نگارنده در مطالعهای که در باب نمایشنامهای فرانسوی به نام «پلناس و ملیزاند» از موریس مترلینگ داشت، به شباهتهایی میان این داستان با آنچه فردوسی در داستان « زال و رودابه» آفریده است، پیبرد. این شباهتها بیشتر از نظر فکری و نیز در جنبههای نمادین داستان ـ که اساس آن بر محتومیت سرنوشت نهاده شده ـ به چشم میخورد. در پی کشف این شباهت، نگارنده به تامل درباره داستان فردوسی پرداخته بسیار زوددریافته که نه تنها این داستان بلکه بسیاری دیگر از داستانهای فردوسی از جمله داستان تولد زال، داستان رستم و سهراب، سیاوش و سودابه، جریره و فرود، گودرز و پیران، گستهم و فرشیدورد، رستم و اسفندیار و حتی برخی از روایات دوره ساسانی و تاریخی نیز ار گونهای جیرگرایی سرچشمه گرفته است. در این مقال تنها یکی از آنها، یعنی سرگذشت سیاوش را اجمالا بررسی میکنیم و بر برخی دیگر نظری گذرا میافکنیم.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
عشق آرمانی یا عشق «ظرفا» از اوایل سده دوازدهم تا اواخر سده پانزدهم میلادی، به مدت چهارصد سال بر ادبیات فرانسه چیره شد و آثار ارزنده بسیاری در نظم و نثر پدید آورد. از فرانسه نیز روانه ایتالیا و سیسیل و آلمان شد و در آنجا هم الهامبخش شاعران و نویسندگان متعدد گردید؛ اما در شرق، مفهوم متعالی و برتر عشق از دیرباز وجود داشته است. شرقیان از عشق چیزی جز این نمیفهمند و جنبههای صرفاً شهوانی عشق غربی بر آنان پوشیده است و این نکتهای است که مؤلف کتاب میخواهد به اثبات آن بپردازد. وی بر آن نیست که تأثیر ادبیات اندلسی را در پیدایش ادبیات درباری ثابت کند؛ زیرا ناقدان و محققان دیگر بدین کار پرداختهاند و نظرات گوناگون درباره آن اظهار داشتهاند، نظراتی که مخالفتها و بحثها و انتقادهای فراوان برانگیخته است. وی میخواهد نشان دهد که در ادبیات عاشقانه عرب، از صدر اسلام تا قرن پنجم هجری، مفهومی از عشق وجود داشته است بسیار نزدیک به مفهومی که بعدها تروبادورهای فرانسوی در غرب رواج دادند.
جواد حدیدی (1311 - 1381 شمسی) نویسنده، محقق و مترجم ایرانی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود. او پس از اتمام تحصیلات حوزوی، در رشته ادبیات فرانسه و پس از آن در زمینه ادبیات فارسی تحصیل کرد. کتاب پیش رو از هفده گفتار به قلم حدیدی تشکیل شده است که در فاصله سالهای 1344 تا 1379 در نشریات مختلف به چاپ رسیده اند. این کتاب به دو بخش مطالعات اسلامی، قرآنی و مطالعات ادبی تقسیم می شود. بخش اول شامل 9 مقاله ( رهروان حقیقت، صداقت ولتر در ستایش از اسلام، نخستین ترجمه قرآن به زبان فرانسه، نقدی بر ترجمه رژیس بلاشر، دومین ترجمه قرآن به زبان فرانسه، ترجمه و تفسیری روایی از قرآن به زبان فرانسه، ترجمه ای عبری وار از قرآن به زبان فرانسه، تاریخچه ترجمه قرآن به زبان فرانسه و آزادی در اسلام ) است. بخش دوم از 8 مقاله ( برخورد اندیشه ها، جبر و سرنوشت در شاهنامه فردوسی، زنان شاهنامه در داستانهای فرانسوی، نوجویی در شعر، شیوه های پژوهش در ادبیات تطبیقی، شاعران فرانسوی در مکتب عارفان ایرانی، زردشت از نظر اروپاییان و شاعران ایرانی در نمایشنامه های فرانسوی ) تشکیل شده است. این کتاب در سال 1380 توسط مرکز نشر دانشگاهی تهران به چاپ رسید.