنها (کتابهای انشا و نامهنگاری)، از مهمترین منابع و اسناد تاریخی هستند. دقت مؤلفان و دبیران در بازنمایی جایگاه و تعریف روابط میان کارگزاران اجتماعی (مردم و دستگاه حاکم) این متون را تابعی از نظام معنایی و فرهنگی زمان خود کرده است. این متون آگاهانه گونهای از «مواجهه نابرابر» را بازنمایی میکنند. از اینرو برای مطالعهی عناصر بازنمایی قدرت در گفتمان بسیار مناسباند. در این پژوهش، دستورالکاتب فی تعیین المراتب بر اساس چهار مؤلفه گفتمانمدار نامدهی، ساختارگذرایی، کاربرد الگوهای مختلف جمله و وجهیت، به منظور تبیین چگونگی بازنمایی مناسبات قدرت بررسی شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد که مؤلفههای یاد شده در گفتمان دستورالکاتب نقشی کارآمد دارد، و نویسنده در بازنمایی مناسبات قدرت عملکردی دوسویه داشته است؛ همچنین شرع و دین به عنوان منابع قدرت، پشتوانه این گفتمان دوسویه بوده و در عین حال، باعث هژمونیگرایی در متن شده است.
در این کتاب چهل سند ارزشمند به زبان فارسی همراه با بازنویسی متن و توضیحات آن آورده شده است؛ این اسناد نکات مهمی را درباره مناسبات حکومتی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی منطقه قفقاز را دربر دارد.
در اين مقاله بر اساس رويکرد نشانه ـ معناشناختي تحليل گفتمان، فرضيه اساسي اين است که عناصر کلامي و تصويري متن جز در فضايي گفتماني نميتوانند با يکديگر تعامل معنادار ايجاد کنند. بنا به اين فرض ميتوان گفت اين رابطه نوعي رابطه تنشي خواهد بود که عناصر و نيز کنشگران متن، جايگاه گفتماني «خود» را در مقابل «ديگري» و در فضاي جبر گفتماني و بينا ذهني باز خواهند يافت. مهمترين دستاورد اين مقاله به کارگيري نظريه نظامهاي گفتماني لاندوفسکي در زمينه مطالعاتي جديد و ارايه طرحوارهاي نشانه ـ معناشناختي از نظام گفتماني تحت عنوان «نظامگفتماني مرامي» بود که فرايندهاي آن از درون متنها استخراج و روي محور تنشي ارايه شد. همچنين در بررسي جوانب متعدد رابطه ميان عناصر کلامي و تصويري، ملاحظه گرديد که در عبور از متن نوشتاري يا کلامي به تصوير، ما با اتفاقاتي نشانه ـ معناشناختي به اين ترتيب رو به رو ميشويم: تغيير کارکرد روايي به نمادين و اسطورهاي و برعکس، تغيير کارکرد مرامي به روايي و برعکس، ادغام نظامهاي نشانهاي: کلام و تصوير، فرصت تجلي نمادين براي مدلولها و ارزشسازي از طريق رابطهتنشي، تکثر دالهاي هم شکل در نظامي هندسي، ايجاد فرصت خوانش چند جهتي يا چند سويه، تجلي لايههاي زيرين در رو ساخت متن به طوري که مدلولها کارکردي صوري بيابند.
محتشم کاشانی (935 ـ 996 ق) را به سبب قصایدش که در استواری به قصاید انوری و خاقانی میماند، «خاقانی ثانی» و به واسطه ترکیببند پر شوری که در مرثیه امام حسین (ع) سروده، «حسانالعجم» نامیدهاند. اما وجه خلاقه سبک محتشم ـ که چندان مورد توجه سبکشناسان و مورخان ادبی قرار نگرفته ـ نه در غزلها و قصاید، بلکه در دو رساله «جلالیه» و «نقل عشاق» اوست. به لحاظ ساخت روایی ـ تغزلی و بیان تجربههای وقوعی و واسوختی، این دو رساله منحصر به فردند و در تبیین مکتب وقوع و واسوخت نیز، آنگونه که باید، مورد توجه محققان قرار نگرفتهاند. محتشم روایت منثورعشق واقعگرا را با غزلهای بالبداهه (و گاه نیز برای تکمیل مطلب با قالبهای شعری دیگر) درآمیخته و گونه ادبی متفاوتی ابداع کرده است. موضوع این مقاله، معرفی این گونه ناشناخته و تبیین ویژگیهای ساختاری و سبکی این نوع روایت تغزلی در این دو رساله محتشم است.
گونهشناسی ادبی یا نظریه انواع ادبی یکی از نظریات مطرح در حوزه نظریه ادبی است که در حیات حدوداً دوهزار و چهارصد ساله خود محمل مناقشات، رد و قبولها و جرح و تعدیلهای فراوانی بودهاست. در این مجادلات، مسائل و مباحث مختلفی مطرحشده که سبب گسترش، تعمیق و امروزه تثبیت این نظریه شدهاست. این مقاله بر آنیم تا از انبوه مباحث مطرحشده در این نظریه، به مسائلی بپردازیم که توجه به آنها در مطالعات گونهشناختی ادبیات فارسی ضروری است؛ مسائلی چون: تعریف نوع ادبی، رابطه نوع ادبی با آثار ادبی، انواعِ انواعِ ادبی (انواع بنیادی)، قراردادهای نوع، نوع ادبی و ایجاد انتظارات، میزان رعایت قراردادهای نوع، نوع ادبی و بینامتنیت، زمانمندی انواع ادبی، نوع ادبی و فرهنگ، نوع ادبی و تاریخ ادبیات، دور در گزینش انواع ادبی، و تعریف و نامگذاری انواع ادبی. این مقاله ضمن طرح این مباحث، به نقد رویکرد سنتی نظریه انواع ادبی فارسی پرداخته و ضرورت اتخاذ رویکرد جزئینگرانه به انواع ادبی را یادآوری کردهایم.