این کتاب توسط امیر عبدالصمد خلعتبری گردآوری شد و به اهتمام محمود تفضلی در سال 1362.ش توسط نشر نوین به چاپ رسید. این کتاب درواقع دو بخش است: در بخش نخست آن، زندگی سپهسالار تنکابنی شرح داده شده و بخش دوم آن، یادداشتهای شخص سپهسالار است که شامل 169 یادداشت یا سند میباشد. در بخش نخست، تفضلی شرح کاملی از زندگی سپهسالار از کودکی تا سرداری، خدمات دولتی، فتح تهران و خودکشی او آورده است. در این بخش آنچه در مورد مشروطه استرآباد است شرح حوادث این منطقه در حدود یک سال پس از اعطای مشروطیت میباشد. در آن زمان عدهای از ترکمانان را ملاکان با دسیسه درباریان مستبد شاه، تحریک کردند و آنها به منظور ایجاد زحمت برای حکومت مشروطه، به منطقه تاخت و تاز نمودند و این بود که محمدولیخان سپهدار مأمور سرکوبی آنان شد. مأموریت سپهدار از رمضان 1325.ق تا جمادیالثانی 1326.ق به طول انجامید. او جنگهای سختی با ترکمانها کرد که طی آن اسرا و اموال غارتشده را از آنان باز ستاند و به صاحبانشان برگرداند و مبالغی از مالیاتهای عقبافتادهشان را وصول کرد. با این حال چون درباریان، قدر کارِ او را ندانستند، منطقه را رها کرد و از راه شاهرود و سمنان خود را به «لار» رسانید. در این مدت مجلس هم به توپ بسته شد و دوره استبداد صغیر آغاز گردید. او درواقع دفعالوقت میکرد تا اوضاع تهران مشخص شود، خود در این یادداشتها نوشته است: «بنده هم برای اینکه کمی وقت بگذرانم در این راهها توقف کردم.» بههرحال پس از رسیدن به تهران و اعزام به محل مأموریت جدید و سپس رویگردانی از اردوی استبداد، در تنکابن پرچم مشروطهخواهی افراشت و از این کار او، استرآباد هم پیروی کرد و استرآبادیها خروج حاکم دستنشانده شاه مستبد ــ محمدعلیشاه ــ را خواستار شدند. در بخش دوم کتاب که عیناً یادداشتهای سپهسالار آمده، چیزی که جالب است حضور علیمحمدخان کتول (سالار معزز/ مفاخرالملک) و سعداللهخان میرفندرسکی (ایلخانی)، مستبدان منطقه، در اردوی سپهسالار تنکابنی میباشد که با ترکمانها میجنگیدند. سپهسالار خود یادآور شده است که مالیات دو ساله به قدر بیستهزار تومان از مردم گرفته شد. یکی از علتهای رنجیدن سپهسالار تنکابنی از دولتیان و رها کردن منطقه استرآباد و به سوی تهران رفتن، این بود که تلگرافخانه را که پنج سال اجاره کرده بود از او گرفتند. وی در کتول مهمان علیمحمدخان مفاخرالملک شد و از راه شاهرود به سمت تهران رفت. در ادامه یادداشتها، او از جنگ نیروهای دولتی با نیروهای شاه مخلوع و تیرباران شدن علیخان ارشدالدوله و فرار سواران ترکمن و مازندرانی و استرآبادی او یاد کرده و همچنین از ورود اردوهای دولتی به ساری و بارفروش، که خود معترف است که چه ظلمها کردهاند: «هرجا میرسند آتش میزنند و خراب میکنند و غارت و قتل مینمایند.» او از قشونکشی عبدالحسینخان معزالسلطان به سمت استرآباد هم یاد کرده است که نزدیکی روستای «گز»، اهالی کردمحله (= کرد کوی امروزی) سد راهش شدند و پانصد تن از افراد او را کشتند و او را ناگزیر کردند که فرار کند.
"بلند آفتاب خراسان "مجموعهای است مشتمل بر نوشتهها و سرودههایی که پس از درگذشت "محمدتقی ملکالشعرای بهار "در مراسم تشییع جنازه وی و طی چند سال به مناسبتهای مختلف از جمله مراسم یادبود آن استاد در نشریات فارسی به چاپ رسیده است .این مجموعه متشکل از دو جلد است که جلد اول آن در سه بخش تنظیم شده است :بخش اول مشتمل است بر گزارشها، مقالهها و تحقیقات مختلف مربوط به زندگی و شخصیت بهار ;بخش دوم، برگزیدهای است از اشعاری که در رثای استاد سروده شده است ;بخش سوم حاوی چند مطلب در نقد و معرفی کتاب "بهار و ادب فارسی "است که نگارنده در سال 1351در دو مجلد آن را انتشار داده است .(این مطالب، اشاراتی است چند درباره نویسندگی ملک الشعرای بهار) .
سید هاشم موسوی حداد یکی از عارفان نامیِ شیعه و از شاگردان برجستهی سید علی قاضی بود. سید هاشم در شهر کربلا متولد شد و در نجف اشرف به تحصیل علمِ دین پرداخت. این طلبهی وارسته هیچ در بند دنیا و تجملات مادی نبود، و از درآمد حاصل از نعلسازی، به سادهترین شکل ممکن روزگار میگذرانید؛ در واقع لقب حداد (به معنی آهنگر) با توجه به حرفهی ایشان به وی اطلاق شد. سید هاشم حداد در سال 1279 متولد شد، و به سال 1363 از دنیا رفت. از وی نامههایی چند به جامانده، که توسط شاگردشان، سید محمدحسین حسینی طهرانی گردآوری شده، و ذیل کتاب روح مجرد در اختیار علاقهمندانِ این موحد نامی قرار گرفته است. در کتاب نامبرده همچنین، در باب مهمترین رئوس فکری و جالبتوجهترین اعتقادات دینی حاج سید هاشم موسوی حداد نیز بحث شده است. کتاب روح مجرد در قالب دوازده بخش کلی تنظیم گشته است. سید محمدحسین حسینی طهرانی که خود یکی از بزرگان حوزه و از عالمان شاخص دوران به شمار میرود، در کتاب روح مجرد نهایت همّ خود را به کار برده تا فقط پارهای از روشنای روح و قطرهای از دریای ایمان یار و استاد خود، حاج سید هاشم را بر ما که مخاطبین کتاب او هستیم، آشکار سازد. از بخشهای جالب توجه کتاب صوتی روح مجرد، خصوصاً باید به قسمتهایی اشاره کرد که در آنها اشاراتی به علاقهی حاج سید هاشم به عرفانِ مولوی و ابن عربی شده است؛ علاقهای که البته انتقاداتی را از سوی برخی از ظاهربینان متوجه ایشان نمود؛ اما به هر رو، مانعی در غور حاج سید هاشم در حالات عرفانی نشد.
محمدولی خان خلعتبری معروف به سپهدار تنكابنی در حدود سال 1225 ش در یكی از روستاهای اطراف تنكابن به دنیا آمد و پس از فراگیری دروس ابتدایی، وارد كارهای نظامی گردید. وی مراحل ترقی را به سرعت پیمود و در زمان مظفرالدین شاه، با تقدیم پیشكشی قابل ملاحظهای وزیر گمرك شد. محمدولی خان در طی سالیان متمادی پستهای متعددی از قبیل حكمرانی گیلان، اردبیل و مشكین شهر را به عهده گرفت و از طرف مظفرالدین شاه، لقب سپهدار اعظم را دریافت كرد. وی همچنین مدتی حاكم تهران بود و بر آزادیخواهان خشونت زیادی روا داشت. سپهدار هنگام مشروطه از رجال مستبد و خودكامه به شمار میرفت و با آزادی و مشروطیت دشمنی داشت به طوری كه با شنیدن نام مشروطه، حالش دگرگون میشد. وی كه برای سركوبی شورش آذربایجان راهی این خطه شده بود، وقتی كه نتواسنت كاری از پیش ببرد، راهی گیلان گردید و انجمن عدالت را تشكیل داد. سپهدار در حالی كه در ابتدا از طرفداران محمدعلی شاه بود، پس از چندی قصد فتح تهران نمود و پس از فتح پایتخت و خلع پادشاه، شخص اول ایران شد. وی پس از مدتی صدراعظم احمد شاه گردید و همزمان وزارت جنگ و داخله را بر عهده داشت. سپهدار پس از سه بار نخستوزیری و در حالی كه لقب سپهسالار اعظم را هم یدك میكشید، مدتی والی آذربایجان بود تا اینكه در كودتای اسفند 1299 ش در زمره توقیفشدگان قرار گرفت و مدتی را در زندان گذراند. وی در سالهای آخر عمر به عنوان یك رَجُل برجسته در مراسمها حضور مییافت تا اینكه بابت مالیات املاك وسیع خود، مبالغ هنگفتی بدهكار شد. سپهدار كه هرگز سختی ندیده و عمری زیر بار این حرفها نرفته و كسی از او مطالبه مالیات نكرده بود، چون عرصه را بر خود تنگ دید در 27 تیر 1305 ش در هشتاد سالگی با اسلحه كمریاش خودكشی كرد و در امامزاده صالح تجریش به خاك سپرده شد. وی مردی بسیار متهوّر، تندخو، فاقد نظم و ترتیب، متعدی، مستبد، خودرای، جاهطلب، لجوج و كینهتوز و حریص در جمعآوری اموال به خصوص املاك بوده است. سپهسالار بزرگترین ملاك زمان خود بود و بیش از هزار نفر نوكر و سوار و خدمه داشت كه همه از او تأمین میشدند.