در چند سال اخير، به يمن رواج مطالعات زبانشناسي در ايران، نقد و تحليل متون ادبي بر اساس نظريههاي زبانشناسي، يکي ار شيوه هاي جالب توجه و نوعا کارآمد در ميان پژوهشهاي ادبي است. اين رويکرد به دو دليل قابل توجه و ارزشمند است. 1. خارجکردن سنت تحقیقات ادبی از مسیر بررسیهای لغوی یا مقایسههای کلی میان دو شاعر یا دو نویسنده و بررسی یک موضوع در شعر یا متن شاعر و نویسندهای و چیزهایی از این قبیل؛ 2. گرایش محققان ادبی ـ که اغلب به دنبال تحقیقات مصداقیاند ـ به تحقیقات نظری و به کارگیری آن در تحلیل متن. زبانشناسان نیز با روی آوردن به تحلیل متون ادبی از فضای گنگ تحقیقات نظری صرف خارج میشوند و با کاربرد این نظریهها در متن، به سنجش دقیقتر کارآمدی و ناکارآمدی نظریاتشات میپردازند.
این جزوه مطالبی است که نویسندگان در ماهنامه «علم و جامعه» در پاسخ دکتر حسن سالمی نگاشتهاند و خواهان توضیحاتی از ایشان گردیدهاند. نوشتار حسن سالمی با عنوان «دکتر بقائی و دکتر مصدق» در شماره 168 مجله «علم و جامعه» منتشر شده که این نوشتار در پاسخ به آن نگاشته شده است.
در شماره اخیر مجله گوهران مقالهای چاپ شده از آقای محمد قراگوزلو به نام «تابوی فردوسی در محاق نقد» که لابد اگر 60 سال پیش در روزنامه پراودا یا مردم چاپ میشد، علاقمندانی داشت، ولی حالا بعد از گذشت این همه سال و تجربیات هولناکی که از خودشیفتگی و رویکردهای حزبی و ایدئولوژیک داشتهایم، گمان نمیکنم جاذبهای داشته باشد. در دنیایی که خشونت و بیرحمی در ان بیداد میکندف بیش از همه به انصاف و مدارا و مهربانی نیاز داریم. صرف نظر از تحولات فکری و فلسفی، تجربیات تاریخی هم به ما آموخته که تفاوت زیادی بین امور واقعی و غیرواقعی وجود ندارد و هر چیزی لزوماً راست یا دروغ نیست و چه بسا راست و هم دروغ باشد. حقیقت چیزی متکثر و چند لایه است و نباید تصورات خود را حقیقت مطلق فرض کنیم و کسانی را که تصوری غیر از ما دارند، دشمن بدانیم. نویسنده محترم مقالهای نوشتهاند که چهار بیت منسوب به فردوسی را بررسی کنند. مقالهای که هدف از آن بحث بر سر چهار بیت منسوب به فردوسی است.
با وجود اختلاف نظرهای مختلف و متعدد مفسران و منتقدان بوف کور، میتوان گفت همه آنها بر این قول اتفاق نظر داشتهاند که دو پاره بوف کور به نوعی تکرار یکدیگرند. علاوه بر این، میشود گفت تقریبا قریب به اتفاق اکثر این شرحها با استفاده از نقد روانشناختی به تحلیل اثر پرداختهاند. در حالی که نگارندگان با عنایت به دو نکته یادشده تلاش کردهاند با تحلیل استعارههای مفهومیای که هدایت در این دو قسمت به کار برده، از طریق «نظریه استعاره مفهومی» فراتر از استدلالهای روانشناسانهای که ناقدان این اثر داشتهاند به کشف شباهتها و تفاوتهای این د قسمت بپردازند تا در نهایت به نگاهی جدیدتر و متفاوت با آنچه تاکنون ذکر شده، دست یابند و ثابت کنند که هدایت با وجود کاربرد شباهتهای فراوان در این در پاره، بینشهای متفاوتی را در هر یک دنبال میکرده است.
تمثيل از اصطلاحاتي است که با وجود کاربرد گسترده و قدمتش در بلاغت غرب، به سبب برخي اشتراکها و اختلاطهايي که با ديگر آرايههاي بلاغي مانند استعاره، نماد، رمز، کنايه و... داشته، منتقدان ادبي و بلاغيها را در ارایه تعريف دقيق و تعيين حدود و کارکردهايش با سردرگمي رو به رو کرده است؛ از اين رو در دورههاي مختلف و براساس مکتبهاي فکري موجود، اهميت و اعتبارش دچار افت و خيزهاي فراوان شده است. نظريهپردازان مکتب رمانتيسم براي اولين بار ويژگيها و کارکردهاي تمثيل را در مقايسه با نماد بررسي کردند. آنها سعي کردند با ارایه تعريف دقيق و مشخص کردن ويژگيهاي هريک، مرزهاي اين دو اصطلاح را روشن کنند. در واقع معناي مدرن تمثيل مديون نظريات کساني چون گوته، شلينگ، اگوست ويلهلم شلگل و کالريج است. اين نظريهپردازان اولين تلاشهاي نظاممند را در تبيين و تعريف اصطلاح تمثيل به معناي امروزي انجام دادند. بنابراين هدف نگارنده در اين جستار، ارایه گزارشي از کارکردها و ويژگيهاي تمثيل در مکتب رمانتيسم از رهگذر مرور نظريات منتقدان صاحبنظر در اين حوزه مانند گوته، شلينگ، شلگل و کالريج است.