مقاله حاضر به بررسي وجه فعل در زبان فارسي اختصاص دارد. در منابع دستور سنتي، فعل را حداقل شامل سه و حداکثر شش وجه دانستهاند. همه اين منابع سه وجه اخباري، التزامي و امري را پذيرفته و برخي، وجوه ديگري مانند مصدري، شرطي، وصفي و دعايي را نيز ذکر کردهاند؛ اما در اين منابع ذکر نشده است که اين دستهبندي بر پايه چه اصلي صورت گرفته و ملاک انتخاب وجه فعل در جملات مختلف چيست. در اين مقاله دستهبندي جديدي از وجوه فعل در زبان فارسي ارائه ميگردد. اين دستهبندي بر اساس معناي مرکزي «احتمال وقوع» صورت گرفته و بر مبناي آن، کاربردهاي مختلف وجوه فعل در جملات ساده و مرکب توجيه ميشود. اين وجهها بر اساس نظريه فضاهاي ذهني بررسي ميشود و قاعدهمنديهاي کاربرد وجوه مختلف فعل به دست ميآيد.
«ديدگاه» در زبانشناسي شناختي نقش مهمي در تعبير صحنهها ايفا ميکند. اين نکته که هر بيننده يا گوينده صحنه مورد بحث را چگونه تعبير ميکند، به ديدگاه او درباره آن صحنه بستگي دارد. از اين روست که براي بيان يک موضوع از زاويه ديدهاي مختلف، پاره گفتارهاي متنوع و متفاوتي در زبان وجود دارد؛ زيرا گويندگان مختلف به شيوههاي متفاوتي هر صحنهاي را مفهومسازي ميکنند. از سوي ديگر، عنصر ديدگاه در روايت نيز نقش تعيينکنندهاي دارد. شايان ذکر است ديدگاه دربرگيرنده عواملي است؛ ازجمله زاويه ديد ـ که شامل جهت ديد و نقطه ديد است ـ و عوامل ديگري مانند برجسته، زمينه، عينيت و ذهنيت که در پژوهش حاضر به چهار مورد از آنها پرداخته شده است. هدف اين پژوهش، بررسي مفهوم ديدگاه از منظر زبانشناسي شناختي با به کارگيري الگوي دو زبان شناس شناختي يعني لنگاکر و تالمي و الگوي شناختي استاکول در روايت در سه گونه روايي داستان، فيلم نامه و فيلم برگرفته از آن است. نتايج اين پژوهش حاکي از تاثيرپذيري اين سه گونه از يکديگر است. يافتهها نيز بر غالب بودن نقش نمود زباني ديدگاه در داستان صحه ميگذارد؛ همچنين نشان ميدهد «ديدگاه» پديدهاي پيوسته نيست و ممکن است در روند رخدادهاي قصه تغيير کند.
مقاله حاضر به بررسی دیدگاه معاصر استعاره در برابر دیدگاه کلاسیک آن میپردازد. برخلاف نظریه کلاسیکِ استعاره که استعاره را موضوعی صرفاً ادبی و زبانی میداند، نظریه معاصر ادعا میکند نظام ادراکی انسان اساساً سرشتی استعاری دارد و استعاره به شکل ناخودآگاه و غیراختیاری، در زندگی روزمره انسان فراوان به کار میرود. این دیدگاه نخستینبار در سال 1980 توسط جورج لیکاف و مارک جانسون با انتشار کتاب استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم مطرح شد. این تحقیق با ارائه گزارشی از «نظریه استعاره مفهومی»، به معرفی و نقدِ انواع، ماهیت و کارکردهای استعاره مفهومی از دیدگاه لیکاف و جانسون میپردازد.
تحقیق حاضر با اتخاذ روش تحلیلی ـ توصیفی و تبیین برخی از ویژگیهای فعال آوایی و فرایندهای واجشناختی گویش مازندرانی میپردازد. منظور از فرایندهای فعال، فرایندهای واجی از قبیل فرایند تشدید عارضی، همگونی و تضغیف یا نرمشدگی است. گویش مازندرانی در حاشیه سواحل جنوبی وجنوب غربی دریای خزر رایج است. از دیگر گویشهای خزری میتوان گیلگی، تالشی، تاتی و سمنانی را نام برد. در گردآوری دادههای این تحقیق، دادههای زبان پهلوی از فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته دیوید نیل مکنزی و ترجمه مهشید میرفخرایی و دادههای زبان مازندرانی مبتنی بر تحقیق میدانی نگارنده است که خود گویشوار این گویش است.
در زبانشناسی شناختی، وجود رابطه یک به یک بین عناصر جهان خارج و صورتهای زبانی زیر سوال میرود. زبانشناسان شناختی معتقدند که یک موقعیت واحد را میتوان به صورتهای مختلف در زبان بیان کرد و طرق مختلف شناسهگذاری (کدگذاری) یک موقعیت واحد، متضمن مفهوم سازیهای متفاوت است. از سوی دیگر، گاه یک صورت زبانی، مفهومسازیهای متفاوتی را شناسهگذاری میکند. واژه پیش در زبان فارسی، در کنار معانی متعدد مکانی خود، دارای دو معنای زمانی هم هست که به ظاهر با هم متضادند. «پیش» گاه دلالت بر قبل و گذشته دارد گاه به آینده ارجاع میدهد. این نوشتار در پی پاسخ به این پرسش است که چرا واژه «پیش» در حوزه معنایی زمان، دارای دو معنای کاملاً متضاد است. نگارندگان نشان میدهند که به کمک آموزههای معناشناسی شناختی و به طور خاص، به کمک «استعارههای مفهومی» و «طرحوارههای تصوری» پیشنهادی لیکاف میتوان این واقعیت زبانی را بهدرستی تبیین کرد.