بخشی از آنچه ما بهعنوان میراث مشترک ایران و هند میشناسیم، ریشه در فرهنگ هند و ایرانی دارد و مربوط به گذشته دور خاورزمین و زندگی مشترک اقوام هندی و ایرانی است. وجوه شباهت «آرش کمانگیر» در اساطیر ایرانی و «ویشنو» در اساطیر هندی، نمونهای ریشهدار در این زمینه قلمداد میشود. در این جستار، براساس روش تطبیقی مکتب فرانسوی و با شیوه تحلیل محتوا، شخصیت آرش کمانگیر در سه دوره باستان، میانه و اسلامی، بررسی شده و وجوه مشترک آن با ویشنو در اساطیر هند نشان داده شده و این نتایج به دست آمده است: دو اسطوره آرش و ویشنو دارای خاستگاهی مشترک و بهتبع آن، وجوه اشتراک دامنهدار و گستردهای هستند و در طرح شخصیت اساطیری آن دو، مسئله نبرد خیر و شر از جایگاه خاصی برخوردار است. همچنین وجه جنگاوری ایزد باران، در پروردن اساطیری نظیر آرش و ویشنو، پیکرینه بودن دو اسطوره و ارتباط آن دو، با عناصر طبیعی و عوالم آسمانی، از دیگر نتایج بهدستآمده در این پژوهش است.
برای ایرانیان از روزنه چشم بیگانگان به جهان نگریستن ره رستگاری نیست و از دیدگاه آنان به ایران نگریستن مایه شرمساری است!» و بر پایهی همین باور، همهی یافتهها و گفتههای غربیان دربارهی تاریخ این سرزمین اهورایی را به کناری میگذارد و خود میکوشد بر پایهی «گفتارهای ایرانی» و در بالای همه شاهنامه و اوستا به ردیابی زمانهای تاریک این تاریخ بپردازد. این گونه است که در پیشگفتار چاپ سوم با سربلندی مینویسد: «خوشبختانه در این زمان بیست و شش ساله بسا از تیرگیهی سرگذشت نیکان ما که با آشوب و ویرانی و سوختار و کشتار دیگران پدید آمده بود، روشن شد، از آنمیان، پیدا شدن ۵۴ کوزه آب کردن مس ششهزار ساله در اریسمان کاشان که تاریخ درست آغاز هنگام فریدون را براست داشت، و روشن کرد… و نیز پیدا شدن یک گلنوشته در هلیل رود بلوچستان که پانسد سال پیشتر از کهنترین نوشتههای نگارهای سومر پدیدار شده بود و پدیدائی نوشتن و دبیری را در ایران نشان داد… و پیدا شدن «کوس» پایتخت آریائیان پس از ستم بابلیان نزدیک شهر آمل… این گونه است که جنیدی میکوشد بر پایهی گفتارهای کهن ایرانی و از میان نمادهای گوناگون نکتههای روشنگر تاریخی را بیابد و با یاریگرفتن از یافتههای زمینشناسی و باستانشناسی «تاریخ مدون» آریاییان را دریابد و بازنماید و چه بسا در این راه دشوار و پرسنگلاخ کامیابیهایی هم داشته است. نویسنده، پژوهش خود را با چگونگی آفرینش آغاز میکند و بررسیهایش را تا زمان مرگ فریدون و «جدائی کامل کشورهای آریائی» دنبال میکند. پس از جستارهای آغازین دربارهی آفرینش و بشر نخستین و پیدایی پادشاهی از دورهی فرواک (سخنگویی بشر) یاد میکند؛ سپس به بازیابی نماد اژدها میپردازد و آن را برابر با آتشفشان بر میشمرد. در دورهی هوشنگ خانهسازی، پیدایی آتش و قانون بررسیده میشود. در بخش دیگری از کتاب نویسنده تاریخ پیدایی سلاح و رامکردن اسب و دیوان و نویسندگی و خط و پیدایش دین را تا دورهی تهمورس میرساند. یافتههای تمدنی و پیشرفتهای فرهنگی آریاییان همچون سرشتن گل و سفالسازی و خانهسازی و پیدایی فلز و فلزکاری و دورهی مادرسالاری و… تا دورهی فریدون ردیابی میشود و سرانجام جدایی کشورهای آریایی در زمان فریدون به انجام میرسد. این پژوهش میتواند – و باید – بنیادگذار شاخهای نوین باشد از دانش شاهنامهپژوهی و ایرانشناسی تا از این راه زوایای گنگ و تاریک تاریخ ایران روشن شود.
این کتاب بر آن است تا به شیوهای تحقیقی و مستند به منابع و مدارک مربوط، نشان دهد اولا فرهنگ و شعر و ادب فارسی، در ورای اشارات و تلمیحات و رموز و مظاهر گوناگون، بر چه پشتوانه سرشاری از اندیشه و ادراک تکیه دارد، دوم اینکه روشن کند درک ابعاد هنری و غنای فرهنگی آن بدون اطلاع از این اشارات و کنایهها و اسرار و رموز ممکن نیست. بسیاری از علاقمندان به ادبیات هنگام مطالعه داستان و شعر با شخصیتها، روایتها و مکانهایی که در اثر آمده آشنا نیستند؛ به همین دلیل شاید نتوانند به لایههای عمیقتری از درک داستان دست پیدا کنند. بنابراین مطالعه آثاری همچون این کتاب میتواند روایات نهفته و اصطلاحات ناشناخته را به مخاطب بشناشاند. کتاب به شکل الفبایی طراحی شده و هر توضیح و مرجع موردنیازی به صورت مدخل ارائه شده است. در هر مدخل، مثالهایی از اشعار و متون ادبی ارائه شده تا درک موضوع راحتتر و شیرینتر شود.
رابطه بين نحو و انديشه در زبانشناسي از طريق افعال و حالات بيان شده با فاعل، مفعول و مسند بيان ميشود و جهت دستوري فعال، منفعل و غيره را پديد ميآورد. جهت دستوري، نگرش و موضعِ نويسنده را نسبت به موضوع نشان ميدهد و پژواک وضعيت ذهني نويسنده است. همچنين در شناخت حالات شاعر اهميت دارد و وضعيت روحي او را به ما نشان ميدهد. علاوه بر آن در مقايسه حالات چند شاعر با يکديگر موثر است. در اين پژوهش، نوع، تعداد و درصد جهت دستوري در سه غزل ابتهاج، نادرپور و فرخزاد که به تقليد از يک غزل سعدي سروده شده مورد بحث و بررسي و مقايسه قرار گرفته و رابطه آن با مکتب رمانتيسم بيان شده است تا جهت دستوري غالب و نحوه موضعگيري شاعر نسبت به معشوق در سه غزل مشخص شود. نتيجه اين که برخلاف روحيه منفعل رمانتيک، جهت فعال در غزل غلبه دارد و علت آن را ميتوان وجود ديالوگ خيالي بين شاعر و معشوق دانست. از ميان سه شاعر ابتهاج بيشترين و فرخزاد کمترين درصد جملات منفعل را دارد، اما نحوه به کارگيري جملات فرخزاد از الگوي خاصي پيروي ميکند.
اين مقاله به بررسي تطبيقي ساختار داستان رستم و اسفنديار به روايت ابن مقفع در نهايه الارب و فردوسي در شاهنامه بر اساس ديدگاه هانزن (بررسي و مقايسه در دو سطح كلي و جزيي) ميپردازد. بدين منظور نخست روايتهاي مشابه با روايت ابن مقفع و فردوسي گردآوري شده و به تفاوت بنيادين اين روايتها، يعني زردشتيبودن يا نبودن رستم، پرداخته شده است. پس از آن، ساختار داستانها در دو سطح كلي و جزيي مورد بررسي قرار گرفته و اين نتيجه حاصل شده است كه روايت ابن مقفع روايتي تاريخي با ساختاري پيوسته است كه در شاهنامه به چند داستان تقسيم شده است، اما روايت فردوسي داستاني هنري و شاعرانه است.