«درخت آسوریگ» منظومهای است میان بز و نخل که به زبان پارتی یا پهلوی اشکانی سروده شده ولی اکنون به خط پهلوی کتاب در دست است. شاید ایرانیان این نوع ادبی را که دارای ویژگی ادبیات شفاهی است، در ادوار قدیم از بینالنهرین اقتباس کردهاند. درخت آسوریگ با توصیف کوتاهی از یک درخت، بیآنکه بهروشنی از آن نام برده شود، به شکل چیستان که از زبان شاعر آغاز میشود و با این توصیف شنونده یا خواننده پی میبرد که منظور نخل است؛ آنگاه نخل خود فوائد خویش را برای بز برمیشمارد. در بخش بعدی بز با او به معارضه برمیخیزد و او را تحقیر و استهزا میکند و فوائد خود را مانند خوراکهایی که از شیر او درست میکنند یا کاربردی که شیر او در مراسم زرتشتی دارد، برمیشمارد. سرانجام به زعم شاعر، بز پیروز میشود.
ادبیات شفاهی ادبیاتی است که به دفتر نیامده و در سینه و یاد و حافظه هر ملتی وجود دارد. به گمان از زمانی که بشر برابر طبیعت قرار گرفت و خود را چیزی جز آن اما در آن دید ادبیات شفاهی پیدایی یافت. به عبارت دیگر ادبیات شفاهی از زمانی که انسان به گپ درآمد و زبان رابط او با جهان بیرونی و درونی اش شد، از مغز به مغز و از سینه به سینه، به امروز رسید. سرایندگان و گویندگان بیشتر و پیشتر گمنام بوده اند، و شک نیست که ادبیات شفاهی مثلا قصه حاصل تخیل و تمنییات گروهی است که گاه در تحت اوضاع و احوال همسان و گاه ناهمگون بزیسته اند...
نویسنده کتاب ادبیات شفاهی مردم آذربایجان در مورد این کتاب میگوید: خلق آذربایجان نیز مانند دیگر خلقهای جهان، دارای گنجینه پایان ناپذیری از ادبیات فولکلوریک می باشد. این نوع از ادبیات که طی قرون و اعصار متمادی به وجود آمده، آئینه تمام نمای زندگی مادی و معنوی مردم این سامان بوده و با مطالعه آن میتوان درباره گذشته پرفراز و نشیب مردم رزمنده تصویر روشنی به دست آورد. مردمی که تا توانسته شمشیر زده و هرگاه که نتوانسته با شمشیر زبان به جنگ بیدادگران شتافته است...
این مقاله از بخش دوم رساله مولانا روحی انارجانی که به لهجه محلی مردم تبریزست سخن می گوید. این رساله دارای دو بخش کاملا مستقل و متمایز است؛ بخش نخست آن درباره رسم و آئین مردم تبریز و بخش دیگر درباره زبان مردم این شهر در پایان سده دهم هجریست. نخستین بخش دارای دوازده فصل و بخش دوم دارای چهارده فصل است. این رساله را نخستین بار شادروان عباس اقبال در شماره سوم سال دوم مجله یادگار معرفی و عکس دو برگ از آنرا برای نمونه چاپ کرده است.
اندرز آذربد مارسپندان یکی از پندنامههای پهلوی است و چنانکه از نامش پیداست، منسوب است به «آذربد مارسپندان» اندرز بد و مؤبد بزرگ زمان شاپور دوم و جزء متون پهلوی چاپ جاماسب جی دستور مینوچهر جی جاماسپ اسانا در صحیفههای 58 تا 71 به چاپ رسیده و در میان اندرز خسرو کواتان و متن ناقصی که از صحیفه 72 آغاز میشود، جای دارد.