ابوالنجم احمد ابن قوص احمد منوچهری دامغانی از جمله شاعران طراز اول و برجسته ایران است. ولادت وی در اواخر قرن چهارم یا سالهای نخستین قرن پنجم و محل تولد او دامغان بوده است. وفاتش را در جوانی، به سال 432 هـ. نوشتهاند. وی به سبب انتساب به فلکالمعالی منوچهری بن شمسالمعالی قابوس بن وشمگیر زیاری، امیر طبرستان (403 ـ 423 هـ. ق) که شاعر، اوایل دوران سخنوری را در خدمت او گذرانید تخلص منوچهری گرفت. عموم تذکرهنویسان از حدت ذهن و ذکای بسیار وی در عنفوان جوانی، احاطه او به ادب عربی و حفظ اشعار شعرای بزرگ عرب و اطلاعات وی از علوم دینی، ادبی و طب سخنها گفتهاند و اتفاقنظر دارند چنان که خود او نیز بر این معنا اشاره دارد.
این کتاب دارای چهار فصل و مجموعا دربرگیرنده زندگی و آثار ۲۲۷ نفر از پارسی سرایان قفقاز است. هر فصل به شاعران یک منطقه قفقاز (آران، ارمنستان، داغستان، گرجستان) اختصاص یافته است. نخستین شاعری که زندگی و احوالش در این مجموعه معرفی شده، «ابوالعلای گنجه ای» متوفی به سال ۵۵۴ ه.ق و آخرین آنها، «ناظم ایروانی» متولد سال ۱۳۴۲ ه. ق است. در پایان کتاب نیز فهرست ماخذ و منابع به ترتیب الفبایی تخلص یا نام مولفان آمده است.
رستم و اسفندیار برجستهترین، نیکترین و مهمترین پهلوانان شاهنامهاند؛ از اینرو برخورد این دو یل از وزن و حساسیت خاصی برخوردار است. اسفندیار شاهزادهای جوان است، با چشم به تختی که شایستگی آن را دارد. او برخلاف گشتاسب، نه یک موجود آزمند و متزلزل و فریبکار، بلکه دلاور شکستناپذیر و مقدسی اس تکه برای نیکترین دینها و اندیشهها شمشیر زده است. رستم در مقابل او، پهلوان قرون و ابرمردی است که تبلور تکاپو و رنج مردانه یک تبار است. در این کتاب افزون بر مقدمه، سه مقاله پیرامون رستم و اسفندیار و همچنین متن آن از روی نسخه شاهنامه چاپ مسکو آمده است.
خواجه رشیدالدین فضلالله ابوالخیر علی همدانی یکی از دانشمندان بزرگ عهد مغول است که تقریباً در تمام رشتههای مختلف علوم تألیفاتی داشته است اما متأسفانه، پس از مرگ وی، به هنگام تاراج کتابخانه شخصی او و ربع رشیدی، بسیاری از آثار و رسالههای او از میان رفتند. در عین حال آن چه تاکنون به دست ما رسیده است، گواهی بر ذکاوت و دانش بیحد اوست. خواجه رشیدالدین علاوه بر زبان فارسی، زبانهای دیگر آن روزگار از جمله عربی، عبری، سانسکریت، ترکی، مغولی و همچنین چینی را میدانست و لذا هنگام تألیف کتابهای خود، از آثار علمای آن زمان به زبانهای مختلف مکرراً بهره جسته است. در واقع میتوان از آثارش او را به آسانی به عنوان زبانشناس و زباندانی ممتاز شناخت. کافی است از این نظر نگاهی به جامعالتواریخ او بیندازیم.
از نظر سیرتاریخی غزل در قرن ششم هجری شکل گرفت و در قرن هفتم از قصیده سبقت جست، مدح از میان رفت و معشوق نیز عوض شد. قبل از غزل، تغزل قصیده بیشتر رایج بود. اما با توجه به تحولات قرون ششم و هفتم، تغزل جای خود را به غزل داد. در ابتدای قرن هفتم، دو غزل عارفانه و عاشقانه راه تکامل را در پیش گرفتند. سعدی غزل عاشقانه را به اوج رسانید و مولوی غزل عارفانه را. این دو نوع غزل همچون دو جوی جدا از هم در حال پیشرفت بودند تا در قرن هشتم به وسیله حافظ به هم درآمیختند و از این آمیزش، شیوهای نو در غزل به ظهور رسید و اندیشههای عالی عرفانی و نکتههای وعظیو حکمی با زبان شاعران غزلگوی همراه شد.