دانش بلاغت مانند علم منطق و دستورزبان، ریشه در فطرت آدمی دارد. هر انسان بلیغی در هر گوشهای از جهان که بخواهد به گونهای مؤثر سخن گوید، ناگزیر از رعایت قوانین بلاغت است؛ باید اصل «مطابقت سخن با مقتضای حال مخاطب» را در نظر بگیرد و هرگاه بخواهد سخن خود را بیاراید، به ناچار سراغ جاذبههایی چون استعاره، تشبیه، تضاد و مراعات النظیر و ... برود. همام تبریزی، همچون دیگر شاعران سرآمد این مرزوبوم ادبپرور، در دیوان خود از مقوله بیان، استفاده بسیاری برده است. باید اذعان کرد که حجم اندک این اثر، سرشار از فنون و صنایع بیانی است که هریک به نوبه خویش نمایانگر ذوق، اندیشه و روح لطیف این شاعر تبریزی است. بسامد بهکارگیری فنون بیانی در اشعار همام متفاوت است؛ ولی روی هم رفته بیان و ظرافتهای آن بهطور چشمگیری در دیوان او حضور دارد. از لحاظ آماری، استعاره اولین رتبه و تشبیه، کنایه و مجاز رتبههای دوم، سوم و چهارم را به خود اختصاص میدهد. نکته بسیار مهم و حائز اهمیت در زیباشناسی شعر همام، این است که این مباحث بهطور کلی از پیچیدگی، اغلاق و تکلف به دور مانده است. تشبیهات روی هم رفته ساده، مطلوب و دلپذیر است. کنایات خواننده را دچار سردرگمی نمیکند. استعارهها بیشتر از نوع استعارههای معمول و مأنوس است و سرانجام مبحث مجاز، که بخش اندکی را به خود اختصاص میدهد.
سید محمود نشاط در مورد موضوع کتاب می گوید: ادات تشبیه در زبان فارسی که اصل آن مربوط به علم بیان و بدیع و شرح آن مرتبط با دستور زبان فارسی است انتخاب نمود و اگرچه ناگریز به ذکر برخی از اشارات و اصطلاحات بیانی گردیده است اما مقصود حقیر جمع آوری و بحث در اقسام ادات تشبیه از لحاظ دستور زبان فارسی است. نکاتی که همچنان در این مقدمه یادآور می گردد: یکی اینکه سعی نمود بامکرر کردن مثال بر طول ملال نیفزاید و در هر مورد به ذکر یک تا پنج شاهد قناعت ورزید و در صورت لزوم امثله و شواهد دیگر را با تعیین صفحه و سطر کتاب ماخذ به حاشیه موکول ساخت. اشعار را غالبا از منوچهری دامغانی چاپ دبیرسیاقی که فی الواقع استاد تشبیه نیز می باشد و تشبیهات وی در نهایت متانت و استواری است برگزید تا مراجعه به شواهد و نظائر موضوع سهل باشد و نیز مثال نثر را به مناسبت وضوح و به منظور اختصار حذف نمود. ادات تشبیه و قیود و پسوندها و غیره را برای سهولت کار مراجعان به طریق الفبائی منظم ساخت و توضیحات و مطالب را با شماره های مستقل مجزا نمود و صفحات و سطور مراجع و ماخذ را ذیل مطالب بیان داشت. از توضیح واضحات و تکرارهای زائد چشم بپوشید و با عبارتی سهل و ساده نگاشت تا درخور استفاده همگان باشد.
یکی از فرهنگهای معروف زبان فارسی که در دوره دوم فرهنگنویسی در هند نوشته شده، «بهار عجم» تألیف لالهتیک چندبهار است. تذکرهنویسان درباره زندگی او سخن چندانی نگفتهاند. این کتاب از جمله فرهنگهای شعری است که حدود ده هزار از مفردات، مرکبات و عبارات و امثله فارسی را دربر دارد و اغلب آنها را بر اساس شواهد شعری معنی نموده است و بین آنها بعضی کلمات عربی و هندی که فارسیان در آن تصرف نموده و به صورت فارسی آوردهاند، نیز دیده میشود. از ویژگیهای این فرهنگ یکی از آن است که بسیاری از ترکیبات فارسی را به عنوان یک مدخل مستقل و غالباً با ذکر شواهد شعری و با استفاده از حدود 200 دیوان شعر و کتاب نثر شرح داده است.
«خرق عادت» يكي از نتايج مسلم مجاهده و رياضت عرفاني، و توجه و تمركز به ضمير ناخودآگاه سوررئاليستي است كه پيشينه آن يقيناً در بخشهاي گمشده تاريخ حيات بشر ـ اسطورهها ـ قابل پيگيري است. تاثيرپذيري سوررئاليسم، در انديشه و عمل، از انديشههاي عرفاني، منجر به ظهور برخي تشابهات و اشتراكات بين اين دو مكتب (در عين تقابلات و تمايزات بنيادين ادبيات عرفاني و سوررئاليستي با يكديگر) شده است كه «خرق عادت» عينيترين و شگفتانگيزترين ثمره برنامههاي نسبتاً مشتركشان محسوب ميشود. تنوع نتايج خارقالعاده، از جمله كرامات، كشف و شهود، تصادفات عيني، سحر و جادو، پيشگويي و غيبگويي، در نمونههاي عرفاني و سوررئاليستي، گرچه زمينه مناسبي براي ادعاپروري و هذيانپردازي محسوب ميشود، از منظري ديگر ميتواند به فلسفه انزواطلب و دنياگريز عرفان ختم شود كه ريشه در جريانات اجتماعي و واكنشهاي فردي عارف اديب، و به تبع آن هنرمند سوررئاليست دارد. تاكيد براين نكته نيز ضروري است كه «خرق عادت» ـ برجستهترين نقطه مشترك در نتايج عملي عرفان و سوررئاليسم ـ در مواردي چند، با آبشخورها، برنامهها و رسالتهايي كاملاً متفاوت بين دو مكتب، ظاهر شده است؛ بنابراين مطالعه تطبيقي «خرق عادت» بين عرفان و سوررئاليسم، نميتواند از اهميت و استقلال دو مكتب فكري عظيم در ادبيات جهان، بكاهد يا داعيه همساني، همانندي و پدرپسري عرفان و سوررئاليسم را داشته باشد.
شخصيتهاي داستاني از طريق انتساب خصيصههاي فردي، اجتماعي، سياسي و ... در يک متن معرفي ميشوند و در جريان کنشها و واکنشها، بازتابدهنده افکار، آمال و ناگفتههاي دروني خود، خالق اثر و ويژگيهاي محيطي هستند. هدف از مقاله حاضر، تحليل ساختار شخصيت و امکانات محيطي در ايجاد و شکلگيري شخصيتهاي داستاني در آثار داستاني «صادق هدايت» است. حضور شخصيتهاي تيپيک «هدايت» در محيط داستانهايش به رکود و ايستايي فضاي جامعه داستاني دامن زده است و «هدايت» با به نقد کشيدن اين ساختار در قالب شخصيتهاي درونگرا، منزوي، شکست خورده و ...، عمل شخصيتها را در برابر حوادث داستانياش به مبارزه طلبيده است. تعدد شخصيت به عنوان بيماري اجتماعي و رواني، شخصيتها و محيط داستاني را تحت تاثير قرار داده و هر دو را از خودشناسي، قدرت عمل و پويايي بازداشته است.