فرآیندهای «افزایش و کاهش معنایی» که نخستین بار از سوی صفوی (1379: 247) معرفی شد، از جمله ابزارهای مناسب برای توجیه و تبیین بسیاری از پدیدههای معنایی از جمله چگونگی شکلگیری معنی برخی ساختها و نحوه درک آنها از سوی شنونده است. عملکرد فعال این دو فرایند در مکالمات روزمره سخنگویان زبان باعث شده تا «افزایش و کاهش معنایی» به عنوان یکی از فرایندهای مهم معناشناختی و پدیدهای انکارناپذیر در مطالعه همزمانی و درزمانی معنی تلقی شود. چگونگی عملکرد این فرایند و کارایی آن را در مورد ده ضربالمثل مطرح و مصطلح در زبان فارسی با استناد به «امثال و حکم» دهخدا (1376) و «کتاب کوچه» شاملو (1377) بررسی کردیم. آنچه از نتایج این ارزیابی به دست آمد حاکی از کارآمدبودن فرایندهای افزایش و کاهش معنایی در توجیه و تبیین چگونگی شکلگیری معنی ضربالمثلهای زبان فارسی است. تغییر معنایی برخی از ضربالمثلها در طول زمان ناشی از عدم آگاهی تعداد زیادی از سخنگویان زبان از پیشینه روایی این ضربالمثلها و معنی و مفهوم نهفته در آن است؛ روایتی که ضربالمثل بر مبنای آن شکل گرفته است.
این کتاب بر اساس سخنرانیهای نویسنده که در سال 1971 پیرامون معنیشناسی ایراد کرد، تدوین شده است. نویسنده در این کتاب یکایک نظریهها و مسائل مورد بحث در حوزه دانش معنیشناسی را به گونهای بسیار ساده و غیرفنی به بحث گذاشته و صحت و سقم آن را بررسی کرده است و بدین ترتیب کتابی را در اختیار همگان قرار داده که عاری از هرگونه پیشانگاری و جزمیت است.
در این کتاب متجاوز از پنج هزار لغت و ضربالمثل گردآوری شده است. در خصوص املای کلمات آنچه صحیحتر به نظر میآمده، ضبط شده است. کوشش شده است که حتیالامکان از ضبط لغات ادبی که در فرهنگها ذکر شده خودداری شود. برای درک مفهوم کامل بعضی از اصطلاحات ناگزیر لغاتی آورده شده که محلی نبوده و واژهای است فارسی که به وسیله همه فارسیزبانان بکار میرود. برای تعیین مفهوم و مورد استعمال هر کلمه مثالهایی از نظم و نثر بعد از هر لغتی ذکر شده است تا مفهوم کلمات بهخوبی درک شود. به منظور درک معنی کامل افعال مرکب، افعال بد و صورت لازم و متعدی ذکر شده است. ضربالمثلها در ذیل همان کلمات اصلی ذکر شده است؛ برای مثال «گَندِه خر» و «وای به حال گَنده فروش» در ذیل کلمۀ «گَنده» ذکر شده است. نام، شهرت و تخلص شعرایی که از اشعار آنان به طور نمونه استفاده شده، در پایان کتاب درج شده است. در این مجموعه هر جا واژه، ضربالمثل یا اصطلاحی از کازرون و دشتستان ضبط شده، مشخص گردیده است.
یکی از مهمترین مسائل در بررسی استعاره، تعیین واحدی است که میتواند در درک معنی استعاره عمل کند. در سنت مطالعه معنی، غالباً واژه به عنوان واحد بررسی معنایی مدنظر قرار گرفته و چنین نگرشی تا کنون نتوانسته است تحلیل درستی از درک واحدهای استعاری زبان به دست دهد. این مقاله بر آن است تا نشان دهد واحد درک استعاره چه باید باشد. به دلیل گستردگی بحث، در نوشته حاضر صرفاً صفتهای استعاری مورد توجه قرار گرفتهاند تا به کمک این دادهها ثابت شود که درک استعارههای صفتی، برخلاف آنچه در سنت مطالعه استعاره مطرح میشود، در سطح واژه قابل بررسی نیست و به درک واحدهای همنشین این دسته از استعارهها در سطح جمله وابسته است. بنابراین، با توجه به اینکه درک در لایه جمله شکل میگیرد، واحد مطالعه معنی را باید «جمله» در نظر گرفت.