در انگلستان، دوره ویکتوریایی به عنوان دوره رمان شناخته شده است و موضوعات بحث برانگیز مربرط به آشوبهای اجتماعی و جامعه شالرده این رمانها راتشکیل میدهند. توماس هاردی، به دلیل استفاده از مضامین داستانی متهورانهای معروف شده که پش از او، نویسندگان جرأت اشاره بدان را نداشتهاند. با این وجود، این نویسنده شدیدأ تحت تأثیر "اصالت انواع" داروین قرار داشت. مفاهیم سازگاری و بقاء، قویترین چارچوب رمانهای او را تشکیل میدهد. آثار او همچنین موضوعات عمده زمان و زنان را مورد بررسی قرار میدهند. در این مقاله، رمانهای برجسته توماس هاردی مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند و در ضمن، در این آثار تفاوت زنان و مردان مورد تحلیل قرار گرفته است. این آثار نشان دهنده همدردی بیشتر نویسنده نسبت به شخصیتهای اصلی مرد است و این مسأله، سوالی را برای منتقدان و خوانندگان پیش میآورد: آیا هاردی زن ستیز است و یا این که صرفأ ارزشهای موجود و آشکار دوره ویکتوریایی را شکافته و بررسی میکند.
بحث پيرامون نگاه فلسفي ـ کلامي حافظ به مقولاتي چون تقدير ازلي، جبر، اختيار و اراده انسان، پردامنه و مناقشه برانگيز است. منظور از جبر و تقدير، تحقق تخلفناپذير و از پيش تعيين شده حوادث، افعال و آينده انسانها بر اثر قوانين ضروري و گريزناپذير علت و معلول حاکم بر عالم، يا مطابق اراده پيشين و تغييرناپذير خداوند است. از طرف ديگر، به نظر ميرسد که دستکم بخشي از عوامل تعيينکننده افکار، احوال، و اعمال انسان، تحت سيطره و اراده او قرار دارند. سازگارگرايان اين دو ادعا را قابل جمع و ناسازگارگرايان غيرقابل جمع ميدانند. هدف اصلي مقاله، پژوهش پيرامون چگونگي جمع اشعار تقديرگرايانه حافظ با اشعار اختيار محور اوست. مقاله را با مروري به تاريخ انديشههاي تقديرگرايي در ايران باستان و يونان باستان شروع و بعد، چگونگي طرح آن را در مکتبهاي کلامي يهوديت ـ مسيحيت، و اسلام بررسي ميکنيم. سپس، اشعار جبرگرايانه، نوع جبرگرايي، دلايل و انگيزههاي جبرگرايانه حافظ بحث ميشود.
در اینکه ابوالفضل بیهقی اهل سنت بوده تردیدی نیست؛ اما اینکه بر منوال کدامین فرقه میگشته جای درنگ است. از سویی در تایخ او اعتقاد استواری بر تقدیرگرایی که ذهن را به جانب جبر میبرد، وجود دارد؛ درحالیکه بیهقی ضمن تقدیرمداری، باتوجه به مسئولیتی که برای کارهای شخصیتهای تاریخش قائل است، ظاهرا اختیار آدمی را منکر نیست. از دیگر سوی، تمجید و توصیفهایی گسترده از خرد و خردورزی به چشم میآید و این درحالی است که خردگرایان معتزلی را هم رتبه زندیقان و دهریان، دشمنان دین میشمارد. این چه شیوه و مذهبی تواند بود؟ اشعری نمیتواند باشد؛ زیرا اشاعره با خردورزی چندان میانهای نداشتند و حتی تمییز نیک و بد را از حیطه عقل برکنار میدانستند و حسن و قبح شرعی را گردن مینهادند؛ ضمن آنکه از جنبه سیاسی نیز تا زمان به قدرت رسیدن سلجوقیان (حدود نیمه قرن پنجم هجری) مکتب اشعری از موقعیت خوبی برخودار نبود. اما در همان زمان که اشعری در بصره و بغداد به اصلاح عقاید دینی پرداخت در ناحیه سمرقند، ابومنصور ماتریدی (متوفای 333 هجری) با آرمانی مشابه اشعری ظهور کرد که بهسبب اهمیت دادن به خرد ـ نه تا حد معتزله ـ شاگردان اشعری را به خود جلب کرد و آنان از عقاید ماتریدی به عنوان احیاکننده تسنن کامل دفاع میکردند. بنابراین، ابوالفضل بیهقی را «ماتریدی» توان دانست؛ بهویژه که در تاریخ خود از ابوحنیفه به نیکی یاد میکند و این،گمان حنفی بودن او را تأیید میکند. در زمان قدیم، بیشتر حنیفیان ماتریدی بودند؛ در این نوشتار، با درنظر گرفتن برخی نوشتههای بیهقی در تطبیق و مقایسه با اندیشههای اشاعره و ماتریدیه، احتمال ماتریدیبودن ابوالفضل بیهقی مطرحشده است.
مقاله تلاشی است برای توصیف اندیشه و تفکر استثنایی شاو در زمینه نمایشنامه و تلاشهای وی برای زدودن گمان و پندار رمانتیکهای دوره ویکتوریا. جهانبینی، ظرافت طبع و نگاه واقعگرایانه شاو، او را در ردیف نامداران ادبیات انگلستان، به ویژه در گونه نمایشنامهنویسی جای میدهد، وی گرچه جایگاه شایسته و شخصیت برجستهای داشت، اما مواضع روشنفکرانهاش مانع ارتباط تنگاتنگ خوانندگانش با او بود. این مقاله با توضیح اهداف ساده شاو به عنوان یک نمایشنامهنویس، تلاش دارد تا پندارهای نادرست را درباره او بزداید. این مقاله همچنین در بردارنده نگاهی کوتاه بر «اسلحه و انسان» با وامگیری جملاتی از آن اثر است که بازتابدهنده آرای فلسفی شاواند.
نوشتار پیش رو درصدد آن است تا با بررسی دراماتوژی هاوارد بارکر در نمایشنامهاش قلعه، که اولین بار در سال 1985 توسط شركت تئاتر رويال شكسپير (RSC) به نمايش درآمد، پرده از فنون بازنمايي باروك به كار رفته در اين نمايشنامه سياسي بردارد. در اين مقاله نويسندگان سعي دارند تا با تكيه بر خوانش دلوز از معماري باروك و همچنين نظريات فوكو در رابطه با بازنمايي باروك، نمايشنامه قلعه را تجلي ظرافت، پيچيدگي و خوف حاكم بر معماري هزارتوي قلعه معرفي كنند. در اين راستا، قلعه تصويري نمادين از خُردجهاني است كه بازتاب شكلگيري جهان كلان نمايش است. مقاله با بررسي اين موضوع، به اين نتيجه ميرسد كه در نمايش سياسي باركر، خلاف نمايشهاي سياسي باب روز كه بازنمايي واقعيت را ملاك قرار ميدهند، «بازنمايي بازنمايي» تنها نوع ممكن بازنمايي است و نمايش باركر با رد امكان و حتي كارايي بازنمايي واقعيت بيروني، نمايشنامه خود را لايهدار و تودرتو ميكند كه نتيجه آن خلق ساختاري به تكلف و غناي معماري باروك است.