ساعدی به روایت ساعدی مجموعهای است فراهم آمده از آنچه غلامحسین ساعدی درباره زندگی و روش کار و زمانه خود در شش مناسبت و موقعیت مختلف نوشته یا گفته است. 1. در سال 1355 است که ساعدی به خواهش مترجمان انگلیسی آثارش متنی را در شرح حال خود مینویسد که در اینجا به نقل از چشمانداز 2 به طبع میرسد. 2. «نتوانستم همه کابوسهایم را بنویسم» مصاحبهای است با محمود گلباطن در سال 1359. 3. شرح احوال متن پاسخهای ساعدی است به برخی پرسشها درباره چگونگی آمدنش به فرانسه و زندگی در تبعید. 4. در همان تابستان است که ضمن مصاحبهای با رادیو، ساعدی از تجربه نوشتن و نویسندگی خود سخن میگوید. 5. در پاییز همان سال در مصاحبه با م. حقیقی ساعدی از دوران جوانی و نوجوانی و آغاز کار نویسندگی خود میگوید. 6. در روزهای 16 و 17 فروردین 1363 ساعدی در گفتگویی طولانی در چارچوب «طرح تاریخ شفاهی ایران» به تفصیل از خود و زمانه خود میگوید.
در این کتاب کوشیده شده تا درباره نکاتی درباره حافظ و شعر او بررسی صورت گیرد؛ از قبیل: بیان روند زندگانی حافظ برگرفته از متون و منابع معتبر علمی و تاریخی با استفاده از اشعار شاعران نوپرداز معاصر؛ نگاهی به ابعاد و زوایای شخصیت حافظ؛ چرایی تفأل به حافظ و چگونگی تفألزدن؛ تدوین فصلی با نام فرهنگ واژگان اشعار حافظ با بیش از دوهزار واژه؛ فراهم کردن فرهنگ اشارات و تعبیرات عرفانی اشعار حافظ با بالغ بر پانصد واژه.
کتاب «کشف المحجوب» که در واقع پردهگشای اسرار حیات و درون گروهی از عاشقان و شیفتگان جمال محبوب ازلی و ابدی است، جلوهگاه ایمان و ذوق و دانش بزرگمردی است که گرچه شرح کاملی از احوال وی در دست نیست، ولی همین اثر عظیم نماینده وسعت اطلاعات او در علوم قرآنی و احادیث و عرفان است. در این کتاب خلاصهای گویا از شرح زندگی افراد مندرج در کتاب «کشف المحجوب» هجویری ارائه شده و علاقمندان و عرفانپژوهان را در شناخت هرچه بهتر مندرجات کتاب بهویژه شخصیت عارفان و مشایخ راهنما است.
خیاو یا با نام امروزیاش مشکینشهر ترکیب جالبی است از ده و شهر که در پای «ساوالان» کوه عظیم و افسانهای آذربایجان افتاده. نویسنده این کتاب خیاو یا مشکینشهر غلامحسین ساعدی در ۱۳ دی ۱۳۱۴ در تبریز و در خانوادهای کارمند و به قول خودش اندکی بدحال به دنیا آمد. اگرچه پدربزرگ مادری او از مشروطهخواهان تبریز بود و خانوادهٔ پدریش در دستگاه ولیعهد وقت مظفرالدین شاه شغل و مقامی داشتند؛ ولی وضع اقتصادی خانواده مناسب نبود. در مهرماه ۱۳۲۱ دوره ابتدایی را در دبستان بدر آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ توانست گواهینامه ششم ابتدایی خویش را بگیرد.هنگامی که در دبیرستان مشغول به تحصیل بود اولین داستانهایش در هفتهنامه دانشآموز چاپ شد، همچنین داستان بلندی به نام از پانیفتادهها نوشت که مجله کبوتر صلح آن را به چاپ رسانید. در نوجوانی به سازمان جوانان فرقه دمکرات آذربایجان پیوست و در هفده سالگی مسئولیت انتشار روزنامههای فریاد، صعود و جوانان آذربایجان را به عهده گرفت. در تابستان ۱۳۳۲ و هنگامی که ۱۸ سال داشت به اتهام همکاری با فرقه مدتی در زندان شهربانی تبریز حبس شد. ساعدی در خرداد ماه ۱۳۳۳ توانست دیپلم طبیعی خود را بگیرد و یک سال بعد و در بیست سالگی در دانشگاه تبریز تحصیل پزشکی را آغاز کرد. در سال ۱۳۴۶ یکی از پایهگذاران اصلی کانون نویسندگان ایران بود. ساعدی افزون بر نوشتن چند قصه و نمایشنامه و تکنگاری، چند مورد تجربه مطبوعاتی هم داشت که یکی از آنها سردبیری مجله «انتقاد کتاب» بود و دیگری هم مجله «الفبا». وی پس از مهاجرت از ایران و اقامت در فرانسه هم تا مدتی به فعالیتهای مزبور پرداخت. ساعدی در این کتاب شانزده فصل به زبان، قصه، هنرهای دستی، جشنها، کسب و کار، جمعیتشناسی، آداب و رسوم، آثار تاریخی و ... این شهر پرداخته است.