مقاله حاضر فاقد چکیده بوده، مترجم بر طبق اصول ویژهنامه ادبیات تطبیقی چکیدهای بدان افزوده است. باسنت در این فصل از کتاب خود به ادبیات تطبیقی در آن سوی مرزهای اروپا میپردازد؛ به روند شکلگیری مکتب امریکایی در مقابل مکتبهای اروپایی ادبیات تطبیقی و تأثیری که این مکتب بر مفاهیم ادبیات تطبیقی میگذارد؛ به تمایز میان آنچه ادبیات تطبیقی دنیای کهنه و نو نامیده میشود؛ به ادبیات تطبیقی در دوران پسااستعماری، با توجه به ادبیات تطبیقی در هند و افریقا و به تمایز رویکردهای اروپایی و غیراروپایی؛ به مکتبهای تطبیقی در دهه 1990 و به طور اخص مکتب فرانسوی و مکتب آلمانی؛ به انگارههای اثباتگرا و صورتگرا و انگارههای دیگر خارج از سنت اروپایی ـ امریکایی؛ به جایگاهی که زبان انگلیسی با افول زبانهای باستانی لاتینی و یونانی، در مطالعات ادبی، به ویژه در مطالعات تطبیقی پیدا میکند و به اهمیتی که ترجمه از این طریق مییابد؛ دست آخر نیز به تعامل ادبیات تطبیقی با مطالعات فرهنگی، مشابهتها و ارتباطات تنگاتنگ میان آنها.
علی اصغر ضرابی، نویسنده و منتقد معاصر توانست طی مصاحبه با اهالی هنر، مسائل اجتماعی و هنری مهمی را به وسیله بحث و انتقاد با مخاطبان در میان گذارد و نقد حضوری و انتقاد شفاهی را در ادبیات معاصر ایران پدید آورد. این مجموعه مباحثات با دکتر امیرحسین آریانپور، داریش آشوری، دکتر جمشید بهنام، دکتر علی اکبر ترابی، دکتر علیمحمد کاردان، دکتر مصطفی رحیمی، دکتر احسان نراقی، دکتر هوشنگ نهاوندی صورت گرفته اند. مجموعه حاضر که مطالب آن طی سالهای 1344 تا 1350 و درباره مسائل ادبی، اجتماعی، اقتصادی، فلسفی، فرهنگی و هنری گردآوری شده است، در سال 1351 توسط انتشارات بامداد در اختیار علاقمندان قرار گرفت.
روسیه از کشورهای باسابقه در رشته ادبیات تطبیقی است. از دستاوردهای نظری تطبیقگران روس میتوان به نظریه بوطیقای تاریخی وسلوفسکی اشاره کرد. ادبیات تطبیقی، که از قرن نوزدهم در این کشور آغاز شده بود، پابهپای دیپر کشورهای صاحب نام در این رشته پیش میرفت، اما به تدریج با آن کشورها فاصله پیدا کرد. ریشه این عقبماندگی را میتوان در ادبیات سیاستزده این کشور جست. هر چند ادبیات تطبیقی شوروی توجه تطبیقگران را از تأثیر به شباهت متمایل ساخت، تفاوت بنیادینی با اندیشه حاکم بر مکتب فرانسه نداشت؛ از اینرو، دوران شکوفایی ادبیات تطبیقی شوروی را میتوان دوران گذر از مکتب فرانسوی به مکتب امریکایی دانست. تطبیقگری که بر مبنای دستاوردهای ادبیات تطبیقی روسیه، شباهت دو پدیده ادبی را به عنوان موضوع پژوهش برمیگزیند، باید با هشیاری و آگاهی کافی از شرایط تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی پدیدههای مورد بررسی، از افتادن پژوهش در دام سطحینگری جلوگیری کند.
ترجمه، از دیرباز، به لحاظ تأثیر و بده بستان ادبی و فرهنگی در میان ملتهای گوناگون نقش به سزایی داشته، ولی در مقایسه با متن اصلی در مقام مادون قرار گرفته، مترجم نیز عبدعبید نویسنده اصلی به شمار آمده است. در مقاله حاضر، سوزان باسنت پس از تعریف ترجمه در قالب انتقال متون مکتوب از یک زبان به زبان دیگر، جهد میکند تا نشان دهد که ترجمه به جای اینکه «رونوشت» اثر اصلی باشد عملی خلّاق است و در احیا و ارزیابی مجدّد زبان و ادبیات هر قوم نقش بسیار مهمی دارد. در انجام سخن هم بر این نکته تأکید میکند که ترجمه فعالیت حاشیهای نیست و در شناخت دنیای مسکونی ما اهمیت بسیار دارد.
در فصلهای آغازین این کتاب سخن از این میرود که در سالهای اخیر از اهمیت ادبیات تطبیقی کاسته شده است، اگر چند چنین نیز استدلال کردهاند که تطبیقگری زنده و پویاست و تحت نامهای دیگر رونق بازار دارد. اما در مقابل، ترجمهپژوهی رونق بازار بیشتری یافته است و از اواخر دهه 1970 به دیده یک رشته مجزای پژوهشی به آن نگاه کرده و گفتهاند که انجمن حرفهای و مجله و فهرست انتشارات دارد و پایاننامههای دکتری درباره آن نیز در حال ازدیاد است. ارتباط ادبیات تطبیقی با ترجمهپژوهی ارتباط پیچیده و مسئلهسازی بوده است. تلقی معمول چنین بوده است که ترجمه با ادبیات تطبیقی نسبت چندانی ندارد و کاری است که چندان نیازمند استعداد و خلاقیت نیست و بر این مبنا مترجمهای حرفهای از عهده آن برمیآیند و در ازای آن پول میگیرند.