يکي از شکلهاي بودن، انديشيدن و آفريدن، مخالفخواني است که در چالش با «ديگري» آشکار ميشود. مخالفخواني قرائت و بدخواني کنش و ساختار انديشههاي آفريده ديگري است. مهمترين فرضيههاي تحقيقي مقاله اين است که آشکارترين وجه پديدارشناختي شعر معاصر ايران، مخالف خواني است و احمد شاملو بارزترين شاعري است که با روشهاي مخالفخواني، نه تنها به ساختارهاي نو دست مييابد، بلکه اين روشها را در ساير فعاليتهاي فرهنگي خود استمرار ميدهد. اين مقاله از دو بخش تشکيل شده است. در بخش نخست، مفهوم مخالفخواني به شکل پديدارشناختي توصيف ميشود که چگونه بر اساس تقابل، گفت وگو و تخاصم شکل ميگيرد و به فهم و آفرينش ساختارهاي زباني، فرهنگي و زيبايي شناختي منجر ميشود. در بخش دوم، بر اساس مباني نظري به دست آمده، به سنخشناسي انواع مخالفخوانيهاي احمد شاملو ميپردازد. اين مقاله به اين نتيجه رسيده است که شاملو مخالف خوانيهاي خود را به چهار روش آشکار ميکند: واژگونسازي، بازي با ساختارها، تابوستيزي و اسطورهسازي.
این کتاب ترجمه چهار نامه آلبر کامو به یک دوست ظاهرا فرضی نازی است که مقاله ای درباره آثار و آراء و ارزش فکر و هنر نویسنده به آن منضم شده است. این کتاب با نام مقاومت، شورش و مرگ هم منتشر شده که در سال ۱۹۴۵ چاپ شد. کتاب چند نامه به دوست آلمانی با مقدمه ای درباره افکار و آثار کامو ترجمه رضا داوری توسط دفتر مطالعات دینی هنر درسال 1372 منتشر شده است
آنچه در شعر معاصر صورت گرفته است، نشان میدهد این عرصه از دو مشخصه جالب توجه برخوردار است: الف) دستاوردهای افتخارآمیز شعر در نواندیشیهایش که با طرح حق و حضور و شأن انسان همراه است؛ ب) وجود برخی از عوامل و عناصر و زمینههای بازدارنده و کهنه و سنتی که با ارزشهای نو هماهنگ نیست و به میزان همین ناهماهنگی نیز «درک حضور دیگری» را دشوار یا محدود میسازد. این آمیختگی و دوگانگی از همان هویت ویژه فرهنگی نتیجه میشود که درون شاعران ما نیز شکل گرفته و به گونهای تجربی در زبان آنها متبلور شده است. رویکرد تازه به درک حضور دیگری و طرح مسائل انسانی و گرایش به ارزشهای جمعی و فردی انسانی، یک نواندیشی تفکیکناپذیر از شعر معاصر بوده است. آنچه نویسنده در این کتاب به آن پرداخته، درک تصویری است که از انسان در اشعار کهن تا امروز ایران ارائه شده است. نویسنده در این مسیر به شباهت و تفاوتهایی که میان درک و دریافت شاعران معاصر از این قضیه وجود داشته، پرداخته و سیر تکامل اندیشه مدرن در جهان نیز از جمله مسائلی است که مورد تجزیه و تحلیل وی قرار گرفته است. در این راستا شاعران کلاسیک و چهار شاعر معاصر (نیما، شاملو، اخوان، فرخزاد) زیر ذرهبین محمد مختاری قرار گرفتهاند و درک حضور دیگری، مسائل متنوع انسانی و ارزشهای جمعی و فردی، به عنوان عاملی تفکیکناپذیر از شعر معاصر مطرح شدهاند.
زمان استعارهای است که خود را با گذار، تکرار و مکان نشان میدهد و انسان تنها موجودی است که با این استعاره، هم استمرار مییابد و هم خود را میشناسد. روایتهای تخیلی عالیترین ساختارهایی هستند که زمان وجودی انسان را نشان میدهند. از اینرو، هم هویت سازند و هم تحت تأثیر هویتها. این مقاله با بررسی شکلهای زمان در روایتهای تخیلی نشان میدهد که چگونه در هر برههای، منجر به هویتهای ویژه شدهاند. این هویتها نه تنها در بازتولید روایتها به گونهای زمان را تأویل کردهاند، بلکه به شکلی به تأویل و تببین خود نیز پرداختهاند. اصلیترین مسأله این تحقیق آن است که روایتهای تخیّلی ایران به شکل روایتهای تخیّلی غرب، زمان را تجزیه نکردهاند؛ از اینرو، انسانِ ایرانی چه در تولید روایتهای تخیّلی و چه در دریافت آن، دیرتر به تخیّلِ تاریخی رسیده و بیشتر متأثر از تخیّلِ تمثیلیِ گفتمانِ عرفانی بوده است.
تخیّل یکی از بنیادیترین عناصر زیباییشناسی است که در هنرهای تصویری و کلامی بسیاری به آن پرداختهاند. مفهوم پیچیده تخیّل در عرصه علوم انسانی هم معنایی ویژه یافته است؛ چنانکه در حوزه شناختشناسی عرفان، نقش تخیّل به عنوان یک «تجربه انسانی ـ فراعقلانی»، در حوزه شناخت ادیان به عنوان «تجربه دینی»، در روانشناسی شناختی به عنوان اصلیترین کارکرد در تشکیل «خودِ فردی» انسان و در مطالعاتِ اسطورهشناختی بهعنوان مؤثّرترین عامل در تشکیل «خودِ جمعی» مورد توجّه بسیاری از محقّقین قرار گرفته است. بنابراین تخیّل را میتوان بنیادیترین عامل در خلقِ تجربههای شهودی، کشفی، درک امر قدسی، کشف ساختارهای واقعیت و خلق ساختارهای زیباییشناختی دانست. این مقاله سه هدف را دنبال میکند: 1. تبیین ساختار تخیّل که در واقع این توصیف و تبیین، مدخلی برای پاسخ به این سؤال اصلی است که چگونه تخیّل ساختارآفرین است. 2. تأثیرپذیری تخیّل از ارزشها، باورها، تلقیها و رویکردهای عصری به گونهای که چرخش در ساختار اولیّه آن به وجود میآید و از آنجا که تغییر در عنصر عاملیّت همیشه میتواند تغییر در معناها و ساختارها به وجود آورد، این نکته میتواند حائز اهمیّت باشد. 3. و سرانجام توصیف این مسئله که چگونه تخیّل نوظهور، عامل خلق ساختاری دیگر در آثار ادبی، بهویژه شعر میگردد. به زبان سادهتر این مقاله میخواهد چرخش تخیّل را از زیباییشناسی دیروز به زیباییشناسی امروز نشان دهد؛ بنابراین تلاش میکند تا تخیّل دیروز سنّت ادبی ایران را با تخیّل معاصر مقایسه کند.