یدالله بهزاد کرمانشاهی در نیمه بهمن 1304 در کرمانشاه متولد شد و در پنجم فروردین سال گذشته 1386 از کرمانشاه به جهان دیگر رفت. تولد و مرگ او در کرمانشاه برای آرام کردن شدت علاقه و وابستگیاش به این شهر کافی نبود؛ نام کرمانشاه را به نام خانوادگیاش پیوست تا تمام عمرش با او همراه باشد. این فرزند فرزانه و سلحشور کرمانشاه جز برای تحصیل در دانشگاه تهران که آن زمان تنها دانشگاه ایران بود و او بالاجبار باید کرمانشاه را ترک میکرد و به گفته خودش «دو سه سالی به تباه کردن زندگی در دانشگاه تهران ...» از کرمانشاه دور میشد.
یکی از شیوههای ابراز نظر در مورد قدرت و نظام سیاسی در دوره پهلوی دوم، سرودن شعر بود. از آنجایی که اختناق حاکم بر جامعه اجازه اعتراض و اظهارنظر صریح را نمیداد، بسیاری از افراد با استفاده از صنایع ادبی، چون کنایه، ایهام و ... در قالب شعر مخالفت خویش را با وضعیت موجود اعلام میکردند. از طرف دیگر تعدادی از طرفداران رژیم پهلوی نیز به وسیله شعر به تعریف از این رژیم میپرداختند. این کتاب اشعار مخالفین و موافقین رژیم پهلوی را با توجه به مبانی فکری آنها مطرح کرده و مضامین و معانی هرکدام را مورد بحث قرار داده است.
این کتاب دو هدف را دنبال میکند؛ استخراج کلمهها و ترکیبهای تازه و بکر از لابلای اشعار شاعران بزرگ معاصر فارسی که در این بخش نگارنده تلاش کرده حجم بزرگی از خلاقیتها و آفرینشهای زبانی شاعر را در قالب واژهنامهای اختصاصی ارائه کند. هدف دوم آن است که این فرهنگ میتواند تا حد زیادی مواد و مصالح لازم را برای بررسیهای ادبی و زبانشناسی در حوزههای گوناگون سبکشناسی و نقد ادبی درباره شاعر و ادبیات معاصر فراهم آورد. این کتاب فرهنگ اشعار فروغ فرخزاد است که نویسنده کوشیده این دو هدف را در آن دنبال کند.
موضوع این کتاب، ارائه و شرح نمونههای بهگزینی از غزلهای پارسی است؛ منظور از غزل پارسی گونهای از اشعر است که به لحاظ شکل و قالب، مصراع اول بیت نخستین (مطلع) آن با مصراع دوم همان بیت و سایر بیتها همقافیه باشد و در یکی از بحرهای شعری (وزنهای عروضی) سروده شود. مجموع ابیات آن کمابیش شش تا سیزده بیت باشد، از لحاظ درونمایه به بیان حالات بزمی و عواطف غنایی و غرامی بپردازد و در حوزه احساس درونی و خصوصی شاعر نسبت به معشوق و مطلوب و خطاب به او سروده شود.
در این ویژه نامهای که تدارک دیدهاید و میخواهد راجع به زندگانی ادبی و شعری زنده یاد احمد شاملو باشد، از من هم خواستهاید چیزی بنویسم. خودتان هم موضوع آن را تعیین کردهاید؛ یعنی گفتهاید تو که «یعنی من که» سالهای پیش در مقدمه کتاب روشنتر از خاموشی، ذیل نام شاملو، راجع به او نوشتهای: «... راه شاملو سهل و ممتنع است؛ سهل است چون همه کس میتوانند گامهای نخستین را در این راه بردارند به شرط این که نخواهند به جایی برسند. ممتنع است چون طی سی سال گذشته [من این مقدمه را بیست سال پیش نوشتهام و حالا میشود پنجاه سال گذشته] تنها او بود که از این راه به سلامت گذشت و به سرمنزل عافیت رسید. این درخت فقط یک سیب داشت که آن را شاملو خورد و تمام شد، و به زودی هم به بار نخواهد نشست و اگر نشست سیب درشتی به بار نخواهد آورد. تصور میکردم، نه تنها پس از بیست سال و به عبارتی پنجاه سال، بلکه پس از بیست روز از آنچه گفتهام پشیمان شوم و خلاف آن را ببینم. اما، و شگفتا که اکنون پس از پنجاه سال، هنوز به آنچه گفتهام اعتقاد دارم و اعتقادم عمیقتر هم شده است: این که شاملو در نخستین اثر چاپ شدهاش ـ آهنگهای فراموش شده ـ چه گونه شعری را میپسندیده و میگفته و بعد از چه راههایی رفته و چه بحثها و مجادلاتی با نیما یوشیج و در کنار او با چند تن شعر دوست روشنفکر اروپا رفته فرانسه خوانده فوق مدرن بیخبر از ریشههای شعر فارسی حشر و نشر داشته و سرانجام از لحاظ فرم و محتوا به راهی افتاده که خاص خودش بوده و تا آخر عمرهم از همین راه عدول نکرده عوامل بسیاری دارد که فقط میتوانم به آن عوامل اشاره کنم.