استاد امام عبدالکریم بن هوازن قشیری(376-465 هـ.ق) یکی از بزرگترین عالمان، عارفان و متکلمان بزرگ قرن پنجم هجری قمری است که آثار فراوانی به او نسبت داده شده است. مهمترین اثر عرفانی او، کتاب الرساله القشیریه است. این کتاب چه در زمان مؤلف و چه پس از او از مهمترین متون صوفیه بوده که همواره مورد توجه عارفان و صوفیان قرار میگرفته است. از سوی دیگر، یکی از عارفان و عالمان بزرگ کُرد در قرن دهم هجری به نام سیدمحمدحسن، مشهور به مصنّف(909-1014 هـ.ق) که دارای تألیفات فراوانی است، اثری به نام سراج الطریق دارد. این اثر که در محتوای عرفان اسلامی به نگارش درآمده، به نظر میرسد به تأثیر از رساله قشیریه نوشته شده است. نگارنده در این مقاله که به روش تحلیلی ـ توصیفی با استفاده از منابع کتابخانهای نوشته شده، قصد دراد با مقایسه دو اثر، میزان تأثیرپذیری سراج الطریق از رساله قشیریه را مورد بررسی قرار دهد. نتیجهای که از این پژوهش گرفته میشود این است که سراج الطریق نه تصنیف و نه تألیف است؛ بلکه میتوان آن را در عداد تحریری دیگر از رساله قشیریه و یا دگر بیانی به شمار آورد.
«رساله قشیریه» از کتب معتبر صوفیه در قرن پنجم است که زینالاسلام ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک بن طلحة بن محمد قشیری در 437 هـ.ق نوشته است. هر چند که امام قشیری پیش از هجویری وفات یافته است، با این وجود جامعترین و معتبرترین کتابی است که از قدما در باب تصوف بر جای مانده است. رساله قشیریه نامه یا پیامی است که قشیری به صوفیان شهرهای اسلامی فرستاده است و آن را در سال 437 هـ. آغاز کرده و در 438 هـ. به پایان رسانده است. این کتاب دربرگیرنده پنج فصل است که در فصل اول آن شرح احوال و آثار قشیری، استادان و شاگردان وی بررسی شده، در دوم مباحث دستوری و زبانی کتاب در سه بخش مورد بحث قرار گرفته، در فصل سوم ضمن برگردان اشعار عربی رساله به فارسی از گویندگان آن اشعار هم سخن به میان آمده، در فصل چهارم احادیث شریف نبوی و احیاناً احادیث قدسی با ذکر مآخذ آنها جای گرفته و در آخرین فصل شخصیتهای ذکرشده در رساله که بیش از 560 نفرند، در صورت امکان معرفی شدهاند.
یکی از شاخههای علوم اسلامی، که در میان مسلمانان در دورههایی، رشد فزایندهای داشته و ذهن بسیاری از دانشمندان اسلامی را به خود مشغول کرده، علم کلام و یا اصطلاحا فلسفه اسلامی بوده است. یکی از مباحث علم کلام، جسم پنداشتن خدا و مساله عرش و استوا است. هدف این پژوهش، پاسخ به این پرسش است که دیدگاه کلامی سنایی در این باره بویژه، عرش و استوا با دیدگاه فرقههای کلامی چه تفاوتی دارد. از این رو ضمن تعریف لغوی و اصطلاحی این دو واژه، پیشینه تاریخی آنها در بین فرق مختلف کلامی مورد و اکاوی قرار گرفته و وجود اشتراک و افتراق دیدگاه سنایی با دیگر متکلمان، بررسی شده است.
قبل از ظهور زرتشت، آریاییها الهههای متعدد داشتند؛ دیوان پروردگاران مشترک بین اقوام هند و ایرانی بودند. اما پس از جدایی ایرانیان از هندوان، پروردگاران مشترک قدیم یعنی دیوها که مورد پرستش هندوان بودند، نزد ایرانیان، اهریمنان خوانده شدند. در آیین زردشت تعداد دیوان بسیار است. هفت دیو در مقابل هفت امشاسپندان قرار دارند. اهریمن برای مبارزه با اهورامزدا شش دیو میآفریند. اولین دیو، «اکومنه» نام دارد؛ به معنی بدنهاد و بدسرشت. این دیو را اهریمن در مقابل «وهومنه» یا «بهمن» آفرید. به نظر محققان اکومنه دیو همان اکوان دیو است که رستم در شاهنامه فردوسی با او مبارزه میکند و او را از پای درمیآورد. در این پژوهش دیو از دیدگاه عرفانی آن مورد بررسی قرار نگرفته است، زیرا پرداختن به آن به مجالی فراخ تر نیاز دارد.