داستان سیاه زنگی اثر زکریا تامر داستاننویس سوری است که در فضایی سوررئالیستی رخ میدهد و به شیوه سیال ذهن روایت میشود و به این دلیل، شخصیتها و حوادث داستان برگرفته از ناخودآگاه نویسندهاند. این مقاله در تحلیل داستان مذکور به تحلیل شخصیتهای داستان و حوادث آن از منظر نظریههای روانکاوی جدید پرداخته است و هریک از شخصیتهای داستان را طبق تقسیمبندی فروید نماد و نماینده بخشی از ناخودآگاه انسان قرار داده است. بدین ترتیب، شخصیت «سیاه زنگی» در داستان، نماینده بخش «نهاد» در دستگاه روانی انسان و شخصیت «راوی» در بسیاری مقاطع، نماینده «من» است و شخصیتهای فرعی «دخترک» (مقطع سوم) و «سرکارگر» (مقطع پنجم) نماینده «فرامن» هستند. در تحلیل روانکاوانه حوادث داستان باید گفت، این حوادث در دو دوره از حالتهای روانی نویسنده اتفاق میافتد: قسمتهای ابتدایی داستان مربوط به دوران غلبه غریزه حیات بر ذهن نویسنده است و قسمت پایانی داستان (مقطع ششم) مربوط به چیرگی غریزه مرگ بر غریزه حیات در اندیشه اوست.
انگیزه نویسنده در نگارش این کتاب شناساندن بهتر هدایت و نمایاندن حقیقت و روحیه و افکار او بوده است. سرآغار کتاب از احساس و طرز فکر نویسنده چشماندازی به خواننده میدهد. نخستین بخش مربوط است به آنچه خوب یاد موافق یا مخالف درباره هدایت گفته و نوشتهاند و شکل یک شرح حال ساده و ظاهری را دارد. دومین گفتار شرح احوال و افکار و سرنوشت هدایت است و تقریباً نتیجه و خلاصهای است از تحقیق و جستجوی او و شخصیت او. در سومین فصل هدایت از پشت عینک علوم به تماشا نشسته شده است که با علوم آشنایی دارد و اطلاعات عمومی او چه اندازه است؟ افکار و عقایدش با دانشها مطابقت دارد؟ و علم چه نظری درباره او میتواند داشته باشد؟ در آخرین فصل کتاب خواننده با زبان و فکر هدایت، جملات و عبارات او را که درباره خودش و حقایق دنیا صدق میکند و جوابگوی خیلی چیزهاست از لابلای آثار او دستهبندی و عنوانبندی شده است.
زکريا تامر يکي از نويسندگان سوريه است که در قالب داستان کوتاه دستي توانا داشته است. او داستانهايش را در ساختاري منظم و ترکيبي به هم پيوسته به نگارش درميآورد و تمام عناصر و واحدهاي تشکيلدهنده آن را به حرکت و تکاپو واميداشت تا پيام مشخصي را انتقال دهد. نام يکي از داستانهايش، «وجه القمر» است که در آن همه عناصر را در کنار هم در يک رشته خطي قرار داده تا پيام دفاع از زن شرقي را که تا قبل از اين خوار و ذليل شده است، به همگان برساند. براي درک پيام اصلي داستان، تحليل آن بر اساس دو محور همنشيني و جانشيني کمک شاياني ميکند. محور جانشيني به نويسنده امکان ميدهد که از بين مجموعه واژگان، واژه متناسب با ساختار را برگزيند. واژگان گزينش شده در يک مسير خطي عمودي کنار هم قرار ميگيرند و ترکيب نوشتاري جديدي را به وجود ميآورند و ارزش جانشيني آن به جاي واحدهاي ديگر، از اينجا فهميده ميشود که سميحه، شخصيت زن داشتان به معناي بخشنده است و زنان شرقي تمام وجود خود را به مردان بخشيدهاند. در محور همنشيني، ارتباط عبارتها و ترکيب آنها در يک خط افقي بررسي ميشود و وقتي در کنار هم قرار ميگيرند، مسير داستان به جلو حرکت ميکند. همچنين، توصيفهايي بررسي شدهاند که به تنهايي معناي صريح دارند، ولي با هم معناي نشانهاي مييابند، مثل همنشينشدن درخت ليمو و صداي ناله مرد ديوانه که دال بر ايجاد حد فاصل بين دوران کودکي سميحه و پس از آن است.
نویسنده کتاب، دکتر قاسم سامرایی، از فهرستنویسان و نسخهشناسان دانشگاه امام محمد بن سعود در ریاض است که در کتابخانه و بخش اطلاعرسانی دانشکده علوم اجتماعی این دانشگاه به تدریس و تحقیق مشغول است. وی اهتمام ویژهای به کهن خطشناسی و پژوهش در نسخههای خطی عربی دارد و در این زمینه علاوه بر تخصص و دانش گسترده، در برخی دانشگاهها و مراکز نسخهشناسی نظیر دانشگاه لیدن تدریس و سخنرانی کرده است. نام این کتاب گویا از ابداعات مؤلف باشد، او مینویسد«علم اکتناه» شامل دو علم کهن خط شناسی و نسخهشناسی است. نویسنده معتقد است این دو اصطلاح از یکدیگر جدانیستند و هر پژوهشگر و فهرستنگاری باید از سیر تحول خطوط عربی، صنعت کاغذ، شیشه، الیاف، مس، آهن، چوب، و همچنین ساخت قلم، مرکب، رنگ، صحافی و تجلید، تذهیب و زرکوبی و نظایر آن در سراسر سرزمینهای اسلامی مطلع باشد.
طي سالهاي اخير، تلاشهاي گستردهاي به منظور ايجاد شيوههاي نوين آموزش خارجي در راستاي تسلط زبان آموزان بر مهارتهاي مختلف زباني صورت گرفته است. زبان نيز به عنوان ماده اصلي فرايند آموزش، بحث و جدلهاي مختلفي را از سوي دانشوران حوزههاي مختلف به خود اختصاص داده است که هر يک از اين آرا و افکار به نوبه خود شايان واکاوي و نقد و بررسي است. در پژوهش حاضر با روش توصيفي ـ تحليلي ميکوشيم تا با بررسي توانمنديهاي لازم براي فراگيري زبان عربي در دو حوزه شنيدن و گفتار نقش مدل ترکيبي notional functional syllabus (سيلابس مفهومي کاربردي) و روش task-based approach (کارمحور) را براي اهداف Arabic for the general purpose (عربي براي اهداف عمومي) و purpose general Academic Arabic for the (عربي براي اهداف عمومي دانشگاهي) مورد ارزيابي قرار دهيم. مهمترين نتيجه حاصل از پژوهش حاضر نشان ميدهد براي ايجاد ارتباطي سازنده با گويشوران زبان خارجي، دانش زباني و حتي درون داد کامل زبان از تاثير چنداني برخوردار نيست، بلکه ايجاد محيط محاورهاي شبيهسازي شده به فرهنگ و اجتماع گويشوران خارجي، کارکردگرايي و کارمحوري، زمينهسازي براي کاربرد زايشي توانش زباني و در نهايت، برون داد مداوم و عملي زبان از سوي زبان آموز، نقش برجستهاي در ايجاد انگيزه و تسلط به زبان خارجي ايفا ميکند.