نويسنده کتاب «حدود العالم» منطقه کرمان را شامل استان کرمان کنوني به جز رفسنجان به سمت غرب و جنوب و استان بلوچستان و هرمزگان کنوني دانسته و دومين منطقه بزرگ کشور پس از خراسان برشمرده و شهرها، روستاهاي مهم، کوهها، رودخانه و بيابان آن را توصيف نموده است و هدف وي، نگارش نامهاي فارسي اين منطقه براي جلوگيري از عربي شدن آنها و حفظ هويت ملي بوده است.
کتاب حاضر در سی فصل بر اساس طبقه بندی حروف الفبا (از الف تا ی) تنظیم یافته است و پس از شرح مختصری درباره مکان مورد نظر، چگونگی اشتقاق زبانی، فرهنگی و اجتماعی آن بازگو شده است. این پژوهش بر پایه گردآوری آثار و منابع گوناگون مدون است و به هیچ وجه از قواعد و قوانین مربوط به فن اشتقاق لغت و به ویژه زبانشناسی استفاده نشده است.
کتاب از تهران تا کرمان تحقیقی است درباره اوضاع اجتماعی، اقتصادی، جغرافیایی و طبیعی استان کرمان که توسط اکبر باقریان در سال 1348 نگاشته شده است
توکّل اصطلاح دینی، اخلاقی و عرفانی است؛ در لغت به معنای اعتمادکردن، تکیهکردن، اعتمادنمودن بر کسی و اعتراف کردن بر عجز خود است. (لغت نامه دهخدا: ذیل لغت) خواجه عبدالله انصاری از عرفای مشهور قرن پنجم هجری، از مفاهیمی مانند لجا، تفویض و تسلیم در کنار توکّل نام برده است. وی مقام توکّل و تفویض را کار خود به حقّ سپردن معنا کرده است. و سپس مقام لجا و تسلیم را بر توکّل و تفویض برتری بخشیده و آن را سپردن خویشتن به حقّ دانسته است؛ یعنی تسلیم هر آنچه میان بنده و خداوندا از اعتقاد، خدمت (بندگی) و حقیقت است. سنایی نیز در باب اول حدیقه الحقیقه، این دیدگاه را در مقام توکل در دو"حکایت فی توکّل العجوز "، "حکایت التمثیل فی الذی هو یطعمنی و یسقینی" به تصویر کشیده است. هم چنین انصاری با بیان درجات توکّل و نامگذاری آن به این نکته مهم اشاره دارد که یقین به قسمت غیر از رضا به قسمت است؛ و عمیق ترین آرامش ناشی از رضایت به خدا و قضای وی را سنایی در داستان "حاتم و زن" وی در ذیل حکایت "فی توکل العجوز" آورده است. خواجه عبدالله انصاری نهایت کار خود را متوکّل را به توکّل حقیقتی میداند که همانا پیوند مقام توکّل با حال و مقام رضاست.
شرح و تفسير مثنوي جلالالدين محمد مولوي سابقهاي ديرين دارد، اما نکته حائز اهميت در شيوه شرح اين تفاسير، گرايش عرفاني آنها در توضيح محتوايي ابيات است. در شيوه تفسيري که براي تحليل يکي از مشکلات مثنوي در اين مقاله به کار گرفته شده است، کوشيدهايم تا حوزه معاني ابيات را از ميان مباحث برون متني نظير مباحث و مسائل عرفاني، به الفاظ آن محدود و مدلل سازيم. در اين شيوه، مبناي معنايابي در شعر توجه به صنايع ادبي و آرايههاي زباني آن است. اين شيوه را براي به چالشکشيدن اين پيش فرض رايج در ميان مثنوي پژوهان که لفظ و صورت در برابر انديشه بلند مولانا بیاعتبار و بيارزش است، «شرح صوري» ناميدهايم. در اين شيوه بيش از هر چيز زبان مثنوي و شاعرانگي مولانا معيار شرح و توضيح ابيات قرار ميگيرد؛ معياري که در فهم بهتر عرفان مولانا نيز ميتواند تاثير بسزائي داشته باشد.