اين مقاله به بررسي نقش معنايي واژه «جامه» ([y’mk']: jamag / yamak) در جمله «اين جامه كه ميبري»[be et [y’mk']: jamag / yamak-e dah ke bareh] ميپردازد. اين جمله خطاب به زردشت در هنگام عروج او به آسمان در كتاب هفتم دينكرد آمده است. اين پژوهش بر بنياد ريشهشناسي تاريخي و كاربرد واژه جامه در متون گوراني (سده 3-14 ه) از گروه شمال غربي زبانهاي ايراني (پارتي) انجام شده است. واژه جامه در اين زبان به معناي تن، پيكر و كالبد انساني كاربرد گستردهاي دارد. جامه محل بروز روان انساني است و روان در هنگام عروج و مرگ از آن جدا ميشود. بنابراين در هنگام عروج زردشت به آسمان، امشاسپند بهمن به او ميگويد: جامه (= تن) خود را بر زمين بگذارد و در سفري رواني با مينوي بهمن همراه شود.
در این کتاب کوشش شده است تا با بهرهوری از پژوهشهای اوستا شناسان بزرگ جهان پس از گفتگو از ادبیات داستانی، زرتشت و پیام او و اوستا شناسانده شود. به طور اجمالی موضوعات کتاب شامل زبانهای باستانی ایران، زردشت پیامبر ایران باستان، اوستا کتاب دینی زردشتیان ،بخشهایی ازکتاب اوستا و در آخر، پیام زردشت پیامبر ایران باستان است
نام این نامه پهلوی، بندهش یا زند آگاهی است و بیشتر به نام بندهش بزرگ یا بندهش ایرانی خوانده میشود. این نام را در برابر بندهش کوچک یا بندهش هندی به آن دادهاند یا به سخن دیگر پس از آگاهی از وجود نسخههای کامل بندهش که همه در ایران نوشته شده است، گزیده بندهش را «بندهش کوچک» نام نهادهاند. دستنویس TD که بندهش، بر 122 برگ نخستین آن نوشته شده است، دستور تیرانداز برای تهمورس دینشاه پدر بهرام گور از یزد به بمبئی برده است. در ایران این دستنویس از آن دستور شهریار نامدار بوده است.
واژه «كريمان» ظاهرا در هيچ يك از داستانهاي مربوط به گرشاسپ در اوستا، متون پهلوي و متون فارسي زردشتي نيامده است. اين واژه در دو بيت از داستانهاي «رستم و سهراب» و «رستم و اسفنديار» شاهنامه آمده است. فرهنگ نويسان و شاهنامه شناسان دو برداشت متفاوت از اين ابيات داشتهاند؛ گروهي كريمان را نام پدر نريمان و گروهي ديگر آن را واژهاي عربي و به معناي بخشنده و جوانمرد پنداشتهاند. از آن جا كه متون حماسي به ديگر زبانهاي ايراني نيز يكي از سرچشمههاي شاهنامه شناسي است، دستنويس هفت لشكر به زبان گوراني و ديگر متون زبان و فرهنگ گوراني براي پي بردن به كاربرد واژه كريمان راه گشاست. واژه كريمان و گشته آن يعني «قهرمان»، بارها در اين دستنويس و ديگر دستنويسها و متون گوراني به عنوان دو شخصيت، پدر نريمان و پهلوان دوران هوشنگ و تهمورث، آمده است؛ بنابراين با توجه به اين متون ميتوان گفت كه در شاهنامه كريمان نام دو شخصيت است: 1. نام پدر نريمان در داستان رستم و سهراب؛ 2. نام فرزند هوشنگ در داستان رستم و اسفنديار و فردوسي در يادكرد واژه كريمان به سرچشمه ديگري غير از گزارشهاي خداي نامه و شاهنامه ابومنصوري نظر داشته است.
اين مقاله به روايتشناسي داستان هفتگردان به روايت فردوسي در شاهنامه و قصه افراسياب بن پشنگ به روايت انوشيروان مرزبان در روايات داراب هرمزديار ميپردازد. به اين منظور پس از بررسي خلاصه دو روايت از ديدگاه راويان، روايتشناسي، ساختارشناسي تطبيقي و ريشهشناسي بنيادهاي آييني و اساطيري، دو روايت مورد بررسي قرار گرفته است. بررسيها نشان ميدهد كه روايت فردوسي، روايتي دهقاني، ملي و خردگراست كه در آن حذفهاي آييني (زردشتيبودن رستم) و اسطورهاي (ديدار افراسياب با اهريمن) به چشم ميخورد. اگرچه به نظر ميرسد، اين آيينزدايي پيش از فردوسي صورت گرفته، اما ممكن است، اسطورهزدايي از سوي وي انجام شده باشد. در برابر، روايت انوشيروان روايتي موبدي با تكيه بر آموزههاي مزديسنايي، اصيل، يكدست، كامل و داراي ژرفساختي اسطورهاي و آييني است كه با الگوهاي اساطيري، آييني داستانهاي ايراني همخواني دارد. اين داستان نقشي مهم در الگوشناسي روايي داستانهاي حماسي ايران، در گذر از روايت موبدي به دهقاني دارد.