کنايه يکي از اسلوبهاي بيان پوشيده، و از عناصر اصلي تصويرگري در تاريخ وصاف است. وصاف الحضره در اين اثر تاريخي بر آن است تا با بهرهگيري از عناصر بياني و به خصوص کنايه، نثر آن را به نثر شاعرانه نزديکتر ساخته و بر زيبايي و تأثير آن بيفزايد. نبود نسخهاي منقح از کتاب تاريخ وصاف و نثر متکلف و مصنوع آن، همواره موجب گرديده تا اين اثر از دسترس پژوهشگران دور بماند. در اين تحقيق، کنايه و کارکردهاي هنري آن به عنوان يکي از عناصر خيال در تاريخ وصاف مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار گرفته است. از اينرو با استفاده از روش توصيف و تحليل، ابتدا تصاوير کنايي تاريخ وصاف از حيث واژگان محوري و مكني عنه، بر اساس ديدگاههاي بلاغت سنتي مورد بررسي قرار گرفته و سپس به مسئله کنايه به عنوان يکي از عوامل ابهامآفرين در تاريخ وصاف پرداخته شده است. نتيجه اين پژوهش مشخص ميسازد بهرهگيري وصاف از تصويرهاي کنايي، از شيوههاي هنري گفتار اوست، که برجستگي کلام و در نهايت نزديکي آن را به نثر شاعرانه در پي دارد.
یکی از فرهنگهای معروف زبان فارسی که در دوره دوم فرهنگنویسی در هند نوشته شده، «بهار عجم» تألیف لالهتیک چندبهار است. تذکرهنویسان درباره زندگی او سخن چندانی نگفتهاند. این کتاب از جمله فرهنگهای شعری است که حدود ده هزار از مفردات، مرکبات و عبارات و امثله فارسی را دربر دارد و اغلب آنها را بر اساس شواهد شعری معنی نموده است و بین آنها بعضی کلمات عربی و هندی که فارسیان در آن تصرف نموده و به صورت فارسی آوردهاند، نیز دیده میشود. از ویژگیهای این فرهنگ یکی از آن است که بسیاری از ترکیبات فارسی را به عنوان یک مدخل مستقل و غالباً با ذکر شواهد شعری و با استفاده از حدود 200 دیوان شعر و کتاب نثر شرح داده است.
کنایه واژهای عربی است که در زبان فارسی نیز به کار میرود. هر گاه کلمه یا کلام طوری بیان شود که افزون بر معنی لفظی و حقیقی، معنای پوشیدهای نیز داشته باشد و مقصود همان معنای دوم مجازی باشد، از صنعت کنایه استفاده شده است. این کتاب از دو بخش عمده تشکیل میشود: گفتارهای تحلیلی درباره کنایه و فرهنگ کنایات. بخش اول شمال دیباچهای بر علم بلاغت، پیشگفتاری انتقادی ـ تحلیلی درباره پیشینه کنایه، تعریف و شرح کنایه، گفتاری پیرامون کنایه و استعاره تمثیلی، بحثی درباره بلاغت و کاربرد کنایه در ادبیات فارسی با عنوان «چرا کنایه»، تقسیمبندیهای کهن کنایه، کنایه در قلمرو زمان، ژرفاشناسی کنایه و .... است. بخش دوم فرهنگ الفبایی نمونههای متعددی از کنایات فارسی است که در حوزه شعر و نثر فارسی وارد شدهاند.
کلمات و تعابیری که در گویشها رایج است، به حل بسیاری از مشکلات متون ادبی کمک میکند. در آثار گذشته، از جمله تاریخ بیهقی عباراتی پیدا میشود که معنای آن برای بیشتر اهل خراسان روشن و بدون ابهام است؛ در حالی که توضیحات شروح گوناگون باعث اشتباه یا ابهام در معنای برخی از این کلمات یا عبارت شده است. در معنای بعضی از کلمهها نیز تضاد و دوگانگی معنایی هم در شرحهای تاریخی بیهقی و هم در فرهنگ های معتبر فارسی دیده میشود که این دوگانگی با توجه به معانی رایج آنها در گویشها برطرفشدنی است. در این مقاله، معنای چند واژه که در توضیحات شروح تاریخ بیهقی و در فرهنگهای گذشته فارسی آمده، با معناهای رایج آنها در گویشها مقایسه و سرانجام به بیان معنای درست و مناسب این کلمهها پرداخته شده است.
قاسمي گنابادي (وفات 982) از نظيرهگويان خوب نظامي است که از او هشت مثنوي در دست است. وي مثنوي ليلي و مجنون را دوبار سرود و سرايش دوم را به سال 976 به نام شاهزاده سام ميرزا صفوي اختصاص داد. قاسمي علاوه بر زيباييهاي ادبي و زباني، با ابتکارات خاصِ خويش در برخي صحنهها بر زيبايي و جاذبه داستان افزوده است. در اين مقاله، پس از معرفي منظومه ليلي و مجنون قاسمي و نقد نسخ آن، به مقايسه تشابهها و اختلافهاي اين منظومه، با سه روايت ديگر سده نهم، يعني روايتهاي جامي، هاتفي و مکتبي، پرداخته شده است. قاسمي در مثنوي خويش نوآوريهايي کرده که در ديگر روايتها ديده نميشود؛ به طور مثال، به هنگام مکتب رفتن عرايس، ميگويد: آن دو در عيد براي استاد هديه نميبردند تا مثل ديگر کودکان تعطيل نشوند و تعطيلات را به مکتب بيايند. در روايت قاسمي، ليلي و مجنون قبل از مرگ به وصال ميرسند و با هم جان ميسپارند؛ نکتهاي که در ديگر نظيرههاي مورد بررسي وجود ندارد. از برجستگيهاي روايت قاسمي، براعت استهلال پرمعنايي است که در اين منظومه آمده و از اين جهت روايت قاسمي و جامي را بر نظاير خويش برتري بخشيده است.