زکريا تامر يکي از نويسندگان سوريه است که در قالب داستان کوتاه دستي توانا داشته است. او داستانهايش را در ساختاري منظم و ترکيبي به هم پيوسته به نگارش درميآورد و تمام عناصر و واحدهاي تشکيلدهنده آن را به حرکت و تکاپو واميداشت تا پيام مشخصي را انتقال دهد. نام يکي از داستانهايش، «وجه القمر» است که در آن همه عناصر را در کنار هم در يک رشته خطي قرار داده تا پيام دفاع از زن شرقي را که تا قبل از اين خوار و ذليل شده است، به همگان برساند. براي درک پيام اصلي داستان، تحليل آن بر اساس دو محور همنشيني و جانشيني کمک شاياني ميکند. محور جانشيني به نويسنده امکان ميدهد که از بين مجموعه واژگان، واژه متناسب با ساختار را برگزيند. واژگان گزينش شده در يک مسير خطي عمودي کنار هم قرار ميگيرند و ترکيب نوشتاري جديدي را به وجود ميآورند و ارزش جانشيني آن به جاي واحدهاي ديگر، از اينجا فهميده ميشود که سميحه، شخصيت زن داشتان به معناي بخشنده است و زنان شرقي تمام وجود خود را به مردان بخشيدهاند. در محور همنشيني، ارتباط عبارتها و ترکيب آنها در يک خط افقي بررسي ميشود و وقتي در کنار هم قرار ميگيرند، مسير داستان به جلو حرکت ميکند. همچنين، توصيفهايي بررسي شدهاند که به تنهايي معناي صريح دارند، ولي با هم معناي نشانهاي مييابند، مثل همنشينشدن درخت ليمو و صداي ناله مرد ديوانه که دال بر ايجاد حد فاصل بين دوران کودکي سميحه و پس از آن است.
این کتاب از شش مقاله تشکیل شده که هر یک از مقالات واحد مستقلی است که میتواند بدون توجه به مقاله بعد و قبلش مطالعه شود؛ ولی در تنظیم آنها کوشیده شده مباحث کلیتر زودتر مطرح شوند و مقالاتی که به گونهای با هم مرتبط هستند، کنار هم قرار گیرند. این مقالات جنبه فنی زبانشناسی ندارند و در نوشتن آنها خواننده غیرزبانشناس ولی علاقمند به مباحث زبان و زبانشناسی مدنظر بوده است. این کتاب کوشیده تا بعضی از مسائل زبانشناسی را توضیح و تبیین نماید. عناوین مقالات کتاب به این ترتیب است: زبان در خدمت باطل، همزبان شدن با شمپانزه، پدیده زبان از دو دیدگاه، تفاوتهای فردی در زبان و علل آنها، نابسامانیهای زبانی، کلمات تیره و شفاف: بحثی در معناشناسی.
لادیسلاو زگوستا در کتاب مشهور و کلاسیک خود، راهنمای فرهنگ نویسی، در بحث از «معنای واژگانی»، به اهمیت و لزوم مطالعات معنایی، و مشخصاً به تحلیلهای مربوط به مشخصه های معنایی اشاره و اذعان میکند که فرهنگنویس در کار خود به مطالعاتی از این دست و بررسی ابعاد معنایی واژههای مربوط و رویکردهای نامنگر نیاز دارد. رویکرد معنانگر که به تدوین فرهنگهای الفبایی میانجامد صورت واژهها را مبنا قرار میدهد و به ارائه معنای آنها در قالب تعاریف فرهنگنگاشتی میپردازد. رویکرد نامنگر، که موضوع این مقال است، جهتی وارونه دارد. از معنا آغاز و به ارائه جمعی الفاظی میپردازد که به گونهای در آن معنا اشتراک دارند. ساختار فرهنگهایی که زیر چتر اصطلاح فرهنگ نامنگر قرار میگیرند، از قبیل گنجواژهها، اصطلاح نامهها و فرهنگهای تصویری، از این رویکرد تأثیر میپذیرد.
ادبیات پایداری نوعی از ادبیات متعهد است که از طرف پیشروان فکری جامعه به وجود میآید در برابر تهدیداتی که حیات مادی و معنوی را به خطر میاندازد. این گونه ادبی با زبانی صریح بیان میشود و با توجه به شرایط و مقتضیات هر دوره تاریخی، جلوه و نحوه بروز و ظهور آن میتواند متفاوت با دوره دیگر باشد. ادب مقاومت فلسطین یکی از پرشورترین و دردآلودترین ادبیات مقاومت جهان است. سحر خلیفه از نویسندگان مشهور مکتب واقعگراست که در میان فریادها و صفیر گلولهها به زیبایی، مصائب و مشکلات جامعه فلسطینی را بیان میکند. وطنپرستی، ایجاد امید، توجه به فرهنگ بومی، دعوت به بیداری زن، از مهمترین مضامین پایداری در رمانهای وی میباشد. او مشارکت زن را جزء جدایی ناپذیر از مسئله مقاومت میداند. این پزوهش به شیوه تحلیل محتوا به بررسی مضامین پایداری در دو رمان البصار و عباد الشمس میپردازد.
شيوه روايت يک داستان، از نخستين عواملي است که در تحليل يک اثر همواره از اهميت برخوردار است؛ زيرا کيفيت حضور روايتگر و عمل روايتگري، در کنار دريافتن شاخصههاي مدنظر براي انتخاب راوي از جانب نويسنده، به گونهاي که بتواند نياز روايي داستان را مرتفع سازد و در عين حال، توجه به موجوديت مستقل راوي و روشهاي متنوع و منتخب وي براي قصهگويي، ميزان حضور و يا نبود روايتگر در متن رويدادها و چگونگي تعامل راوي و روايت با يکديگر، موجب ميشود تا شيوه روايتگري هر داستان، متفاوت از ديگر همتايان خود گردد. بهرهگيري از راوي داناي کل و استفاده از تمام کاراييهاي آن در پيشبرد روند روايت «رجال في الشمس»، امري است که توجه ويژه به آن موجب توفيق نويسنده در پرورش خميرمايه داستان گشته است؛ به گونهاي که دور ايستادن روايتگر از متن برخي رويدادها و سپس ورود مداخلهگرانه وي در رويدادي ديگر، توجه به چگونگي نقل قول گفتار اشخاص داستان در برهههاي مختلف، از جمله شگردهايي است که روايتگر «رجال في الشمس» در امر داستاننويسي رعايت نموده است. اين پژوهش درصدد است به بيان شيوههاي روايي رمان «رجال في الشمس» به شيوه توصيفي ـ تحليلي بپردازد.