دو اسم در شعر روسی وجود دارند که همچون مفاهیم «شروع» و «پیشرفت»، «کشته» و «هنگام درو» یکی پس از دیگری به ذهن متبادر میشوند: پوشکین و لرمانتوف. ولی هر زمان که نیاکان ما این دو اسم را در کنار یکدیگر قرار میدادند و با هم مقایسه میکردند آنها را به خورشید و ماه تشبیه میکردند. این تشبیهات قدیمی بصیرت راستینی را در خود نهفته دارد: نور ماه همچنان که نور انعکاسی خورشید است، نور انتقالی آن نیز هست، هیچ کسی نمیتواند لرمانتوف را بدون پوشکین ببیند، آن، وارث و جانشین این است. ولی این نکته نیز باید در نظر گرفته شود که آثار لرمانتوف فی حد نفسه ارزشمند و اصیل و تقلید ناپذیرند، آنها نشان دهنده جهشی جدید در پیشرفت هنری روسیه به شمار میروند.
این کتاب را باید از دیدگاه سوای هیاهوی غرب درباره سولژنیتسین، جایزه نوبل بردن او و سوای تکفیر شرق نگریست. خواننده ایرانی هرچند فراست بسیار در درک و حل بازیهای سیاسی و تبلیغاتی شرق و غرب دارد؛ ولی در اینجا به این فراست او بیشتر نیاز است. نویسنده و ماجرای او را باید فقط در ارتباط با ادراک ایرانی خواند و فهیمد.. این کتاب که میتواند به شناخت بهتر آثار و شخصیت سولژنیتسین کمک کند، متن مصاحبهای است که پاول لیشکو نویسنده اسلوواک در مارس 1967 با او انجام داد.
این کتاب حاصل سفر رضا علامهزاده به روسیه بعد از فروپاشی روسیه است. نویسنده زندگی چهار هنرمند روسی را دنبال میکند که همگی گرفتار سرکوب و سانسور استالین شدند. میخائیل بولگاکف، آندرهای پلاتونوف، اوسیپ ماندلشتام و ایزاک بابل، چهار هنرمندی هستند که نویسنده آرشیو عظیم دولتی فیلم و عکس روسیه را برای یافتن ردپایی از زندگی آنان زیرورو کرده است. او قصد داشته از این جستجو، برای ساختن یک فیلم درباره این نویسندگان و هنرمندان بهره ببرد.